ترجمه و شرح مفصّلى بر نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان .

ويژگى هاى نيكان - بخش دوم : تقوا

عفّت

و امّا تقوا ، و آن ، عبارت است از حذر كردن از چيزهايى كه موجب سَخط و غضب الهى باشد ، با آن كه كثرت عبادت و طاعت در معنى تقوا مأخوذ است . و اخبار در اين باب ، زياده از حدّ و حصر است و آيه« إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ »؛[۱]يعنى : «گرامى ترينِ شما در پيش خداى تعالى ، آن كسى است كه تقواى او زياده باشد» ، دليلى واضح است بر رفعت شأن تقوا .

و كلينى رحمه الله از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه خطاب به جابر مى فرمايد كه : يا جابر! آيا به همين اكتفا مى كند كسى كه دعوى تشيّع مى كند كه قائل به محبّت ما اهل بيت بوده باشد؟! واللّه كه نيست شيعه ما ، مگر كسى كه به صفت تقوا و اطاعت الهى موصوف باشد! و شناخته نمى شده اند شيعيان و دوستان اهل بيت ، الّا به تواضع و فروتنى و شكستگى و اداى امانت و بسيارىِ ذكر الهى ، و روزه ، و نماز ، و رعايت حقوق پدر و مادر و احسان به ايشان ، و نيكويى و رعايتِ حال همسايگان يا كسى كه در خانه ايشان ، نزول نمايد و پناهى به ايشان آورَد از فقرا و مساكين و قرض داران و يتيمان ، و راست گفتن ، و تلاوت قرآن ، و سخن نگفتن درباره مردمانْ ، مگر به سخن خير ، و محلّ امانتِ خويشان و عشاير خود بودن در همه چيزها .

پس جابر گفت : يا بن رسول اللّه ! نمى شناسيم امروز كسى [ را ] كه به اين صفات كه فرمودى ، موصوف باشد .

فرمود كه : يا جابر! از راه ، بيرون مرو . آيا بس است و كافى است كسى را همين كه بگويد : «من ، على عليه السلام را دوست مى دارم و صاحب وِلاى او هستم» و اعمال خير از او بسيار به ظهور نيايد ؟ يا آن كه اگر كسى بگويد كه : «من ، رسول خدا صلى الله عليه و آله را دوست مى دارم» ، با وجود آن كه رسول صلى الله عليه و آله ، افضل است از على عليه السلام و آن شخص ، پيروى طريقه و متابعت سنّت رسول صلى الله عليه و آله نكند ، هيچ نفع به او نخواهد داد اين دوستى .

پس خود را به صفت تقوى الهى موصوف سازيد و اعمالى كه موجب ثواب الهى است ، به جا آوريد كه ميانه خداى تعالى و هيچ يك از خلايق ، قرابت و خويشى نيست و دوست ترينِ بندگان پيش خداى تعالى ، كسى است كه تقواى او زياده باشد و طاعت الهى بيشتر كند .

يا جابر! واللّه كه نزديك نمى شوند بندگان الهى به جناب اقدس او ، مگر به طاعت! و با ما بَراتى به جهت خلاصى از آتش جهنّم نيست و كسى را بر خداى تعالى ، حجّتى نيست . هر كس ، مطيع و منقاد الهى است ، پس او دوست و ولىّ ماست و كسى كه عصيان الهى مى كند ، دشمن ماست و نمى توان رسيد به ولايت و محبّت ما ، مگر به اعمال خير و وَرَع .[۲]

و قريب به اين مضمون ، حديثى از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت نموده و از حضرت ابى عبد اللّه عليه السلام روايت كرده كه مى فرموده : هيچ بنده اى را خداى تعالى منتقل نمى سازد از مذلّت و خوارىِ معصيت به عزّت و شَرَف طاعت ، مگر آن كه او را غنى و بى نياز مى گردانَد ، بى مالى كه به او عطا كند ، و عزيز مى گردانَد ، بى آن كه عشيره و قبيله داشته باشد ، و از وحشت و تنهايى خلاصى مى دهد ، بى آن كه او را مونسى باشد .[۳]

و از حضرت ابى عبد اللّه عليه السلام روايت كرده كه عمرو بن سعد ثقفى به آن حضرت گفت[۴]كه : من به شَرَف خدمت شما نمى رسم ، مگر در چند سال ، يك مرتبه . پس مرا خبر دهيد به چيزى كه به آن مستمسك باشم . فرمود : وصيّت مى كنم تو را به تقواى الهى و وَرَع و جدّ و جهد در عبادت . و بدان كه نفع نمى كند جدّ و جهد عبادت ، هر گاه وَرَع و اجتناب از نواهى الهى در ضمن آن نباشد .[۵]

و در كتاب نهج البلاغة از حضرت امير المؤمنين عليه السلام روايت كرده كه : كم واقع مى شد كه آن حضرت ، منبر را به شَرَف قيام ، مشرّف سازد و قبل از خطبه نفرمايد كه : «أَيُّها النّاسُ اتَّقُوْا اللّهَ فَما خُلِقَ امْرؤٌ عَبَثا فَيَلْهُو» ؛[۶]يعنى : اى مردمان! تقوا را شيوه خود سازيد ؛ زيرا كه خداى تعالى ، كسى را عبث خلق نكرده است تا مشغول لهو و لَعِب تواند بود .

