ترجمه و شرح مفصّلى بر نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان .

تقيّه و آثار و شرايط آن - بخش سوم : ادلّه جواز تقيّه - احادیث

احادیث

و امّا احاديثى كه دلالت بر تقيّه مى كند ، از آن جمله ، روايت ايشان [اهل سنّت ]بر كفر[۱]در باب عمّار و دو كس كه مُسَيلمه كذّاب ، اكراه ايشان نمود و مذكور شد و امثال آن در احاديث ايشان ، موجود است و چندان غرضى به ذكر آنها متعلّق نيست ؛ چه ايشان ، چنان كه گذشت ، انكارِ مطلق تقيّه نمى كنند و [ براى ]اثبات خصوصيّات به نحوى كه بر ايشان حجّت [ تمام ]شود ، بعضى از احاديث اهل بيت عليهم السلام را به جهت تحقيق حق و اداى حقّ در اين[۲]مقام ، ذكر مى كنيم .

روايت كرده محمّد بن يعقوب رضى الله عنه در كافى و احمد بن محمّد بن خالد برقى[۳]رحمه الله در كتاب محاسن ، از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود : حذر كنيد و پرهيز نماييد در باب دين خود ، و بپوشانيد و مستور سازيد آن را به تقيّه ؛ زيرا كه هر كس كه تقيّه نمى كند ، ايمان ندارد و شما (يعنى شيعيان) ، در ميان مردم ، حكم زنبور عسل [ را ] داريد كه اگر طيور بدانند كه در جوف زنبور عسل ، چه چيز است ، همه را مى خورند و هلاك مى كنند . و اگر مردم بدانند كه در دلِ شما محبّت اهل بيت عليهم السلام است ، شما را به زبان مى خورند و از راه ايذا ـ كه در سرّ و علانيه به شما مى رسانند ـ ، از دشنام عِرضى و غير آن از انواع ضرر ، مستأصل مى كنند ، چنانچه كسى زراعتى را درو كند به داس .

پس فرمود كه : حق تعالى ، رحمت خود را شامل حال بنده اى سازد از جمله شما كه در محبّت ما ثابت و راسخ باشد .[۴]

و از آن حضرت ، روايت كرده اند كه در تفسير قول الهى كه مى فرمايد :« أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُواْ وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ »[۵]؛ يعنى : «آن جماعت را خداى تعالى ، اجر مضاعف عطا مى كند ، به سبب صبرى كه كرده اند و دفع كرده اند از خود به خوبى ، بدى را» ، فرمود كه : مراد به صبر ، تقيّه است و همچنين مراد به حَسَنه ، تقيّه است و مراد به سيّئه ، افشا و مخالفت تقيّه است .[۶]

و كلينى ، از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه : تقيّه هيچ كس به تقيّه اصحاب كهف نمى رسد كه ايشان ، در عيدهاى كفّار ، حاضر مى شدند و زُنّار مى بستند . پس خداى تعالى ، اجر ايشان را دو چندان گردانيد .[۷]

و كلينى رحمه الله در كافى و حِميَرى در كتاب قرب الإسناد ، از حضرت ابى عبد اللّه عليه السلام روايت كرده اند كه به آن حضرت گفتند كه : مردمان ، چنين روايت مى كنند كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام بر بالاى منبر كوفه فرموده كه : «اَيّها الناس! به تحقيق كه شما را تكليف خواهند كرد كه مرا سَب كنيد . پس اطاعت كنيد ؛ يعنى دشنام بدهيد . بعد از آن ، تكليف خواهند نمود كه از من ، بيزار شويد با وجود آن كه من بر دين حضرت پيغمبرم صلى الله عليه و آله » ؛ و نفرمود : «اظهار بيزارى از من مكنيد» .

بعد از آن ، سائل گفت[۸]كه : خبر ده مرا كه اگر كسى اختيار كشته شدن كند ، نه اظهارِ بيزارى ، چون خواهد بود؟ حضرت فرمود كه : واللّه كه بر او نيست و جايز نيست او را ، مگر آنچه عمّار بن ياسر كرد در وقتى كه اهل مكّه ، او را اِكراه كردند و دلش به ايمان ، مطمئن بود ! پس حق تعالى ، در شأن او اين آيه فرستاد كه :« إِلَا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنّ بِالْاءِيمَانِ ».[۹]و حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله بعد از نزول اين آيه ، فرمود كه : يا عمّار! اگر نوبت ديگر به چنين واقعه اى اُفتى ، آنچه كردى ، بكن ؛ زيرا كه خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ عذر تو را فرستاده و فرموده كه : اگر ديگر چنين حالتى روى دهد ، بكنى آنچه كردى .[۱۰]

و عيّاشى در تفسير خود ، قريب به اين مضمون ، از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده و اين حديث ، به حَسَب ظاهر ، منافى آن خبرى است كه قبل از اين مذكور شد كه بعضى از علما گفته اند كه : ترك تقيّه در اظهار برائت از اهل بيت عليهم السلام مستحب يا مباح است .[۱۱]

و مؤيّد اين مضمون است آن كه كلينى رحمه الله و عيّاشى از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود كه : چه چيز مانع شد ميثم تمّار را از تقيّه؟ واللّه كه مى دانست كه اين آيه :« إِلَا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنّ بِالْاءِيمَانِ »، در شأن عمّار و اصحاب او نازل شده ![۱۲]

و از حديثى طويل كه شيخ طبرسى در كتاب احتجاج ، از حضرت امير المؤمنين عليه السلام روايت كرده ، مستفاد مى شود كه تقيّه كردن در مقام اضطرار به اظهار برائت ، بهتر است از ترك ، با آن كه ترك تقيّه جايز نيست .[۱۳]واللّه تعالى يعلم !

و ابن بابويه رحمه الله در كتاب خصال ، از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه : عمل نمودن به تقيّه در جايى كه محلّ تقيّه باشد ، واجب است و مخالفت ، قَسَم و كفّاره لازم نمى شود كسى را كه از روى تقيّه ، قَسَم بخورد و غرضش در آن ، دفع ظلم بوده باشد از خود .[۱۴]

و در كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام ، از آن حضرت عليه السلام قريب به اين مضمون ، در حديثى كه شرايع دين را به جهت مأمون بيان فرموده ، روايت نموده[۱۵]و در كتاب إكمال الدين ، از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده كه فرمود كه[۱۶]: كسى كه وَرَع ندارد ، دين ندارد و كسى كه تقيّه ندارد ، ايمان ندارد . و به تحقيق كه گرامى ترين كس از شما پيش خداى تعالى ، كسى است كه عمل به تقيّه بيشتر مى كند ، پيش از آن كه قائم اهل بيت عليهم السلام ظاهر شود . پس كسى كه قبل از خروج قائم ما تركِ تقيّه كند ، از ما نيست .[۱۷]

و در كتاب معانى الأخبار ، از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه ابو بصير سؤال كرد از تفسير قول الهى كه مى فرمايد :« يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُوا ».[۱۸]فرمود كه :« اصْبِرُواْ »يعنى صبر كنيد بر مصيبت ها[۱۹].« وَ صَابِرُواْ »، يعنى با ايشان به صبر ، سلوك كنيد در باب تقيّه . و« وَ رَابِطُوا »، يعنى چنانچه مرابطين حفظ سرحدّ مسلمانان مى كنند به نگاه داشتن اسب و تهيّه اسباب حَرب ، شما محافظتِ آن كس بكنيد كه اقتدا به او مى كنيد ، يعنى امام عليه السلام .« وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »؛[۲۰]و از خداى تعالى حذر كنيد ، تا شايد كه رستگار شويد .[۲۱]

و برقى در كتاب محاسن ، از حضرت ابى عبد اللّه عليه السلام روايت كرده كه فرمود : كسى كه افشاى چيزى از امر ما كند كه در ضمن آن ، ضرر به ما رسد ، مثل كسى است كه ما را عمدا كشته باشد ، نه آن كه به خطا و ندانسته كشته باشد .[۲۲]

و از آن حضرت ، روايت نموده در تفسير قول خداى تعالى :« وَيَقْتُلُونَ الْأَنبِيَآءَ بِغَيْرِ حَقٍّ »؛[۲۳]يعنى : «مى كشند پيغمبران را به ناحق» ، مى فرمود كه : واللّه كه نكشتند انبيا را به شمشير ؛ و ليكن سرّ ايشان را منتشر كردند و افشا نمودند . پس قاتل ايشان بودند .[۲۴]

