امام حسن مجتبى عليه السّلام در يك نگاه

امام حسن مجتبى عليه السّلام در يك نگاه

برگرفته از کتاب پیشوایان هدایت، تألیف سید منذر حکیم

وى امام ابو محمد حسن بن على بن ابى طالب دومين پيشواى اهل بيت پس از نبى اكرم صلّى اللّه عليه و اله و به اتفاق ناقلان حديث، سالار جوانان بهشتى و يكى از دو يادگارى است كه دودمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله از سلاله آن‏هاست.

اين امام والاتبار از جمله چهار نور مقدسى است كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله به اتفاق آنان با مسيحيان نجران به مباهله پرداخت و در زمره پيراستگانى است كه خداوند پليدى را از آن‏ها دور و از نزديكان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است كه خداوند مردم را به دوستى و محبّت آنان فرمان داده و يكى از دو امانت گرانسنگى است كه هركس بدانان چنگ زند، اهل نجات و رهايى و آن‏كه از فرمان آن‏ها سرپيچى كند، به گمراهى و انحراف كشيده خواهد شد.

آن بزرگوار در دامان جدّ بزرگوارش نبىّ مكرّم اسلام صلّى اللّه عليه و اله نشو و نما كرد و از سرچشمه زلال رسالت و اخلاق و گذشت و عفو و بخشش آن حضرت بهره‌مند گرديد و تا آخرين لحظات عمر شريف پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله در كنار آن حضرت به سر برد و هدايت و ادب و شكوه و جلالش را به ميراث وى نهاد و شايستگى امامت و پيشوايى را كه پس از پدر بزرگوارش انتظار آن مى‌رفت، به او بخشيد كه بارها از اين موضوع به صراحت سخن گفته بود، آن‏جا كه فرمود:

«الحسن و الحسين امامان قاما أو قعدا، اللهمّ انّي احبّهما فأحبّ من يحبّهما»؛

حسن و حسين دست به قيام بزنند يا نزنند، امام و پيشوا هستند، خدايا! من آن دو را دوست دارم و به دوستداران آن‏ها علاقه‌مندم.

همانند پدر و پدربزرگ

افزون بر مجد و عظمت و اصالت، ارج و عظمت نبوت و امامت در وجود مقدس اين امام گرد آمده بود؛ مسلمانان ويژگى‌هايى را كه در جدّ بزرگوار و پدر ارجمندش مشاهده كرده بودند، در سيماى نورانى امام مجتبى نظاره‌گر بودند به گونه‌اى كه ديدن وى، يادآور آن دو بزرگوار بود، به همين دليل به وى عشق مى‌ورزيدند و ارج و احترامش مى‌نهادند و پس از پدر ارجمندش و در دشوارى‌هاى زندگى و مشكلات امور دينى مسلمانان، تنها مرجع آنان به‌شمار مى‌آمد به ويژه آن زمان كه مسلمانان دستخوش حوادث و رخدادهاى تلخ و مرارت‏بارى كه نظير آن را قبلا سراغ نداشتند، گرفتار آمدند.

سمبل فضایل اخلاقی

امام مجتبى عليه السّلام در كليه موضع‏گيرى‌ها و مراحل زندگى‌اش كه در راه خدا با آزار و اذيت و اعمال نارواى دشمنان، دست و پنجه در مى‌افكند، برجسته‌ترين سمبل فضايل بلند اخلاق نبوى به‌شمار مى‌آمد و به برترين درجه صبر و شكيبايى و بردبارى آراسته بود تا آن‏جا كه مروان حكم- سرسخت‏ترين دشمن وى- زبان به اعتراف گشود و صبر و بردبارى امام مجتبى را به كوه استوار تشبيه كرد. اين امام بزرگوار در عفو و گذشت و كرم و بخشش و سخاوت به گونه‌اى زبانزد مردم بود كه وى را از ساير اهل بخشش و كرم و سخاوت، متمايز مى‌ساخت.

در دامان پدر و مادر

امام حسن عليه السّلام پس از رحلت جانسوز جدّ بزرگوارش نبىّ اكرم صلّى اللّه عليه و اله تحت تربيت مادر بزرگوارش حضرت صدّيقه طاهره فاطمه زهرا عليها السّلام و پدر ارجمندش سرور اوصياء و پيشواى نكوسيرتان امام على بن ابى طالب عليه السّلام قرار گرفت كه اين دو بزرگوار همواره با يغماگران خلافت جد امجدش در نزاع و كشمكش بودند. ديرى نپاييد كه دومين صفحه تاريخ زندگى او با وفات جانگداز مادرش زهراى مرضيه عليها السّلام ورق خورد. رنج و گرفتارى‌ها و پيش آمدهاى ناگوار، پدر ارجمندش على بن ابى طالب را از هر سو در احاطه داشتند و امام مجتبى در كودكى همواره نظاره‌گر اين همه رنج و محنت و گرفتارى پدر بود و تلخى و مرارت آن‏ها را فرو مى‌خورد، ولى از جنبه درك و آگاهى بر اوضاع جامعه آن روز و دگرگونى‌هاى آن، به كارهايى برتر از آن‏چه در آن سن از او انتظار مى‌رفت، دست مى‌يازيد، از همين رهگذر مردم شاهد توجه و عنايت رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله نسبت به امام مجتبى عليه السّلام بودند، آن بزرگوار از ارج و احترام خاصى ميان مسلمانان برخوردار بود.

همپای پدر

امام مجتبى عليه السّلام در دوران خلافت عمر، به سن جوانى پا نهاد و در كنار پدر ارجمندش به آشنا ساختن مردم با معارف دين و حل مشكلات آنان همت گمارد.

امام حسن عليه السّلام در دوران عثمان نيز در كنار پدر بزرگوارش قرار داشت و در راه پيشبرد اسلام، خالصانه تلاش و فعاليّت مى‌كرد و در جهت پايان دادن به فساد و تباهى كه در دوران خلافت عثمان پيكر امت اسلامى را رنجور ساخته بود، با پدر تشريك مساعى داشت. امام على عليه السّلام نيز مانند- ديگر صحابه- از نحوه عملكرد عثمان و كارگزارانش ناخرسند بود، ولى به كشته شدن او رضايت نمى‌داد، به همين دليل خود و فرزندانش در اين راستا مواضعى اصلاح‌گرانه و حكيمانه اتخاذ كردند ولى حاشيه‌نشينان عثمان با دست نكشيدن از شيوه خود به متشنّج ساختن اوضاع ادامه داده و غيرمستقيم مردم را به كشتن عثمان تحريك كردند و امام عليه السّلام تا آن‏جا كه دستورات الهى اجازه‌ مى‌داد در آرام كردن اوضاع تلاش كرد.

امام مجتبى عليه السّلام در تمام عرصه‌هايى كه پدر بزرگوارش به ايراد سخن مى‌پرداخت و اقداماتى كه انجام مى‌داد در كنار آن حضرت و در تمام جنگ‏هاى آن بزرگ‏مرد، در ركاب پدر حضور داشت و آن‏گاه كه معركه سخت درگرفته و بحرانى مى‌شد از پدر ارجمندش درخواست اجازه حضور در ميدان كارزار و ادامه جنگ مى‌نمود، ولى امير مؤمنان عليه السّلام از بيم اين‏كه مبادا با شهادت فرزندانش حسن و حسين عليه السّلام دودمان نبى اكرم صلّى اللّه عليه و اله از ميان برود، بر عدم شركت آن دو در جنگ و نبرد تأكيد مى‌ورزيد.

امام حسن عليه السّلام تا آخرين لحظات حيات پدر، در كنار آن بزرگوار قرار داشت، رنج و محنتى كه پدر ارجمندش از مردم عراق مى‌ديد او را نيز رنج مى‌داد و با نگرانى‌هاى وى نگران مى‌شد. او با چشم خود مى‌ديد كه معاويه مبلّغان خود را براى ناسزاگويى به پدر والا مقامش على عليه السّلام در سراسر كشور پراكنده ساخته و فرماندهان سپاه پدرش را با پول و مقام فريب داده و توانسته بيشتر آن‏ها را از اطراف امام عليه السّلام پراكنده سازد تا آنجا كه امام على عليه السّلام براى جدايى از آنان از خداى خويش آرزوى مرگ يا شهادت مى‌كند [آرى؛ او] سرانجام به فيض شهادت نائل آمد و امام حسن عليه السّلام ميان آن همه فشارها و سختى‌ها و بين مردم كوفه‌اى- كه دست از يارى پدرش شسته- و باقيمانده قواى خوارج و جنگ‏طلبى‌هاى شاميان، تنها ماند.

تصریح به امامت ایشان و آغاز خلافت

با تصريح امير مؤمنان عليه السّلام به خلافت و جانشينى فرزندش امام مجتبى و تسليم ميراث نبوت به وى، مردم كوفه و مهاجر و انصار پيرامونش گرد آمده و براى احراز مقام خلافت با آن بزرگوار دست بيعت دادند. امام حسن عليه السّلام افزون بر دارا بودن دانش و تقوى و عزم و اراده و لياقت و شايستگى خلافت،

خداوند وجود مقدس او را از هرگونه عيب و پليدى مبرّا ساخته بود. مردم كوفه و بصره در بيعت با آن امام همام بر يكديگر سبقت گرفتند و اهل حجاز و يمن و فارس و مردم ديگر مناطقى كه محبت اهل بيت را در دل داشته و با پدر بزرگوارش بيعت كرده بودند دست بيعت به امام دادند. زمانى كه خبر بيعت مردم با امام مجتبى عليه السّلام به معاويه و هوادارانش رسيد، با تمام حيله و نيرنگى كه در اختيار داشتند، درصدد به تباهى كشاندن بيعت و آشفته ساختن اوضاع برآمدند.

امام حسن عليه السّلام پس از پدر بزرگوارش زمام امور را به دست گرفت و در آن فضاى آكنده از آشوب و توطئه، به شايسته‌ترين شكل ممكن به اداره امور پرداخت. فرمانروايان خود را بر شهرها گمارد و آنان را به اجراى عدالت و نيكى و مبارزه با ظلم و طغيان و سركشى سفارش فرمود و راه و روشى را كه پدر ارجمندش پيموده و ادامه روش جد بزرگوارش پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله قلمداد مى‌شد، پى‌گرفت.

نفاق و خیانت های معاویه

با اين‏كه امام مجتبى عليه السّلام از نفاق و حقه‌بازى معاويه و دشمنى و خصومت وى با رسالت جدش پيامبر و تلاشى كه در راستاى زنده كردن مظاهر جاهليت انجام داده بود، به خوبى آگاهى داشت ولى بر ضد او اعلان جنگ نكرد، مگر پس از ارسال نامه‌هايى پياپى كه در آن وى را به وحدت و يكپارچگى صفوف مسلمانان فراخواند و بر او اتمام حجت نمود تا عذرى براى معاويه باقى نماند.

هرچند امام حسن عليه السّلام با معاويه مكاتبه كرد ولى به خوبى مى‌دانست كه معاويه نه‌تنها درخواست وى را پاسخ نخواهد گفت، بلكه در مورد وى موضعى بى‌شرمانه‌تر از موضع‏گيرى گذشته او در مورد پدر بزرگوارش امير مؤمنان عليه السّلام خواهد داشت. به ويژه كه معاويه در توطئه‌هاى خود بر ضد پدر ارجمند امام مجتبى، به پيروزى‌هاى موقتى دست يافته بود. امام حسن عليه السّلام به خوبى آگاهى داشت كه اگر معاويه راهى براى حيله و نيرنگ نيابد، قطعا از موضع قدرت وارد خواهد شد. بنابراين، امام مجتبى عليه السّلام مى‌بايست براى جهانيان از تمام حقد و كينه‌ها، دشمنى‌ها و حيله و نيرنگ نهانى خاندان بنى اميّه در مورد پيامبر اكرم و اهل بيت آن بزرگوار عليهم السّلام و اسلام و مسلمانان، پرده بردارد.

معاويه نظر به ارتباط قوى خود با بسيارى از فرماندهان سپاه امام حسن عليه السّلام كاملا مطمئن بود كه زمينه اين كار براى او مهياست. چنان‏كه كوشيد تا امام عليه السّلام را با اعطاى زر و سيم بفريبد و خلافت را پس از او در دست گيرد و افكار عمومى را به انحراف بكشاند. ولى موضع امام عليه السّلام در برابر تهديدهاى معاويه هيچ‏گونه تغييرى نيافت و معاويه دريافت كه امام حسن عليه السّلام در موضع‏گيرى اصولى خويش سخت پايدار است. از اين‏رو، براى نبرد با امام به تدارك تجهيزات پرداخت و مطمئن بود كه جنگ به سود وى پايان خواهد پذيرفت و امام مجتبى عليه السّلام و نيروهاى مخلص و وفادارش كشته شده و يا به اسارت در خواهند آمد، ولى پيروزى و ظفرى اين‏چنين، از توجيهى شرعى كه معاويه تلاش مى‌كرد آن را به رخ توده مسلمانان بكشد، برخوردار نبود. به همين دليل معاويه ترجيح داد خود را درگير جنگ با امام حسن عليه السّلام ننمايد و در اين راستا به حيله و نيرنگ و دروغ‏پردازى و خريد مردم و پراكنده ساختن سپاهيان امام عليه السّلام متوسل شد و امام عليه السّلام پس از آن‏كه اكثريت سپاه و فرماندهانش از يارى وى دست برداشتند، و تنها گروه اندكى از خاندان و ياران وفادار حضرت با او باقى مانده بودند، چاره‌اى جز گزينش راه صلح و آشتى با معاويه نديد. به همين سبب آن بزرگوار در آن فضاى پرالتهاب، براى‌ جلوگيرى از آشفتگى بيشتر اوضاع، از خلافت چشم پوشيد. بنابراين، گزينش صلح از ناحيه امام عليه السّلام در جهت تحقّق منافع و اهداف برجسته و بلند آيين مقدس اسلام، در اوج حكمت و دورانديشى آگاهانه سياسى صورت مى‌پذيرفت.

