ترجمه و شرح مفصّلى بر نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان .

گناهان كبيره و صغيره - بخش دوم

شرک

بدان كه اوّل و اكبرِ كبائر ـ چنانچه از احاديث ظاهر مى شود ـ ، شرك به خداست[۱]و شرك ، بنا بر بعضى اخبار ، شامل انواع كفر است و منحصر نيست در شريك قرار دادن از براى خداى تعالى . و ترك نماز ، بى علّتى ، از جمله شرك است ، چنانچه از حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله به طريق متعدّده وارد شده كه : كسى كه تركِ نماز مى كند ، دانسته ، كافر است و از ذمّه خدا و رسول صلى الله عليه و آله برى و بيزار شده . و همچنين ، انكار ضروريات دين ، مثل روزه و زكات و حج و جهاد و غير آنها از جمله اقسام شرك و كفر است .[۲]

و كلينى رحمه الله از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه پرسيدند كه : ادناىِ آنچه آدمى به سبب آن مشرك مى شود ، كدام است؟ فرمود : كسى كه رأيى ابتداع مى كند و كسى كه موافقتِ او مى كند ، دوست مى دارد و كسى كه مخالفت او مى كند ، دشمن مى دارد ، مشرك است .[۳]

و از آن حضرت ، در جواب همين سؤال روايت كرده كه فرمود : كسى كه هسته خرمايى را بگويد كه سنگ ريزه است يا سنگ ريزه را بگويد كه هسته خرماست و اين معنى را دين قرار دهد ، مشرك است .[۴]

و از اين جا ظاهر مى شود كه جمعى كه بدعتى در دين كنند و طريقه اى قرار دهند كه به يك وجهى مخالفت با شرع داشته باشد ، هر چند در چيزهاى سهل باشد و امرى را عبادت دانند كه در شرع عبادت نباشد ، از جمله مشركان خواهند بود .

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : اگر جماعتى بندگىِ خداى تعالى بكنند و دانند كه شريك ندارد ، و نماز به جاى آورند و زكات دهند و حج كنند و روزه ماه رمضان بگيرند و بعد از اينها چيزى را كه خداى تعالى يا حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده باشند ، گويند كه : «كاش ، غير از اين فرموده بودند !» يا اين معنى را در دل خود يابند ، از جمله مشركين خواهند بود . بعد از آن ، اين آيه را تلاوت فرمود كه :«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا»؛[۵]يعنى : به خداى تو قسم كه به صفت ايمان ، موصوف نمى شوند تا وقتى كه تو را حاكم سازند در امرى كه در آن ، نزاع داشته باشند در ميانه خود ، و بعد از آن كه حكم كنى ميانه ايشان ، از آن حكم ، هيچ نوع دل تنگى در نفس خود نيابند و تسليم كنند و راضى شوند به امر تو از روى انقياد و تسليم تام . پس حضرت فرمود كه : بر شما باد به تسليم![۶]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : مردمان ، مأمورند به شناختن ما و رجوع در احكام به سوى ما و تسليم و انقياد ، مر امر ما را . بعد از آن فرمود كه : اگر روزه بدارند و نماز بگزارند و گواهى دهند كه «لا إلهَ إلَا اللّه » و در نفس خود قرار دهند كه رجوع به سوى ما نكنند ، به سبب اين ، از جمله مشركين خواهند بود .[۷]

و دلالت مى كند بر آن كه شرك ، از جمله كبائر است ، قول الهى كه فرموده :«إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ»؛[۸]يعنى : به تحقيق كه كسى كه شرك به خداى ـ عزَّ و جلَّ ـمى آورد ، خداى تعالى ، بهشت را البتّه بر او حرام كرده و مسكن او ، آتش جهنّم خواهد بود ؛ و ظالمان را مددكارى نيست .

[ ريا ]

و از جمله انواع شرك ، چنانچه از احاديث ظاهر مى شود ، رياست و ريا ، دو قِسم است : يكى آن كه كسى عبادتى را به جا آورد از براى آن كه مردم ببينند و بشنوند و رضاى الهى ، مطلقا منظور نباشد ؛ و ديگر ، رضاى الهى و ديدن مردم ، هر دو منظور باشد .

و محمّد بن يعقوب كلينى رحمه الله از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود : خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ مى فرمايد كه : من ، از همه شريكى بهترم . كسى كه ديگرى را در عمل خود با من شريك مى كند ، من آن عمل را به آن شريك ، مى گذارم و قبول نمى كنم ، مگر عملى را كه از براى من خالص باشد .[۹]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : هر نوع از ريا ، شرك به خداى تعالى است . به درستى كه كسى كه عملى را از براى مردم مى كند ، ثوابش بر مردم است و كسى كه كارى را از براى خداى تعالى مى كند ، ثوابش بر خداى تعالى است .[۱۰]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه در تفسير قول الهى كه :«فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا»،[۱۱]فرمود كه : مردى كه عمل خيرى به جا آورد و غرضش تحصيل رضاى الهى نباشد ، بلكه مطلبش آن باشد كه مردم ، او را به خوبى وصف كنند و به مردم بشنوانَد ، پس چنين كسى در عبادت الهى ، ديگرى را شريك ساخته .

