9 صفر

۹ صفر
شهادت عماریاسر در جنگ صفین(۳۷ق)
شرح مناسبت:
عمّار بن یاسر كه مادرش (سُمیه) نخستین شهید راه خدا بود، از پیشتازان در ایمان و هجرت و از استوار گامانِ راست قامتى است كه در آغازین روزهاى جلوه اسلام، همراه پدر و مادرش شكنجه هاى مشركان را با همه توان، تاب آورد و در طریق حق، لحظه اى تردید بر جانش ننشست.
او از معدود كسانى است كه پس از پیامبر خدا، «حقّ خلافت» و «خلافت حق» را پاس داشت و هرگز از صراط مستقیم، كناره نگرفت. با على علیه السلام بر پیكر پاك فاطمه علیهاالسلام نماز خواند و همچنان همگام على علیه السلام باقى ماند.
به هنگام حاكمیت عثمان، در صف مخالفان جدّى او قرار گرفت و بارها از رفتار وى انتقاد كرد تا بدان جا كه خلیفه آهنگ تبعید او (به رَبَذه) را ساز كرد ؛ امّا مخالفت على علیه السلام وى را از دست یازیدن به این هدف، باز داشت.
او را به خاطر صراحتش در گفتارها، به دستور عثمان، كتك زدند. عثمان، خود نیز او را مضروب ساخت و آن بزرگوار تا آخر عمر از آثار آن ضربه ها رنج مى برد.
شركت سختكوشانه او در جنگ جمل و تصدّى فرماندهى سواره نظام لشكر على علیه السلام جلوه بسیار داشت. در صِفّین نیز مسئولیت پیاده نظام كوفه و نیز قاریان را به عهده داشت. او بارها با عمروعاص و دیگر مخالفان امام علیه السلام سخن گفت و با منطقى استوار و استدلال هایى متین، حق را نمایاند.
این چهره درخشان و صحابى بزرگوار، در جنگ صِفّین، شهد شهادت نوشید و بدین سان، پیشگویى شگفت پیامبر خدا كه فرموده بود : «تو را گروه متجاوز مى كشند»، به واقعیتْ پیوست.
عمّار، در هنگام شهادت، ۹۳ سال داشت.
آیات و روایات:
شهادت عماریاسر در جنگ صفین(۳۷ق)
ابو ايّوب:
سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ لِعَمّارٍ: يا عَمّارُ، تَقتُلُكَ الفِئَةُ الباغِيَةُ، وأنتَ إذ ذاكَ مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَكَ، يا عَمّارَ بنَ ياسِرٍ، إن رَأَيتَ عَلِيّا قَد سَلَكَ وادِيا وسَلَكَ النّاسُ وادِيا غَيرَهُ فَاسلُك مَعَ عَلِيٍّ؛ فَإِنَّهُ لَن يُدلِيَكَ في رَدىً، ولَن يُخرِجَكَ مِن هُدىً. يا عَمّارُ، مَن تَقَلَّدَ سَيفا أعانَ بِهِ عَلِيّا عَلى عَدُوِّهِ قَلَّدَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ وِشاحَينِ مِن دُرٍّ، ومَن تَقَلَّدَ سَيفا أعانَ بِهِ عَدُوَّ عَلِيٍّ قَلَّدَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ وِشاحَينَ مِن نارٍ».
از پيامبر خدا شنيدم كه به عمّار فرمود: «اى عمّار! تو را گروهك متجاوز خواهند كشت و در آن هنگام، تو با حق هستى و حق با توست. اى عمّار بن ياسر! اگر ديدى على راهى را مى پيمايد و مردم راهى ديگر را مى پيمايند، همراهِ على باش، كه او هرگز تو را به بيراهه نخواهد بُرد و از مسير هدايت، بيرون نخواهد كرد. اى عمّار! هر كس شمشيرى بر كمر آويزد تا با آن، على را ضدّ دشمنش يارى رسانَد، خداوند در روز قيامت، دو حمايلِ مرواريد نشان بر اندامش مى آويزد و هر كس شمشيرى بياويزد تا با آن، دشمنِ على را يارى رسانَد، خداوند در روز قيامت، دو حمايل آتشين بر اندامش خواهد آويخت».
تاريخ بغداد: ج ۱۳ ص ۱۸۷ ح ۷۱۶۵
عمّار بن ياسر خطاب به عمرو بن عاص:
لَقَد أمَرَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن اقاتِلَ النّاكِثينَ، فَقَد فَعَلتُ، وأمَرَني أن اقاتِلَ القاسِطينَ، فَأَنتُم هُم، وأمَّا المارِقونَ فَلا أدري ادرِكُهُم أم لا. أيُّهَا الأَبتَرُ! أ لَستَ تَعلَمُ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذُل مَنَ خَذَلَهُ! فَأَنَا مَولى للّهِ ولِرَسولِهِ، وعَلِيٌّ مَولايَ مِن بَعدِهِ، وأنتَ فَلا مَولى لَكَ. «۱»
پيامبر خدا مرا فرمان داد كه با ناكثين (پيمان شكنان) بجنگم، و من چنين كردم. نيز فرمانم داد كه با قاسطين (ستم پيشگان) بجنگم، كه شما همانانيد، و امّا درباره مارقين (برون شدگان از دين)، نمى دانم كه آيا با ايشان روبه رو خواهم شد يا نه. اى بُريده نسل! آيا نمى دانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كه من مولايش هستم، على [نيز] مولاى او است. بار خدايا! دوست بدار دوستِ او را، و دشمن شمار دشمنِ او را، و ياورى كن يارِ او را، و فرو گذار فروگذارنده او را»؟ پس من دوستِ خدا و پيامبرش هستم و پس از او على، مولاى من است، و تو مولايى ندارى.