امام حسن عليه السّلام پس از ماجراى صلح با معاويه از ناحيه آن دسته از پيروان و هواداران خويش كه جام صبرشان از جور و ستم معاويه لبريز شده بود، به شدت مورد نكوهش قرار گرفت با اين‏كه شرايط بسيار دشوارى كه امام عليه السّلام را مجبور به پرهيز از جنگ و كناره‌گيرى از قدرت نمود، بر بيشتر آنان پوشيده نبود و بسيارى از بزرگان و سران مسلمانان با آگاهى از حقد و كينه بنى اميه نسبت به اسلام و مبلّغان و دعوتگران وفادار آن و آشنايى با تلاش‏هايى كه امويان در راستاى زنده كردن انواع مظاهر جاهليتى كه توسط اسلام منكوب شده بود، داشتند حادثه صلح را ضربه‌اى سخت و سهمگين بر پيكر مسلمانان تلقى كردند.

ولى امام عليه السّلام با صلح مشروطى كه برقرار كرد به معاويه ميدان داد تا از حقيقت طرح‏هاى جاهلى خود پرده بردارد و ماهيت وى را به توده مسلمانان ناآگاه، بشناساند.
از همين رهگذر تا آن زمان كه اين صلح و آشتى كوس رسوايى سياست حيله‌گرانه‌اى را كه معاويه در برابر دشمنانش سپر خويش قرار داده بود به صدا درآورد، براى امام عليه السّلام به عنوان يك پيروزى به‌شمار مى‌آمد و آن‏گاه كه معاويه خود، در آشكار شدن حقيقت انحراف آميزش ايفاى نقش كرد، در واقع طرح و برنامه امام عليه السّلام به موفقيّت دست يافت. زيرا معاويه صريحا اعلان داشت كه مبارزه و جنگ او، جنبه دينى ندارد، بلكه براى دست‏يابى به حكومت و سلطه‌گرى به مسلمانان، دست به اين كار زده است و در آينده به هيچ‏يك از مواد پيمان‏نامه وفادار نخواهد ماند.

معاويه با اين اعلان و اقدامات بعدى كه در راستاى سركوب خط و مشى امام على عليه السّلام و فرزندان نيك خصال وى و كشتن برجسته‌ترين ياران و علاقه‌مندان به وى انجام داد، پرده از چهره زشت و تنفرآميز اموى برگرفت و امام حسن عليه السّلام با اين‏كه از محور و مركز حكومت فاصله داشت، مسئوليت حفظ و حراست از خط و مشى پدر را عهده‌دار شد. هواداران خويش را تحت نظارت درآورد و با رهنمودهاى خود و بسيج اين نيروها در برابر خطرات تهديدآميز، به تقويت آن‏ها پرداخت و در اين راستا نقشى فوق العاده مؤثر و مثبت ايفا نمود و همين كار سبب شد كه از ناحيه دشمنان، بيشتر زير نظر بوده و در تنگنا قرار گيرد.

تلاش‏هاى پياپى و مكرّرى كه براى سوء قصد و ترور امام عليه السّلام صورت مى‌گرفت حاكى از بيم و هراس معاويه از وجود آن حضرت كه به عنوان قدرتى ابرازگر عواطف و احساسات مردم و آگاهى رو به رشد آنان مطرح بود، به شمار مى‌آمد و چه‌بسا اين قدرت مى‌توانست خطر شورش بر ضد بنى اميه را نيز همراه داشته باشد از اين‏رو، اگر گفته مى‌شود صلح امام حسن عليه السّلام مقدمه حقيقى انقلاب برادر بزرگوارش حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السّلام برشمار مى‌آمد. سخنى بسيار بجاست.

امام مجتبى عليه السّلام جهاد و مبارزه بزرگ خويش را كه در آن شرايط دشوار به مراتب برتر از جهاد و مبارزه با شمشير تلقى مى‌شد، با شهادت مظلومانه خود به وسيله زهرى كه به دست سرسخت‏ترين دشمنانش به او خورانده شد، تكميل ساخت. سلام و درود بر او در آن روز كه پا به عرصه وجود نهاد و آن روز كه فرشته شهادت را در آغوش كشيد و در آن روز كه ديگر بار زنده برانگيخته خواهد شد.