ترجمه و شرح مفصّلى بر نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان .

لزوم كنترل زبان ازگفتارهاى ناروا - بخش دوم : پرهيز از دروغ

پرهيز از دروغ

و اخبار در باب مدح راستى و مذمّت كذب ، بسيار است . از آن جمله ، روايت كرده است محمّد بن يعقوب رضى الله عنه از عمرو بن ابى المقدام كه مى گفت : اوّلْ مرتبه كه به خدمت حضرت امام محمّد باقر عليه السلام مشرّف شدم . فرمود : ياد گيريد راست گفتن را پيش از آن كه حديثْ ياد گيريد .

و از ابى كهمش روايت كرده كه : گفتم به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه : عبد اللّه بن يعفور ، شما را سلام مى رساند . حضرت فرمود : وقتى كه پيش او روى ، او را سلام برسان و بگو كه جعفر بن محمّد مى گويد كه : ببين كه على بن ابى طالب عليه السلام به چه چيز در پيش حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله به مرتبه كمالى كه رسيده بود ، رسيد؟ آن چيز را از دست مگذار . به تحقيق كه رسيد به مرتبه اى كه رسيد ، از راه راست گفتن و ادا كردن امانت .[۱]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : گول و فريب مردم را مخوريد از راه نماز و روزه ؛ زيرا كه بسا باشد كه كسى از راه عادت ، حريص شود بر نماز و روزه ، چنانچه اگر ترك كند ، او را وحشتى عارض شود . امتحان كنيد ايشان را به راست گفتن و اداى امانت .[۲]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : كسى كه زبان او به راستى مى گردد ، عملش در درگاه الهى ، مرتبه كمال مى يابد ، و كسى كه نيّت او خوب است ، روزى او زياده مى شود ، و كسى كه نيكى به اهل خانه خود مى كند ، عمر او دراز مى شود .[۳]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه مردى پرسيد از حال شخصى كه از جمله شيعيان باشد ؛ امّا وقتى كه حكايت كند ، دروغ گويد و اگر وعده اى كند ، خُلف نمايد و اگر امانتى به او سپارند ، خيانت كند . فرمود كه : اين ، نزديك ترين منزل هاى كفر است ؛ امّا كافر نيست .[۴]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه : سه خصلت است كه اگر كسى صاحب آنها باشد ، منافق است ، هر چند روزه بگيرد و نماز كند و گُمان كند كه مسلمان است : كسى كه [ در ] امانتى كه به او سپارند ، خيانت كند ؛ و [ كسى كه در ] حكايتى كه كند ، دروغ گويد ؛ و [ كسى كه در ] وعده اى كه كند ، خُلف نمايد . به درستى كه حق تعالى در كتاب خود مى فرمايد كه :«إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخَآئِنِينَ»؛[۵]يعنى خداى تعالى ، دوست نمى دارد خيانت كنندگان را . و فرموده :«أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ»[۶]؛ يعنى : لعنت خداى بر او باد ، اگر از جمله دروغگويان باشد! و فرموده كه :«وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ»[۷]؛ يعنى : ذكر كن در كتاب ، اسماعيل را . به درستى كه او به وعده ، وفا مى كرد و رسول و نبى بود .[۸]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : حضرت اسماعيل ، مسمّا به «صادق الوعد» ، از آن جهت شد كه با شخصى در جايى وعده كرده بود و يك سال در آن مكان ، انتظار آن شخص كشيد . پس خداى تعالى ، او را «صادق الوعد» ناميد و بعد از يك سال كه آن مرد آمد ، به او گفت : من در اين مدّت ، انتظار تو [ را ] مى كشيدم .[۹]