و در اين كلام ، اشاره است به قول الهى كه فرموده :« أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ »؛[۷]يعنى : آيا پنداشته ايد كه شما را به عبث و بى فايده آفريده ايم و به ما برگردانيده نخواهيد شد؟

«وَلا تَرَكَ سُدىً فَيَلْغُوْا» ؛ [ يعنى : ] و كسى را مُهمَل نگذاشته تا به لغو و باطل ، اشتغال نمايد » ؛ بلكه اوامر و نواهى فرموده و از ايشان ، چيزى چند خواسته ، چنانچه فرموده :« أَيَحْسَبُ الْاءِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى »؛[۸]يعنى : آيا گمان مى كند آدمى ، مُهمَل وا گذاشته شده و مأمور و مُنهى نشده؟

«وَما دُنْياه الَّتى تَحَّسَّنَتْ لَهُ بخَلْفٍ مِنَ الآخِرَةِ الّتى قبّحها سُوءُ النَّظَرِ عِنْدَهُ » ؛[۹][ يعنى : ] و دنيايى كه در نظر او مزيّن شده ، عوض نمى تواند بود از آخرتى كه در نظر او از راه غلط بينى ، كريه منظر نموده .

«وَ مَا الْمَغْرُورُ الَّذِى ظَفَرَ مِنَ الدُّنْيا بِأعْلَى هِمَّتِهِ كَالآخِر الَّذِى ظَفَرَ مِنَ الآخِرَةِ بِأدْنى سُهْمَتِه»؛[۱۰][ يعنى : ] و نيست فريفته شده و گول خورده اى كه در دنيا ، به اَعلى مراتب همّت و آرزوى خود رسيده باشد ، مثل ديگرى كه از آخرت ، به اندكْ نصيبى رسيده باشد .

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : هيچ مالى مثل عقل نيست . و هيچ تنهايى اى ، موحش تر از عُجب و خودبينى نيست . و هيچ عقلى ، مثل عاقبت انديشى نيست . و هيچ شرف و كرامتى مثل تقوا و حذر از ارتكاب عقوبات الهى نيست . و هيچ قرين و رفيقى ، مثل حُسن خُلق و سلوك نيكو نيست . و هيچ ميراثى ، مانند ادب و حُسنِ معاشرت نيست . و هيچ قائدى و رهبرى ، مثل توفيق الهى نيست . و هيچ تجارت و سودايى ، مثل كسب عمل صالح نيست . و هيچ سود و نفعى ، مثل ثواب الهى نيست . و هيچ وَرَعى ، مثل توقّف در جاهايى كه محلّ شبهه باشد و طريق حق واضح نباشد ، نيست . و هيچ زُهد و تَرْكى ، مثل ترك چيزهاى حرام نيست[۱۱]. و هيچ عبادتى ، مثل ادا كردن و به جا آوردن آنچه خداى تعالى واجب ساخته نيست . و هيچ ايمانى ، مثل حيا و صبر نيست ؛ زيرا كه هر يك از اين دو چيز كه نباشند ، ايمان [ نيز ] نخواهد بود . و هيچ بزرگى اى كه به كسب حاصل تواند شد ، مثل تواضع و فروتنى نيست . و هيچ شَرَفى ، مثل علم نيست . و هيچ مددكارى ، محلّ اعتمادتر از مشورت و مصلحت ديدن نيست .[۱۲]


[۱]. ن .ك : تبيين در علوم اجتماعى ، ص۳ ـ ۲۲ .

[۲]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۷۴ ـ ۷۵ ، ح ۳ .

[۳]. همان ، ص ۷۶ ، ح ۸ .

[۴]. ب : «عرض كرد» .

[۵]. همان ، ح ۱ .

[۶]. نهج البلاغه ، ج ۴ ، ص ۸۷ ، حكمت ۸۷ .

[۷]. سوره مؤمنون ، آيه ۱۱۵ .

[۸]. سوره قيامت ، آيه ۳۶ .

[۹]. نهج البلاغة ، ج ۴ ، ص ۸۷ ، حكمت ۳۷۰ .

[۱۰]. همان جا .

[۱۱]. ب : + «و هيچ علم و دانايى اى ، مثل تفكّر ، و عمل نمودن به آنچه به خاطر رسد ، نيست» .

[۱۲]. همان ، ج ۴ ، ص ۲۶ ، حكمت ۱۱۳ .