و محمّد بن يعقوب كلينى رضى الله عنه روايت كرده از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود : حذر كنيد و پرهيز نماييد از آن كه كارى از شما سر زند كه باعث سرزنش ما شود ؛ زيرا كه فرزندى كه بد است ، باعث سرزنش پدر خود مى شود ، به اعمالى كه مى كند ؛ و زينت آن كسى باشيد كه به او متوسّل شده ايد و عيب و عار او مباشيد . صِله و مهربانى كنيد قبيله و خويشان خود را ، و عيادت بيمارانِ ايشان ، به جا آريد و در [ تشييع ] جنازه ايشان ، حاضر شويد ، و بايد كه در هيچ كارى[۲۵]از كارهاى خير ، ايشان بر شما سبقت نگيرند ؛ زيرا كه چون شما متابع اهل بيتيد ، سزاوارتريد به اعمال خير از ايشان . و اللّه كه پرستيده نشده است خداى تعالى به چيزى كه نزد او دوست تر باشد از خب ء ! راوى پرسيد كه : خب ء چه چيز است؟ حضرت فرمود كه : آن ، تقيّه است .[۲۶]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : تقيّه ، سپر مؤمن است و تقيّه ، حِرز و نگاه دارنده مؤمن است ؛ و ايمان نيست مر كسى را كه تقيّه ندارد . به درستى كه حديث ما به دست يكى از بندگان الهى مى افتد . پس در ميان خود و خدا به آن عمل مى كند و خدا را موافق آن ، عبادت مى كند . پس آن حديث ، در دنيا ، عزّت و شرفِ آن بنده است و در روز قيامت ، از براى او نور و روشنى است . و بنده ديگر ، حديثى از احاديث ما به دست او مى افتد . پس آن را افشا مى كند و موجب خوارى و مذلّت او مى شود در دنيا . و خداى تعالى ، آن نور را از او سلب مى كند .[۲۷]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود به معلّى بن خُنَيس كه : يا معلّى! امر ما را پنهان دار و افشا مكن ؛ زيرا كه كسى كه پنهان سازد امر ما را و افشا نكند ، خداى تعالى ، او را عزيز مى گرداند در دنيا و امر ما را نورى مى گردانَد پيشِ روى او در قيامت كه قائد و راهبر او باشد تا بهشت .

يا معلّى! كسى كه افشا مى كند امر ما را و كتمان نمى كند ، ذليل مى سازد خداى تعالى ، او را به آن امر ، و سلب مى كند نور را و زايل مى سازد از برابر او ، و آن را ظلمت و تاريكى مى سازد كه ببرد او را به جهنّم .

يا معلّى! به درستى كه تقيّه ، از جمله دين من و دينِ پدران من است و كسى كه تقيّه ندارد ، دين ندارد .

يا معلّى! به درستى كه خداى تعالى ، دوست مى دارد كه بپرستند او را پوشيده و پنهان ، چنانچه دوست مى دارد كه بپرستند او را به ظاهر و علانيه .

يا معلّى! به درستى كه كسى كه افشا مى كند امر ما را ، مثل كسى است كه امر ما را انكار مى كند .[۲۸]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : نفس كشيدن كسى كه به جهتِ ما در غم[۲۹]و اندوه باشد و از ظلمى كه بر ما شده ، غمگين باشد ، تسبيح الهى است و اندوهش ، بندگى خداست و پوشيدنِ او سرّ ما را ، جهاد فى سبيل اللّه است .[۳۰]

و از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه عبد اللّه بن عطا به آن حضرت گفت كه : دو كس از اهل كوفه را گرفتند و به ايشان گفتند : بيزار شويد از على بن ابى طالب عليه السلام . پس يكى اظهار برائت كرد و ديگرى اِبا و امتناع نمود . آن يكى [ را ] كه اظهار [ برائت ] كرد ، رها كردند و آن ديگرى را بكُشتند . فرمود : امّا آن كه اظهار برائت كرد ، در دين خود ، فقيه و عالم بوده ، و آن كه نكرده ، تعجيل در رفتن بهشت كرده .[۳۱]

و ابن بابويه رحمه الله در كتاب معانى الأخبار ، از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود به سفيان بن سعيد كه : يا سفيان! بر تو باد تقيّه ؛ زيرا كه تقيّه ، سنّت ابراهيم خليل عليه السلام است و خداى تعالى به موسى و هارون عليهماالسلام فرمود كه :«اذْهَبَآ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى».[۳۲]به ايشان فرمود كه : او را به كُنيه نام بريد (چون كسى را كه تعظيم مى كنند ، او را به كُنيه خطاب مى كنند) و بگوييد به او كه : «يا اَبا مُصعَب!» . و به تحقيق كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ، وقتى كه اراده سفرى مى كرد ، به طريق توريه سخن مى گفت ، يعنى به نحوى كه ظاهرش مردم را به گمان مى انداخت كه اراده طرفى فرموده ، و معنى غيرِ ظاهر ، مراد آن حضرت بود و اراده طرفى ديگر داشت و مى فرمود كه : پروردگار من ، مرا امر كرده كه با مردمان به طريق مدارات سلوك كنم ، چنانچه مرا امر كرده به آن كه فرائض را به جا آورم .

و ادب و طريقه تقيّه را تعليمِ او فرموده و گفته كه :«ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَ وَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ»؛[۳۳]يعنى : از خود بگذران و دفع كن به نحوى كه بهترينِ روش ها باشد كه اگر چنين كنى ، ناگاه ، آن كسى كه ميانه تو و او دشمنى و عداوت باشد ، به منزله دوستى مى شود كه با تو خويشى داشته باشد . و نمى رسند به اين طريقه ، مگر كسانى كه صاحب صبر بوده باشند ، و نمى رسد به او ، مگر كسى كه صاحبِ بهره و نصيبى عظيم بوده باشد .

يا سفيان! كسى كه تقيّه را در دين الهى كار فرمايد ، به مرتبه رفيعى از مراتب عزّت رسيده ، مثل كسى كه بر كوهان شتر ، سوار شده باشد . به تحقيق كه عزّت مؤمن ، در آن است كه زبان خود را نگاه دارد و كسى كه اختيار زبان خود را نداشته باشد ، پشيمان مى شود .[۳۴]

و كلينى رحمه الله از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه فرموده كه : تقيّه را خداى تعالى حلال كرده در هر چيزى كه آدمى در آن ، مُضطر شود و چاره اى نداشته باشد .[۳۵]

و همچنين[۳۶]از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : تقيّه[۳۷]را خداى تعالى ، از براى آن مقرّر ساخته كه خون ، به آن محفوظ بمانَد و ريخته نشود . پس هر گاه به خون برسد ، تقيّه جايز نيست .[۳۸]

و از اين اخبار ، ظاهر شد كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و ائمّه طاهرين عليهم السلام مُدارات و تقيّه مى فرموده اند .

و از جمله بركات تقيّه ائمّه ما عليهم السلام آن است كه معاندان ايشان در بلاد خود بر منابر ، هر گاه اسم شريف يكى از ايشان مذكور شود ، به غير از آن كه از روى تعظيم و توقير [ از آنان ] ياد نمايند ، چاره اى ندارند و قادر بر آن نيستند كه بگويند ايشان ، بر ضلالت و باطل بوده اند .

[ طعنه هاى بى اساس بر شيعه ]

و لهذا ملّا سعد الدين تفتازانى در شرح مقاصد و غير او از علماى عامّه ، طعن بر شيعه نموده اند ، به آن كه ايشان ، قَدْح در خلافت خلفاى ثلاث مى كنند و مطاعن در باب ايشان نوشته اند و اين طريقه را به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام و ساير ائمّه اهل بيت عليهم السلام نسبت مى دهند ، و حال آن كه اهل بيت ، تعظيم و توقيرِ خلفاى ثلاث مى كرده اند و اسم ايشان را به غيرِ نيكى ياد نمى كرده اند .

و صاحب مغنى گفته كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام هر گاه كه به زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله مى آمد ، بر شيخين ، سلام مى كرد .

و شارح مقاصد گفته كه حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام در وقتى كه مأمون مى خواست كه آن حضرت را ولى عهد خود كند و در آن باب چيزى نوشته بود ، آن حضرت ، در تحت هر فقره از فقرات مأمون ، كلمه اى از روى تعظيم و توقير نوشته بود كه جَفْر و جامعه ، دلالت بر آن مى كند كه امر ولايت عهد ، انعقاد نپذيرد و ذكر كرده كه عمر بن الخطّاب به جهت آل بنى كاكُله ، هر سال دويست دينار طلا مقرّر كرده بودند و حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام در زمان خلافت خود ، امضاى نوشته اى كه عمر به جهت ايشان نوشته بود ، فرمود و به خطّ خود نوشت كه : «من ، اوّلِ آن كسانى ام كه اطاعتِ طريقه عمر بن الخطّاب مى كنند و از براى آل بنى كاكُله ، هر سال ، دويست دينار طلا مقرّر ساختم» و [ شارح مقاصد ] گفته كه اين نوشته به خطّ ايشان در عراق ، موجود است .