الفتوح: ج ۳ ص ۷۷
حبّة بن جوين عرنى:
انطَلَقتُ أنَا وأبو مَسعودٍ إلى حُذَيفَةَ بِالمَدائِنِ فَدَخَلنا عَلَيهِ، فَقالَ: مَرحَبا بِكُما، ما خَلَّفتُما مِن قَبائِلِ العَرَبِ أحَدا أحَبَّ إلَيَّ مِنكُما. فَأَسنَدتُهُ إلى أبي مَسعودٍ، فَقُلنا: يا أبا عَبدِ اللّهِ، حَدِّثنا؛ فَإِنّا نَخافُ الفِتَنَ فَقالَ: عَلَيكُما بِالفِئَةِ الَّتي فيهَا ابنُ سُمَيَّةَ؛ إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: تَقتُلُهُ الفِئَةُ الباغِيَةُ، النّاكِبَةُ عَنِ الطَّريقِ، وإنَّ آخِرَ رِزقِهِ ضَياحٌ مِن لَبَنٍ. قالَ حَبَّةُ: فَشَهِدتُهُ يَومَ صِفّينَ وهُوَ يَقولُ: ايتوني بِآخِرِ رِزقٍ لي مِنَ الدُّنيا. فَاتِيَ بِضَياحٍ مِن لَبَنٍ في قَدَحٍ أروَحٍ لَهُ حَلقَةٌ حَمراءُ، فَما أخطَأَ حُذَيفَةُ مِقياسَ شَعرَةٍ، فَقالَ: اليَومَ ألقَى الأَحِبَّهْ مُحَمَّدا وحِزبَهْ وَاللّهِ، لَو ضَرَبونا حَتّى يَبلُغوا بِنا سَعَفاتِ هَجَرَ لَعَلِمنا أنّا عَلَى الحَقِّ وأنَّهُم عَلَى الباطِلِ، وجَعَلَ يَقولُ: الموتُ تَحتَ الأَسَلِ، وَالجَنَّةُ تَحتَ البارِقَةِ. «۱».
من و ابو مسعود، در مدائن «۱»، نزد حُذَيفه رفتيم و بر او داخل شديم. گفت: خوش آمديد! از ميان قبايل عرب، هيچ كس نيست كه بيش از شما دو تن، دوستش بدارم من [به تواضع ] اين سخن را به ابو مسعود نسبت دادم. آن گاه گفتيم: اى ابو عبد اللّه! با ما سخن بگو كه از فتنه ها بيم داريم. حُذيفه گفت: بر شما باد همراهى با گروهى كه [عمّار] فرزند سميّه در آن است. همانا خود از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: «گروهك متجاوز گم راه، او را خواهند كشت و واپسين خوراكش قدرى شير آميخته به آب خواهد بود». حبّه گفت: پس در صِفّين، عمّار را ديدم كه مى گفت: «واپسين خوراك من از دنيا را برايم بياوريد» و برايش قدرى شير آميخته به آب، در پياله اى تَهْ فراخ با حلقه اى سرخ آورده شد. پس حذيفه، سرِ مويى هم خطا نگفته بود. [عمّار] سپس خواند: امروز با دوستان ديدار مى كنم؛ با محمّد و حزب او. [و افزود:] به خدا سوگند، اگر به ما ضربه زنند، چندان كه به نخلستان هاى هَجَر پرتابمان كنند، باز يقين داريم كه ما بر حقّيم و آنان بر باطل اند. آن گاه گفت: مرگ زير [سايه ] نيزه است و بهشت زير [سايه ] شمشير! .
تاريخ الطبري: ج ۵ ص ۳۸
شرح نهج البلاغة:
قالَ مُعاوِيَةُ لَمّا قُتِلَ عَمّارٌ وَاضطَرَبَ أهلُ الشّامِ لِرِوايَةِ عَمرِو بنِ العاصِ كانَت لَهُم: «تَقتُلُهُ الفِئَةُ الباغِيَةُ»: إنَّما قَتَلَهُ مَن أخرَجَهُ إلَى الحَربِ وعَرَّضَهُ لِلقَتلِ! فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: فَرَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذَن قاتِلُ حَمزَةَ!!
پس از كشته شدن عمّار، سپاهيان شام آشفته شدند؛ زيرا روايت عمرو بن عاص [از پيامبر خدا] به يادشان بود كه: «عمّار را گروهك متجاوز خواهند كشت». از اين رو، معاويه گفت: جز اين نيست كه عمّار را كسى كشت كه او را به ميدان جنگ كشاند و در معرض كشته شدن قرار داد! امير مؤمنان گفت: «پس قاتل حمزه [نيز] پيامبر خداست!».
شرح نهج البلاغة: ج ۲۰ ص ۳۳۴ ح ۸۳۵