حديث ، يعنى حذف قرينه هاى سياقى را موجب مى شود ، هر چند برخى تقطيع ها ، آن چنان هنرمندانه و با دقت صورت مى پذيرد كه جمله ، همان معناى پيش از تقطيع خود را حفظ مى كند ، اما تعداد تقطيع هاى منجر به نافهمى و يا بد فهمى ، كم نيستند.
نمونه آشكار تقطيع ، متن هاى انتخاب شده سيد رضى در نهج البلاغه است. او گزارش هاى راويان از خطبه ها و نامه هاى امام على عليه السلام را به ديده ادبى نگريسته و از اين رو ، بسيارى از جملات را نقل نكرده است . مجلسى رحمه الله به اين نتيجه توجه داشته و به هنگام شرح خطبه وسيله از امام على عليه السلام ، نه به سراغ نهج البلاغه مى رود و نه به متن صدوق در أمالى اعتماد مى كند . او اين متن ها را با نقل كامل كلينى مى سنجد و مى گويد :
وفى الكافى زيادات ، و كأنّ المصنّف (أى الصدوق) انتخب هذه الكلمات منها ؛ لأنّه رواها فى الأمالى . . . ؛۱در كافى اضافاتى است و به نظر مى رسد ، مصنف [ صدوق ] اين كلمات را از آن متن برگزيده؛ چرا كه آن را در الامالى [ به طور كامل ] نقل كرده است.
او سپس با توجه به همه متن در دسترسش ، به شرح خطبه مى پردازد و نكات دقيقى را عرضه مى دارد ، كه ورود به آن ، ما را از تعقيب هدف اين گفتار دور مى دارد.
فهم نقل معنا
آخرين مسئله مرتبط با نقل متون ، نقل معنا و نه نقل عين الفاظ است ، و هر محدّث بيش از كار با حديث ، بايد موضع خود را در قبال آن مشخص كند ، و در باره قبول وقوع آن و آثار كلى و جزيى اين پذيرش ، بينديشيد. برخى گفته اند : اگر كسى نقل معنا را پذيرفت و آن را عمومى و متداول ديد ، ديگر نمى تواند به الفاظ ريز و خرد و همه تركيب هاى نحوى و مجازى متون حديث استناد تام و تمام كند ، بلكه مى بايد به قدر مشترك نقل ها بسنده كند ، اما آيا اين معنا درست و اين استلزام برقرار است ؟ ما در كتاب روش فهم حديث ، ۲ به اين نكته پرداخته و بر اين ادعا ، دليل هايى را ارائه داده ايم كه نقل معنا شايع بوده است ، اما