بعد از آن فرمود كه : هر كسى كه خوبى را پنهان كند ، مدّت بسيارى نمى گذرد كه خداى تعالى ، خوبىِ او را ظاهر مى سازد ، و هر كس كه بدى را پنهان مى كند ، مدّت بسيارى نمى گذرد كه خداى تعالى ، بدىِ او را ظاهر مى كند .[۱۲]

يعنى هر گاه نيّت و باطن كسى بد باشد و اعمال خير را از براى مردم و اغراض باطله به جا آورد و غرضش بندگى الهى نباشد ، خداى تعالى ، او را رسوا مى كند . و ظاهر اين است كه مراد ، امر به اظهار سيّئه و مجاهره به فسق نيست ؛ زيرا كه در اخبار وارد گشته كه سيّئه مخفى را خداى تعالى مى آمرزد و صاحب سيّئه علانيه را مخذول مى سازد . و ممكن است كه مراد ، آن باشد كه هر گاه كسى فعل قبيحى را بسيار مكرّر كند و پشيمان نباشد و اصرار بر آن نمايد ، خداى تعالى ، او را رسوا مى كند .

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : كسى كه عمل قليلى بكند و مطلبش رضاى الهى باشد ، خداى تعالى ، زياده از آنچه او كرده ، بر مردم ظاهر مى سازد و كسى كه عمل خير بسيار را از براى مردم بكند و بدن خود را تَعَب دهد و بى خوابى بكشد ، خداى تعالى ، او را در نظر مردمى كه مى شنوند ، قليل و حقير مى كند .[۱۳]

و از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود : محافظت و باقى داشتنِ عمل ، دشوارتر است از اصلِ عمل . شخصى پرسيد كه : باقى داشتن عمل ، كدام است؟ فرمود كه : مردى عطايى مى كند و چيزى از براى محضِ رضاى الهى صرف مى كند و آن را در نامه عملش ، حَسَنه مخفى مى نويسند و بعد از آن كه به كسى نقل مى كند ، حسنه علانيه مى نويسند و بار ديگر كه نقل مى كند ، آن را عمل ريا مى نويسند .[۱۴]

و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود : زود باشد كه زمانى بيايد كه باطن هاى مردم در آن زمان ، بد باشد و ظاهرهاى ايشان ، خوب باشد و غرضشان در اظهار خوبى ، طمعِ در دنيا باشد و به اعمال خير ، قصد تحصيل رضاى الهى نداشته باشند و دين ايشان ، ريا باشد و خوف الهى به ايشان آميخته نباشد . پس خداى تعالى ، همه ايشان را به عِقاب ، مبتلا سازد و بعد از آن ، خداى تعالى را بخوانند (چنانچه كسى در حال غرق شدن بخواند) و دعاى ايشان را مستجاب نسازد .[۱۵]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه به عبّاد بصرى خطاب فرمود كه : ويلك ، اى عبّاد! از ريا بپرهيز ؛ زيرا كه كسى كه كارى از براى غير خداى تعالى مى كند ، خداى تعالى ، او را به آن كس كه به جهت او آن كار را به جاى آورده ، باز مى گذارد .[۱۶]

[ دوم . نااميد شدن از رحمت الهى ]

دويّم از جمله كبائر ، يأس از روح اللّه است ؛ يعنى نااميدى از رحمت بى منتهاى الهى . و «رَوح» ، در اصلِ لغت ، نسيمى را مى گويند كه آدمى را از آن ، لذّت و راحت حاصل شود . و يأس از رحمت الهى ، فى الحقيقه ، انكار كَرَم و قدرت بر مغفرت است . و در كلام مجيد فرموده كه :«إِنَّهُ لَا يَاْيْئسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»؛[۱۷]يعنى : به درستى كه نااميد از رحمت الهى نمى شود كسى ، مگر كفّار .


[۱]. همان ، ص ۲۸۵ ، ح ۲۴ .

[۲]. همان جا .

[۳]. همان ، ص ۳۹۷ ، ح ۲ .

[۴]. همان ، ص ۳۹۷ ، ح ۱ .

[۵]. سوره نساء ، آيه ۶۵ .

[۶]. همان ، ص ۳۹۸ ، ح ۶ .

[۷]. همان ، ح ۵ .

[۸]. سوره مائده ، آيه ۷۲ .

[۹]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۲۹۵ ، ح ۹ .

[۱۰]. همان ، ح ۳ .

[۱۱]. سوره كهف ، آيه ۱۱۰ .

[۱۲]. الكافى ، ج۲ ، ص ۲۹۳ ، ح ۴ .

[۱۳]. همان ، ص ۲۹۶ ، ح ۱۳ .

[۱۴]. همان ، ح ۱۶ .

[۱۵]. همان ، ص ۳۹۶ ، ح ۱۴ .

[۱۶]. همان ، ص ۲۹۳ ، ح ۲ .

[۱۷]. سوره يوسف ، آيه ۸۷ .