علمِ امامان در اصول« الكافي » نمونه‏اي از براي چند و چون سازشِ حديث.. - صفحه 434

بِآل مُحَمَّدٍ عُرِفَ الصَّوَابُوَ فى أَبْيَاتِهِمْ نَزَلَ الْكِتَابُ
وَ هُم حُجَجُ الإلهِ عَلَى الْبَرَايَابِهِمْ وَ بِحُكْمِهِمْ لا يُسْتَرَابُ . 1

درآمد

مسئله علم پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام ، هر چند (در روزگاران دور، به سببِ مداخله هاى غاليان، و در روزگاران نزديك تر، به واسطه تفاسير متصوّفانه و متفلسفانه و حشويانه از مواريث غلات) پيوسته جلوه اى غامض و بُغرنج داشته است، در نهادِ خود، بس روشن و بى زنگار مى نمايد.
خداوند، واپسين پيام آور خود را در سرزمين حجاز برانگيخت. اين پيام آور، چونان ديگر پيام آورانِ خداوند، مردى بود از جنسِ بشر، و نه از گونه اى ديگر. بسيارى از انسان ها پيامبرانى را مى خواستند و مى پسنديدند كه فرابشرى (و مثلاً: از فرشتگان) باشند؛ امّا خداوند، شالوده كار را بر اين نهاد كه پيامبران، انسان هايى باشند چونان ديگر انسان ها. و اگر نه چنين بود، آيا پيامبران «اُسوه اى نيكو» و مقتدايى شايسته براى انسان هاى ديگر مى توانستند بود؟
اوصياى واپسينْ فرستاده خداوند، يكى پس از ديگرى، در كار ارشاد و راه نمايى مردمان، بر جاى او نشستند. اينان، جملگى، مردمانى كاردان و پارسا بودند كه از پيامِ

1.دو بيتى است از سروده اى ممتاز از سروده هاى ابوالحسن على بن عبد اللّه بن الوصيف، معروف به «ناشىِ صغير» يا «ناشىِ اصغر» (۲۷۱ ـ ۳۶۵ ق). ما اين دو بيت را از مناقب آل أبى طالب عليهم السلام (ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۳۰۱) برگرفته ايم. اين شعر را به نادرست، به ابن فارضِ مصرى نيز نسبت داده و مدّعىِ تشيّعِ او شده اند (نقلِ نقدآميز آن در الكنى و الألقاب شيخ عبّاس قمى (ج ۱، ص ۳۷۵) آمده است. هم آن نسبت و هم آن ادّعا پايه اى نمى تواند داشت. اين بيت ها را به عَمْرو بنِ عاص نيز نسبت داده اند (ر.ك: خلاصة عبقات الأنوار، ميلانى، ج ۴ ص ۲۰۳). درباره ناشىِ صغير، سُراينده اين ابيات، و همچنين در تحقيقِ نسبتِ آنها بدو. ر . ك: الغدير، امينى، ج ۴ ، ص ۲۵ ـ ۳۳) .

صفحه از 468