و از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود كه : خداى تعالى ، از براى شرّ و بدى ، قفلى چند قرار داده و شراب خوردن را كليد آن قفل ها ساخته و دروغ گفتن ، بدتر است از شراب خوردن .[۱۰]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : دروغ گفتن ، خراب كننده ايمان است .[۱۱]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه حضرت على بن الحسين عليهماالسلام مى فرمود كه : حذر كنيد از دروغ ، خواه كوچك و خواه بزرگ ، خواه از بابِ جِد گوييد و خواه از باب هزل ؛ زيرا كسى كه در چيز سهلى دروغ گفت ، جرئت به هم مى رساند در دروغِ بزرگ . آيا نمى دانيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده كه : «بنده ، بر راستْ مداومت مى نمايد تا به حدّى كه خداى تعالى ، او را صدّيق مى نويسد» ، و مداومت بر دروغ مى كند تا به حدّى كه او را كذّاب مى نويسد؟[۱۲]

و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود كه : علامت كذّاب ، آن است كه از آسمان و زمين ، و مشرق و مغرب ، خبر مى دهد و وقتى كه از حلال و حرام الهى از او چيزى مى پرسى ، خبرى ندارد .[۱۳]

و از حضرت امير المؤمنين عليه السلام روايت كرده كه فرمود : هيچ بنده اى طعم ايمان را نمى يابد تا وقتى كه ترك كند دروغ گفتن را ، خواه به جِد گويد ، و خواه به طريق هزل .[۱۴]

و از آن حضرت ، روايت كرده : سزوارْ آن است كه كسى كه مسلمان باشد ، اجتناب و پرهيز نمايد از برادرى كردن با كذّاب ؛ زيرا كه دروغ گفتن ، باعث آن مى شود كه سخن راست را از او قبول نتوان كرد .[۱۵]

و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود : از جمله چيزهايى كه خداى تعالى بر دروغگويان مسلّط ساخته ، نسيان و فراموشى است .[۱۶]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود كه : كذّاب ، هلاك مى شود به بيّنات ، و اتباعِ او هلاك مى شود به شبهات .[۱۷]زيرا كه كذّاب مى داند كه آنچه گفته ، باطل است و اين معنى بر ايشان ، ظاهر نيست .

و ابن بابويه قدس سره در كتاب علل الشرائع ، از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت نقل كرده كه فرموده كه : آدمى ، يك دروغ مى گويد و به سبب آن ، توفيقِ نماز شب نمى يابد و از نماز شب كه محروم شد ، از روزى محروم مى شود .[۱۸]

و كلينى رحمه الله از عبد الرّحمان بن الحجّاج روايت كرده كه : گفتم به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه : كذّاب ، آن است كه در يك چيزى دروغ بگويد؟ حضرت فرمود كه : نه . هيچ كس نيست كه از او ، دروغ سر نزند و كذّاب ، آن است كه عادت به دروغ كرده باشد .[۱۹]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه : سخن ، سه قِسم مى باشد : راست و دروغ و [ براى ]اصلاح ميانه مردم . شخصى گفت : جعلت فداك! اصلاح ميانه مردم ، كدام است؟ فرمود : آن است كه از كسى در باب شخصى ، سخنى شنيده باشى و به آن شخص رسيده باشد و او را بد آمده باشد ، و چون تو به آن شخص برخورى ، بگويى : از فلان كس شنيدم كه درباره تو ، چنين و چنين ، سخنان خوب مى گفت .[۲۰]

و از حسن صيقل ، روايت كرده كه : گفتم به حضرت ابى عبداللّه عليه السلام كه از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايتى به ما رسيده كه در باب قول حضرت يوسف عليه السلام كه :«أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ»[۲۱]؛ يعنى : «اى كاروانيان! به درستى كه شما دزدانيد» ، فرموده كه : واللّه كه ايشان ، دزدى نكرده بودند و حضرت يوسف ، دروغ نگفته بود! و در [ درباره ]قول حضرت ابراهيم عليه السلام در وقتى كه بت ها را شكسته بود و كفّار پرسيدند كه : «آيا تو با خدايان ما چنين كرده اى؟» ، گفته كه :«بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَـذَا فَسْئلُوهُمْ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ »؛[۲۲]يعنى : «بلكه بزرگ ايشان ، چنين كرده . پس از ايشان بپرسيد ، اگر ايشان ، سخن مى گويند» ، حضرت فرموده كه : واللّه كه ايشان ، [ چنان ]نكرده بودند و حضرت ابراهيم ، دروغ نگفته!

