وصيّت کتبی پیامبر(ص) در بستر بیماری

پرسش :

ماجرای وصيّت کتبی پیامبر(ص) در بستر بیماری چه بود؟



پاسخ :

پيامبر(ص) در بستر آرميده بود و جسم مطهّرش در تب می سوخت. اكنون از پس سال ها تلاش و رنج، آهنگ رحيل داشت. او نگران آينده بود : آينده امّت، آينده آيين نوپا، آينده شجره طيّبه ای كه هنوز نيازمند حراست ها، نگهبانی ها، آبياری ها و ايثارها بود. فرمود:

اِيتوني بِكِتابٍ أكتُب لَكُم كِتاباً لَن تَضِلّوا بَعدَهُ أبَداً برايم برگه ای بياوريد تا برايتان نوشته ای بنويسم كه پس از آن، هرگز گم راه نشويد.[۱]

غوغا در گرفت و فريادها برخاست . درگيری در محضر پيامبر خدا اوج گرفت و برخی، سخنی بس ناروا بر زبان راندند. غوغا بدان سان بود كه زنان، بر حال پيامبر(ص) دل سوزاندند و چون اعتراض كردند، غوغاگران بر آنها طعن زدند.[۲]پيامبر(ص) فرمود:

«قوموا عَنّي» ! به پا خيزيد و برويد.[۳]

اين وصيّت، نوشته نشد ؛ امّا برای بسياری روشن بود و هست كه محتوای آن، چه بود و چرا نوشته نشد.

بی گمان، محتوای وصيّت، تأكيد بر همان چيزی بود كه در غدير ابلاغ شد : تأكيد بر ولايت و آينده امّت . نكات زير، شاهد اين ادّعايند :

۱ . پيامبر خدا بارهای بار از «لزوم تمسّك به ثقلين» سخن گفته و آن را عامل «جلوگيری از گم راهی» دانسته بود. در اين وصيّت نيز پيامبر(ص) بدان ويژگی تصريح كرده است : «نوشته ای كه هرگز گم راه نشويد».

۲ . بايد تأمّل و بررسی كرد كه نگاشتن چه چيزی می توانست آن همه عكس العمل بيافريند، چندان كه بر پيامبر خدا اهانت روا شود . چه چيز بجز «رهبری» می توانست تا بدان حد، مخالفت بيافريند و غوغا ايجاد كند، بدان سان كه پيامبر(ص) با سوز و گداز بگويد : «برخيزيد و از كنار من دور شويد».

۳ . ابن عبّاس ـ كه هماره با تأسّف شديد و گاه با گريه و اشكِ چشم، از آن روز (روز پنج شنبه) ياد می كرد ـ می گويد :

پيامبر(ص) پس از آن همه غوغا ـ كه هرگز شايسته محضر ايشان نبود ـ فرمود: «به سه چيز، سفارش می كنم : مشركان را از جزيرة العرب بيرون برانيد و نمايندگان را بپذيريد، همان گونه كه من می پذيرفتم، و...» .

ابن ابی نجيح كه اين روايت را از سعيد بن جُبير نقل می كند، می گويد:

و سعيد، در گفتن سومی سكوت كرد . نمی دانم از سرِ عمد، ساكت شد و يا آن را فراموش كرد . نمی دانم آن را وا نهاد و يا از يادش رفت.[۴]

سعيد، فراموش كرده است، يا از بازگفتن آن در روزگار حَجّاج بن يوسف و در زير برق شمشير او، خودداری نموده است و يا اين كه حافظه تاريخ، آن را از ياد برده و به لحاظ مصلحت حاكميت، «حقيقت» را به مسلخ «مصلحت» كشانده است؟

علّامه سيّد عبد الحسين شرف الدين، نوشته است:

سومين نكته، چيزی جز همان كه پيامبر(ص) می خواست برای حفظ امّت از گم راهی بنويسد، نيست ؛ امّا سياست، محدّثان را به فراموشی آن كشانيد، همان گونه كه مفتی حنفيان شهر صور، حاج داوود الدَّدا، به آن، تنبّه داده است.[۵]

و بدين سان، روشن می شود كه چون پيامبر خدا را از نگاشتن بازداشتند، آن را شفاها در ضمن وصايای ديگر برشمرد ؛ امّا... .

۴ . عمر بن خطّاب نيز بر اين حقيقت، تصريح كرده و بدان اعتراف كرده و جلوگيری از «كتابت وصيّت» را مصلحت انديشی برای امّت، تلقّی نموده است :

پيامبر(ص) در بيماری اش خواست كه به نام او تصريح كند ؛ امّا من از بيم بر اسلام و به خاطر نگاهداشت آن، مانع شدم. سوگند به پروردگار اين خانه، اگر او را حاكم می كرد، قريش بر آن، گِرد نمی آمدند و عرب از همه سو بر او می شوريدند. پس، پيامبر خدا دانست كه من، ضميرش را می دانم و دست نگه داشت.[۶]


[۱]صحيح البخاری : ج ۳ ص ۱۱۱۱ ح ۲۸۸۸ .

[۲]ر . ك : الطبقات الكبری : ج ۲ ص ۲۴۳ .

[۳]صحيح البخاری : ج ۱ ص ۵۴ ح ۱۱۴ . نيز ، ر . ك : ج ۲ ص ۴۲۹ (درخواست برگه و دوات) .

[۴]مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۴۷۷ ح ۱۹۳۵ .

[۵]المراجعات : ص ۴۵۵ .

[۶]شرح نهج البلاغة : ج ۱۲ ص ۲۱ ؛ كشف اليقين : ص ۴۶۳ ح ۵۶۲ ، كشف الغمّة : ج ۲ ص ۴۶.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت