احادیث داستانی از هر دست دهی با همان دست پس می گیری

خداوند به موسی بیان می دارد که چگونه می توان در قیامت در سایه ی عرش الهی بود.

رسول اللّه (ص):

إنَّ موسَی بنَ عِمرانَ(ع) کانَ یمشی ذاتَ یومٍ فِی الطَّریقِ، فَناداهُ الجَبّارُ جَلَّ جَلالُهُ: یا موسی ! فَالتَفَتَ یمینا وشِمالاً فَلَم یجِد أحَدا، ثُمَّ ناداهُ الثّانِیةَ: یا موسَی بنَ عِمرانَ، فَالتَفَتَ یمینا وشِمالاً فَلَم یجِد أحَدا، ثُمَّ ارتَعَدَت فَرائِصُهُ، ثُمَّ نودِی الثّالِثَةَ: یا موسَی بنَ عِمرانَ، أنَا اللّهُ لا إلهَ إلاّ أنَا.

فَقالَ: لَبَّیک لَبَّیک فَخَرَّ للّه ساجِدا. فَقالَ: اِرفَع رَأسَک یا موسَی بنَ عِمرانَ، فَرَفَعَ رَأسَهُ. فَقالَ: یا موسی، إن أحبَبتَ أن تَسکنَ فی ظِلِّ عَرشی یومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلّی، یا موسی، کن لِلیتیمِ کالأَبِ الرَّحیمِ، وکن لِلأَرمَلَةِ کالزَّوجِ العَصوبِ، یا موسَی بنَ عِمرانَ، ارحَم تُرحَم، یا موسی، کما تَدینُ تُدانُ.[۱]

پیامبر خدا(ص):

روزی موسی بن عمران(ع) در راه می رفت که خداوند عالم ـ جلّ جلاله ـ صدا زد: «ای موسی!». موسی(ع) به راست و چپ برگشت، کسی را ندید. دوباره صدا زد: «ای موسی بن عمران!» موسی(ع) باز به راست و چپ برگشت، این بار هم کسی را ندید. بدنش به لرزه افتاد. سه باره صدا زد: «ای موسی بن عمران! منم اللّه که هیچ معبودی جز من نیست». موسی(ع) گفت: لبّیک! لبّیک! و برای خدا به سجده افتاد. خداوند فرمود: «سرت را بلند کن ای موسی بن عمران!». او سرش را بلند کرد. خدا فرمود: «ای موسی! اگر دوست داری که در آن روزی که سایه ای جز سایه من نیست، در سایه عرشم باشی، پس ای موسی! برای یتیم چون پدرِ مهربان باش و برای بیوه زن، چون شوهر دلسوز. ای موسی بن عمران! رحم کن تا رحم بینی. ای موسی! از هر دست دهی با همان دست پس می گیری».


[۱]. حلیة الأولیاء: ج ۳ ص ۳۷۵، السنة لابن أبی عاصم: ص ۳۰۵ ح ۶۹۶ وفیه «العطوف» بدل«العصوب» کلاهما عن أنس، دانشنامه قرآن و حدیث،ج ۱۸ ص ۳۲۴.