[ پاسخ طعنه هاى بى اساس ]

اين است وجوهى كه در باب ابطال انتساب شيعه به اهل بيت عليهم السلام به آنها متمسّك شده اند و كسى كه حق تعالى ، ديده بصيرت او را به نور هدايت خود روشن ساخته باشد ، مى داند كه اين دعوى ايشان ، فى الحقيقه ، اعترافى است كه به بطلان مذهب خود مى كنند ؛ زيرا كه انكار كردن اهل بيت ، خلفاى ثلاث را نزد شيعيان ، امرى است روشن تر از آفتاب تابان ، و كدام سخيفُ العقل ، تصديق مى نمايد كه طايفه اى كه در سرّ و علانيه از محبّان و دوستان اهل بيت عليهم السلام بوده باشند و عمر خود را صرفِ تتبّع كلام ايشان و روايت اخبار و اطوار ايشان نموده باشند ، عقيده و مذهب ايشان را ندانند و[۳۹]دوستِ ايشان را دشمن ، و دشمنِ ايشان را دوست ، پنداشته باشند؟

مگر جمعى كه مكرّر بر سبيل ندرت ، اسم اهل بيت عليهم السلام بر گوش ايشان خورده باشد و از مواليان و محبّان جمعى باشند كه از روى غلبه و تظاهر بر جاى موروثى ايشان ، نشسته باشند و ظاهرِ حال ، آن باشد كه حال خود را از اين جماعت ، مخفى دارند . به ما فِى الضمير ، ايشان از خواصّ و نزديكان ، اعرف و داناتر باشند و بعينه ، اين دعوى ، از آن قبيل است كه حنفى گويد كه : «شافعى ، صاحب مذهب نبود و مقلّد ابو حنيفه بود» و مالكى گويد : «ابو حنفيه ، تابعِ مالك بود» و شيعه گويد : «ابو بكر و عمر ، هرگز دعوى خلافت نمى كردند» و على هذا القياس .

و كسى كه فى الجمله ، اطّلاعى بر كلمات حضرت امير المومنين عليه السلام در باب شكايت و تظلّم از خلفا ، و [ نيز ] بر احاديثى كه از ائمّه اهل بيت عليهم السلام به طُرُق متكثّره روايت شده ، داشته باشد و از حيا ، نصيبى بُرده باشد ، در مقام چنين دعاوى باطل در نمى آيد .

و از كلمات تظلّم آن حضرت به روايت عامّه و خاصّه ، در مقدّمه شرح خطبه «شقشقيه» ، از احاديث اهل بيت عليهم السلام ، از كتاب حدائق الحقائق ، به قدرى كه امثال اين خيالات باطله را مجالى نماند ، ذكر كرده ايم .

و امّا آن كه گفته اند كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بر شيخين سلام مى كرد ، استبعادى ندارد و دلالت بر محبّت نمى كند ، چنانچه جميع شيعيان ، با آن كه طريقه و دَأب ايشان معلوم است ، در سلامِ ظاهرى ، مضايقه نمى كنند و خدا داند كه چه قصد مى كنند و به لفظِ سلام ، كه را مخاطب مى سازند و مبالغه ايشان در باب تقيّه ، زياده از آن است كه اين امور ، مستبعد نمايد ؛ اگر چه نقل سلام ايشان را هم به طريقى غير از آنچه مدّعيان ذكر كرده اند ، نديده ايم .

