جايگاه ابن اثير و کتاب النهاية في غريب الحديث و الأثر - صفحه 92

1. نگاهي به زندگي ابن اثير

نام کامل او، مجد الدين ابو السعادات مبارک بن محمّد بن عبد الکريم بن عبد الواحد شيباني جزري موصلي شافعي است ( البداية و النهاية، ج 13، ص 65).
وي که ملقّب به مجد الدين و معروف به ابناثير است، ( الأدباء، ج 17، ص 71) در سال 544 هجري قمري در جزيره ابن عمر به دنيا آمد (سير اعلام البنلاء).
مبارک، دو برادر کوچک‌تر از خود دارد. يکي از آن دو، عزّ الدين ابو الحسن علي (م 630 ق)، مورّخ مشهور و صاحب کتاب الکامل في التاريخ است و ديگري، ضياء الدين ابو الفتح نصر الله وزير است که کتاب المثل السائر في أدب الکاتب و الشاعر را نوشته است. (الأدباء، ج 17، ص 72.)
مجد الدين، ثلث عمر خود را در زادگاهش گذراند و در 21 سالگي راهي موصل شد تا بتواند از زمينههاي علمي آن ديار بيشتر بهره گيرد. (البداية و النهاية، ج 13، ص 66؛ معجم الأدباء، ج 17، ص 73).
براي او اساتيد مختلفي نام بردهاند. در ادبيات عرب، از اساتيدي هم‌چون ابو محمّد سعيد بن هان بغدادي نحوي، و علي ابن حرم مکّي بن ريان ماکيني نحوي عزيز، نام برده شده است. (معجم الأدباء، ج 17، ص 71؛ المکتبة العصريه، ج2، ص274؛ إنباه الرواة علي أنباه النحّاه، ج 3، ص 257).
از جماعت بسياري نيز حديث شنيده است که از آن ميان نام ابو بکر يحيي بن سعدون قرطبي، و ابو الفضل عبد لله بن احمد بن محمّد طوسي ديده ميشود (معجم الأدباء، ج 17، ص71).
در سفري که به حج داشته است در بين راه به بغداد نيز سفر ميکند و در آن جا نيز از تعدادي از علماي آن ديار حديث ميشنود که ابن کليب، عبد الوهاب بن سکينه و ابو القاسم صاحب بن خل، از آن جمله‌اند (همان‌جا؛ بغية الوعاة، ج2، ص274. وي پس از بازگشت از بغداد، به دستگاه حکومت در موصل نزديک ميشود و کم کم مورد توجّه درباريان قرار ميگيرد و نزد آنان جايگاهي رفيع يافت تا جايي که از طرف نور الدين، حاکم وقت، پيشنهاد وزارت به او داده ميشود. ر.ك: وفيات الأعيان، ج 4، ص 141).
ابن اثير در اواخر عمرش مريض و فلج مي‌شود و از حرکت ميماند و اين مرض تا هنگام وفاتش او را رها نمي‌سازد. ابن خلکان معتقد است همه کتاب‌هاي ابناثير در همين ايام مريضي‌اش و به صورت املاء بر شاگردانش نوشته شده است (الأعيان، ج 4، ص 142).

1ـ1. ابن اثير در نگاه ديگران

ياقوت الحموي که معاصر ابن اثير بوده است، او را دانش‌مندي فاضل و آگاه به علم عربي، قرآن، نحو، لغت و حديث مي‌داند:

صفحه از 107