پس حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود كه : يا صيقل! شما اين كلام را چه نوع مى فهميد؟ من گفتم : در اين باب ، به غير از تسليم و انقياد ، چيزى نزد ما نيست . حضرت فرمود كه : خداى تعالى ، دو چيز را دوست مى دارد و دو چيز را دشمن مى دارد : خراميدن از روى كِبر و تحقير مردم را دوست مى دارد در وقتى كه در ميان دو صفِ جنگ ، كسى راه رود ، و دوست مى دارد دروغ گفتن را در مقامِ اصلاح ؛ و دشمن مى دارد آن نوع راه رفتن را در شوارع ، و دشمن مى دارد دروغ گفتن را در غيرِ مقام اصلاح . به درستى كه حضرت ابراهيم عليه السلام در آن وقتى كه مى گفت : «بلكه بزرگِ ايشان كرده» ، اراده اصلاح و راه نمايى كفّار [ را ] داشت ، به آن كه ايشان چيزى نمى فهمند ، و حضرت يوسف عليه السلام [ نيز ] قصد اصلاح داشت .[۲۳]

و بدان كه بدترين اقسام دروغ ، كذب بر خدا و رسول صلى الله عليه و آله و ائمّه عليهم السلام است و در سِلك كبائر ، مذكور مى شود ، إن شاء اللّه تعالى!

و از جمله دروغ ها كه مذّمت و تحذير از آن ، در حديثْ واقع شده ، دعوى خوف و رجاست كه كسى گويد : «من از خدا مى ترسم» يا گويد : «اميد به كَرَم الهى دارم» و آثار خوف و ترس ، و علامات رجا و اميد ، از افعال و اعمالش ظاهر نباشد . چنانچه محمّد بن يعقوب رضى الله عنه روايت كرده كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام مى فرمود : حذر كنيد از دروغ گفتن ؛ زيرا كه هر كس كه اميدى دارد ، طالبِ آن چيز مى باشد و هر كس از چيزى مى ترسد ، از آن ، گريزان مى باشد .[۲۴]

و اين معنى را مفصّلاً در بعضى از خطبه ها كه در كتاب نهج البلاغة مسطور است ، چنين بيان فرموده در وصف كسى كه مدّعى خوف و رجاست با عدم ظهور آثار كه ادّعا مى كند ، به قول بعيد از صواب آن كه اميد دارد به كَرَم خداى تعالى و دروغ مى گويد ، به حقّ خداوند عظيم ، چه شده است او را كه ظاهر و مُبيَّن نمى شود اميدش از عملش؟ پس آيا هر كس كه از او اميدى داشته باشد ، معلوم مى شود اميدش از اعمالش به غير اميد از خداى تعالى كه معيوب است و اثرش ظاهر نمى شود و هر ترسى كه از كسى داشته باشد ، محقَّق و ثابت است و علامات ترس ، ظاهر است به غير ترس از خداى تعالى كه بازيچه است و اثرى بر او مترتّب نيست ، آيا اميد [ به ] چيزهاى عظيم از خداى تعالى دارد و اميدهاى سهل و حقير از بنده هاى الهى و با وجود اين ، در باب خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ به جا نمى آورد آنچه در باب بندگان به جا مى آورد ؟ آيا مى ترسد كه اميدى كه به خداى تعالى دارد ، دروغ باشد يا آن كه خداى تعالى را قابل اميد نمى داند؟ و همچنين ، اگر از يكى از بندگان الهى ترسد ، از آن ترس ، اثرى چند ظاهر مى شود و كارى چند مى كند در باب آن بنده كه در باب خداى نمى كن ـ عزَّ و جلَّ ـد؟ پس ترسى كه از بندگان دارد ، نقد قرار داده و ترسى را كه از خداى تعالى دارد ، نسيه و وعده شمرده . و همچنين ، كسى كه دنيا در نظر او عظيم مى باشد و در دلش وَقْع[۲۵]و قدر بسيار دارد ، دنيا را اختيار مى كند و برمى گزيند[۲۶]بر خداى تعالى ، پس كمال ميل و توسّل به دنيا به هم مى رساند و بنده دنيا مى شود .[۲۷]

بعد از آن ، حضرت ، كلمه اى چند در مذمّت دنيا و امر به متابعت انبيا در باب ترك دنيا مى فرمايد كه إن شاء اللّه ، بعد از اين ، مذكور مى شود .