و حكايت عهد مأمون ، به دستور ، افاده مطلبى نمى كند و ظاهر است كه ائمّه عليهم السلام توقير پادشاهان جور ، از روى تقيّه مى فرموده اند و اين معنى ، فايده اى به حال ابو بكر و عمر نمى كند ، و قصّه آل بنى كاكُله كه ذكر كرده ، عجيب ترينِ مستندهاست و از بعضى مسموع شده كه آل بنى كاكُله ، در مشارق و مغارب ارض نمى باشند ! و صاحب قاموس با آن كه قبايل جنّ و انس ، بلكه معدومات ثابته را ذكر مى كند ، از ذكر اين قبيله ، غافل شده و مادّه اين كلمه را هيچ كس از اهل لغت ، ذكر نكرده و بر تقدير وجود «آل بنى كاكُله» مهمل است و نوشته امرى است معهود كه مجرّد دعوى را اعتبارى نمى باشد . و از آن كه آل بنى كاكله ، به جهت آن كه هر سال ، مبلغى خواهند بگيرند ، نوشته اى به خطّ كوفى ، مثل دستاويزِ گدايان ، ظاهر سازند ، مطلبى ثابت نمى شود و به چنين ريسمان پوسيده اى به چاه ويل رفتن ، از مردى كه معتقدان ، او را محقّق نامند ، خوش نمى نمايد و در هيچ يك از كتب حديث عامّه و تواريخ ، ذكر اين عطيّه به نظر نرسيده ، و بى سند نقل كردن ، و به آن متمسّك شدن كه آن نوشته در عراق موجود است ، دلالت بر كيفيتِ حال روايت مى كند و حق تعالى ، ديده بصيرتِ معاندان اهل بيت عليهم السلام را پوشيده و بر زبان ايشان ، چنين كلماتى جارى ساخته تا حق ، در پرده خفا نمانَد و نام برگزيدگان خلايق و مقرّبان بارگاه خالق ، بر زبان دشمنان هم به جز خوبى نگذرد ، و اين از فوايد تقيّه است ، چنانچه مذكور شد .


[۱]. ب و ج : - «ايشان بر كفر» .

[۲]. الف و ب : + «در اين» .

[۳]. الف : - «برقى» .

[۴]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۲۱۸ ، ح ۵ ؛ المحاسن ، ج ۱ ، ص ۲۵۷ ، ح ۳۰۰ .

[۵]. سوره قصص: آيه ۵۴ .

[۶]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۲۱۷ ، ح ۱ .

[۷]. همان ، ص ۲۱۸ ، ح ۸ .

[۸]. ب : «پرسيد» ؛ الف : «فرمود» .

[۹]. سوره نحل ، آيه ۱۰۶ .

[۱۰]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۲۱۹ ، ح ۱۰ ؛ قرب الإسناد ، ص ۱۲ ، ح ۳۸ .

[۱۱]. تفسير العيّاشى ، ج ۲ ، ص ۲۷۱ ، ح ۷۳ .

[۱۲]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۲۲۰ ، ۱۵ ؛ تفسير العيّاشى ، ص ۲۷۱ ، ح ۷۲ .

[۱۳]. الإحتجاج ، ج ۱ ، ص ۳۵۴ .

[۱۴]. الخصال ، ص ۶۰۷ .

[۱۵]. عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج ۱ ، ص ۱۳۲ ، ح ۱ .

[۱۶]. ج : - «كه» .

[۱۷]. كمال الدين و تمام النعمة ، ص ۳۷۱ ، ح ۵ .

[۱۸]. سوره آل عمران ، آيه ۲۰۰ .

[۱۹]. الف : - «بر مصيبت ها» .

[۲۰]. سوره آل عمران ، آيه ۲۰۰ .

[۲۱]. معانى الأخبار ، ص ۳۶۹ ، ح ۱ .

[۲۲]. المحاسن ، ج ۱ ، ص ۲۵۶ ، ح ۲۸۹ .

[۲۳]. سوره آل عمران ، آيه ۱۱۲ .

[۲۴]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۳۷۱ ، ح ۷ .

[۲۵]. ج : «امرى» .

[۲۶]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۲۱۹ ، ح ۱۱ .

[۲۷]. همان ، ص ۲۲۱ ، ح ۲۳ .

[۲۸]. همان ، ص ۲۲۳ و ۲۲۴ ، ح ۸ .

[۲۹]. ب و ج : - «در غم و اندوه باشد و از ظلمى كه بر ما شده» .

[۳۰]. همان ، ص ۲۲۶ ، ح ۱۲ .

[۳۱]. همان ، ص ۲۲۱ ، ح ۲۱ .

[۳۲]. سوره طه ، آيه ۴۳ و ۴۴ .

[۳۳]. سوره فصّلت ، آيه ۳۴ .

[۳۴]. معانى الأخبار ، ص ۳۸۶ ، ح ۲۰ .

[۳۵]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۲۲۰ ، ح ۱۸ .

[۳۶]. ج : «همچنين» .

[۳۷]. الف و ب : - «تقيّه را خداى تعالى حلال كرده در هر چيزى كه آدمى در آن ، مُضطر شود و چاره اى نداشته باشد . و همچنين از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود» .

[۳۸]. همان ، ح ۱۶ .

[۳۹]. ب : - «و» .