احادیث داستانی احترام اهل کتاب

نمونه ای از احترام امام علی(ع) به اهل کتاب در این حدیث آمده است.

الإمام الصادق عن آبائه(ع):

إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ(ع) صاحَبَ رَجُلاً ذِمِّیا، فَقالَ لَهُ الذِّمِّی: أینَ تُریدُ یا عَبدَ اللّهِ؟ فَقالَ: اُریدُ الکوفَةَ.

فَلَمّا عَدَلَ الطَّریقُ بِالذِّمِّی عَدَلَ مَعَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ(ع)، فَقالَ لَهُ الذِّمِّی: ألَستَ زَعَمتَ أنَّک تُریدُ الکوفَةَ؟! فَقالَ لَهُ: بَلی.

فَقالَ لَهُ الذِّمِّی: فَقَد تَرَکتَ الطَّریقَ! فَقالَ لَهُ: قَد عَلِمتُ.

قالَ: فَلِمَ عَدَلتَ مَعی وقَد عَلِمتَ ذلِک؟! فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ(ع): هذا مِن تَمامِ حُسنِ الصُّحبَةِ؛ أن یشَیعَ الرَّجُلُ صاحِبَهُ هُنَیئَةً إذا فارَقَهُ، وکذلِک أمَرَنا نَبِینا(ص).

فَقالَ لَهُ الذِّمِّی: هکذا قالَ؟! قالَ:نَعَم.

قالَ الذِّمِّی: لا جَرَمَ، إنَّما تَبِعَهُ مَن تَبِعَهُ لِأَفعالِهِ الکریمَةِ، فَأَنَا اُشهِدُک أنّی عَلی دینِک. ورَجَعَ الذِّمِّی مَعَ أمیرِ المُؤمِنینَ(ع)، فَلَمّا عَرَفَهُ أسلَمَ.[۱]

امام صادق(ع) ـ به نقل از پدرانش(ع) ـ:

امیر مؤمنان با مردی ذِمّی (اهل کتاب) همراه شد. مرد ذمّی گفت: ای بنده خدا! مقصدت کجاست؟ فرمود: «مقصد من، کوفه است».

هنگامی که ذمّی راهش را کج کرد. امیر مؤمنان نیز همگام با او راهش را کج نمود. ذمّی به ایشان گفت: آیا مقصد تو کوفه نبود؟

به او فرمود: «آری».

مرد ذمّی به ایشان گفت: تو که راهت را رها کردی!

به او فرمود: «می دانم!».

آن مرد گفت: تو با آن که می دانی، راهت را با من کج کردی؟

امیر مؤمنان به او فرمود: «این، از کمالِ همراهی است که شخص به هنگام جدا شدنِ همراه خود، برای بدرقه اش چند قدمی بر دارد. پیامبرِ ما به ما چنین دستوری داده است».

ذمّی به ایشان گفت: آیا پیامبر تان، این چنین گفته است؟

فرمود: «آری».

ذمّی گفت: لابد آن که از ایشان تبعیت کرده، به خاطر اعمال بزرگوارانه اش بوده است. پس من تو را گواه می گیرم که بر دین تو هستم. و آن مرد ذمّی با امیر مؤمنان باز گشت و هنگامی که امام را شناخت، اسلام آورد.


[۱]. الکافی: ج ۲ ص ۶۷۰ ح ۵، قرب الإسناد: ص ۱۰ ح ۳۳ کلاهما عن مسعدة بن صدقة، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۱۵۷ ص ۴، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۳۴۰.