و از جمله دروغ هاى مذموم ، آن است كه كسى وعده اى بكند و مخالفت نمايد ، چنانچه محمّد بن يعقوب رضى الله عنه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود : وعده كردن كسى با يكى از برادران مؤمن[۲۸]، نذرى است كه كفّاره ندارد . پس كسى كه خُلف وعده مى كند ، مخالفتِ امر الهى مى كند و خود را در معرض غضب الهى در آورده . و اين ، معنى كلام الهى است كه مى فرمايد:«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ ».[۲۹]ترجمه اش آن است كه : اى جماعت مؤمنان! چرا مى گوييد چيزى را كه به جا نمى آوريد؟ بسيار دشمن مى دارد خداى تعالى آن كه بگوييد چيزى را كه نكنيد .

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود كه : حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده كه : كسى كه ايمان به خداى تعالى و روز قيامت داشته باشد ، مى بايد كه هر وعده اى كه كند ، به وعده خود وفا كند .[۳۰]

و قبل از اين مذكور شد كه حضرت اسماعيل عليه السلام به جهت وفاى به وعده كه با كسى كرده بود ، يك سال انتظار كشيد و خداى تعالى ، از اين جهت ، او را در قرآن مجيد ، «صادق الوعد» ياد فرموده .


[۱]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۱۰۴ ، ح ۵ .

[۲]. همان ، ص ۱۰۵ ، ح ۱۲ .

[۳]. همان ، ح ۱۱ .

[۴]. همان ، ص ۲۹۵ ، ح ۵ .

[۵]. سوره انفال ، آيه ۵۸ .

[۶]. سوره نور ، آيه ۷ .

[۷]. سوره مريم ، آيه ۵۴ .

[۸]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۲۹۰ و ۲۹۱ ، ح ۸ .

[۹]. همان ، ص ۱۰۵ ، ح ۷ .

[۱۰]. همان ، ص ۳۳۹ ، ح ۳ .

[۱۱]. همان ، ح ۴ .

[۱۲]. همان ، ص ۳۳۸ ، ح ۲ .

[۱۳]. همان ، ص ۳۳۹ ، ح ۸ .

[۱۴]. همان ، ص ۳۴ ، ح ۱۱ .

[۱۵]. همان ، ص ۳۴۱ ، ح ۱۴ .

[۱۶]. همان ، ح ۱۵ .

[۱۷]. همان ، ص ۳۳۹ ، ح ۷ .

[۱۸]. علل الشرائع ، ج ۲ ، ص ۳۶۲ ، ح ۲ .

[۱۹]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۳۴۰ و ۳۴۱ ، ح ۱۲ .

[۲۰]. همان ، ص ۳۴۱ ، ح ۱۶ .

[۲۱]. سوره يوسف ، آيه ۷۰ .

[۲۲]. سوره انبياء، آيه ۶۳.

[۲۳]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۳۴۱ و ۳۴۲ ، ح ۱۷ .

[۲۴]. همان ، ص ۶۸ ، ح ۵ .

[۲۵]. وَقْع : ارزش و منزلت .

[۲۶]. الف : «گزيند» .

[۲۷]. نهج البلاغة ، ج ۲، ص ۵۶، خطبه ۱۶۰ .

[۲۸]. الف : - «مؤمن» .

[۲۹]. سوره صف، آيه ۱ و ۲.

[۳۰]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۳۶۲ ، ح ۱ .