عبد اللّه بن سبا

پرسش :

عبد اللّه بن سبا چه شخصیتی داشت؟



پاسخ :

در منابع و متون تاريخ اسلام ، از شخصى به نام عبد اللّه بن سبا (/ سبأ) ياد شده است . گزارش هاى متفاوت و گاه متضاد درباره چگونگى شخصيّت او و تأثير او در حوادث و جايگاه فكرى و نيز پايگاه اجتماعى و سياسى او ، چهره او را در هاله اى از ابهام فرو برده است .

 برخى از پژوهشيان [۱] بر پايه برخى گزارش ها تأثير او را در حوادث صدر اسلام ، بسى شگرف دانسته اند و گاه از سَرِ بى تأمّلى ، نگرشى خاص را در فرهنگ  اسلامى بدو نسبت داده اند و حوادثى چون خيزش بر ضدّ عثمان را از جمله كارهاى او تلقّى كرده اند .

 از سوى ديگر ، متفكّرانى نيز وجود دارند كه نه تنها بدين سان در او ننگريسته اند ، بلكه وجود چهره اى با اين عنوان را يكسر زير سؤال برده و وجود او را افسانه اى تلقّى كرده اند [۲] و يا دست كم در وجود او ترديد نموده اند . [۳] در اين تحليل ، در انديشه بازكاوى تمام نقل ها و گزارش ها درباره عبد اللّه بن سبا  و چگونگى شخصيّت او نيستيم . تنها بر آنيم تا با نيم نگاهى به شخصيّت او ، نقش وى را در خيزش بر ضدّ عثمان نفى كنيم و بگوييم كه گزارش مربوط به آن ، به لحاظ سند و نيز محتوا ، شايستگى استناد ندارد .

 طبرى به نقل از سَرى و او از شعيب و او از سيف بن عمر گزارش مى كند كه :

 عبد اللّه بن سبا ، مردى يهودى و اهل صنعا بود و مادرش زنى سياه . در زمان عثمان ، مسلمان شد و سپس در شهرهاى مسلمانان مى چرخيد و آنان را گم راه مى نمود و از حجاز آغاز كرد و سپس به بصره و كوفه و شام و مصر رفت . [۴]

 بر اساس اين گزارش ، ابن سبا يهودى زاده اى است كه به آهنگ گم راهى آفرينى در جامعه اسلامى ، مسلمان شد و سپس در شهرها و آبادى ها راه مى سپرد تا خواسته خويش را بگسترد .

 نوعِ نقل طبرى ، به قصّه اى ساختگى مانندتر است تا گزارشى تاريخى ؛ چرا كه تازه مسلمانى كه از فرهنگى ديگر به حوزه فرهنگ اسلامى وارد شده است ، با شرايط سفر آن روز ، چگونه اين همه شهر را در نورديده و چه سان سخن مى گفته كه توان گم راهى آفرينى نيز داشته است؟!

 گزارش ها درباره وى بسيار است . در مجموع ، كارهايى كه به عبد اللّه بن سبا نسبت داده اند ، عبارت اند از :

 ۱ . طرح موضوع وصى بودن على عليه السلام و غصب خلافت به وسيله عثمان ؛

 ۲ . تأثيرگذارى بر اصحاب بزرگ پيامبر خدا همچون : ابو ذر ، عمّار و نيز چهره هاى برجسته اى چون : مالك اَشتر و محمّد بن ابى بكر ؛

 ۳ . دعوت مردم به قيام بر ضدّ عثمان در كوفه ، بصره و مصر ؛

 ۴ . به عهده داشتن رهبرى شورش بر ضدّ عثمان ، كه به كشته شدن عثمان منتهى شد ؛

 ۵ . شعله ور كردن آتش جنگ جمل ، در هنگامه اى كه به مصالحه نزديك مى شد .

 به هر حال ، گزارش يادشده را از لحاظ سند و متن ، اندكى مى كاويم .

سند گزارش

در منابع مهمّ رجالى ، ناقلان سند اين گزارش ، يكسر تضعيف شده اند . بنگريد :

 ابن حجر درباره «سيف» مى گويد :

 سيف بن عمر تميمى بُرجُمى ـ و نيز گفته مى شود : سعدى ، يا ضبعى ، و يا اسدى كوفى ـ مؤلّف كتاب الردّة و الفتوح است . ابن معين مى گويد : «ضعيف الحديث است» و در جاى ديگر مى گويد : «يك سكّه پول خرد و بى ارزش ، از او بهتر است» . ابو حاتم مى گويد : «متروك الحديث است و حديثش به حديث واقدى مى مانَد» . ابو داوود مى گويد : «اهميّتى ندارد» و نسايى و دارقُطنى مى گويند : «ضعيف است» . ابن عَدى مى گويد : «برخى از احاديثش شناخته شده اند ؛ ولى عموم آنها ناشناخته اند و مؤيّد و پشتيبانى ندارند» . ابن حبّان مى گويد : «احاديثى ساختگى را از بزرگان نقل مى كند [ و به آنان نسبت مى دهد ]و گفته اند كه او جعل حديث مى كرده است» . ابن حبّان در ادامه سخنش مى گويد : «به زنديقى گرى نيز متّهم شده است» . برقانى از دارقطنى نقل مى كند كه : «او متروك است» و حاكم [ نيشابورى] مى گويد : «به زنديقى گرى نيز متّهم شده است و روايتش بى اعتبار است» . نوشته اى به خطّ ذهبى خواندم كه سيف ، در زمان [ هارون ]الرشيد مُرد . [۵]

 و علّامه امينى در ذكر «سَرى» مى گويد :

 ابن حجر ، «سَرىِّ» واقع در سند را سَرىّ بن اسماعيل همْدانى كوفى مى داند كه يحيى بن سعيد ، او را دروغگو خوانده و برخى ديگر از حافظان نيز او را تضعيف كرده اند .

 ما او را سَرىّ بن عاصم همْدانى مى دانيم كه در بغداد ساكن بوده و در سال ۲۵۸ هجرى درگذشته و ابن جرير طبرى بيش از سى سال از حيات او را درك كرده است . ابن خراش ، او را «دروغگو» دانسته و ابن عَدى او را «واهى» شمرده و گفته است : «حديث مى دزديده است» و ابن حبّان افزوده : «[ او ]احاديثى را كه سند آنها موقوف بوده و به پيامبر صلى الله عليه و آله نمى رسيده ، به پيامبر صلى الله عليه و آله مى رسانده است و احتجاج به احاديث او روا نيست» . و نقّاش درباره حديثى گفته است : «سَرى ، آن را ساخته است» .

 پس سرى ، ميان دو نفر دروغ پرداز ، مورد ترديد است و براى ما اهميّتى ندارد كه تعيين كنيم كدام يك بوده اند ... ؛ ولى خواننده [ كتاب] مپندارد كه او همان سرىّ بن يحيى است كه ثقه و مورد اطمينان است ؛ زيرا او بسى پيش تر مى زيسته و در سال ۱۶۷ [ هجرى] در گذشته است كه ۵۷ سال پيش از ولادت طبرى (به سال ۲۲۴) است . پس طبرى از سرىّ ديگرى ، روايت مى كند .

 و در سند ، شعيب بن ابراهيم كوفى است كه مجهول است و ابن عَدى مى گويد : «شناخته شده نيست» و ذهبى گفته است [۶] : «كتاب هاى سيف را روايت كرده است ؛ ولى شناخته شده نيست و مجهول است» . [۷]

محتواى گزارش

تأمّل در محتواى گزارش و چگونگى آن،به همراه نكاتى كه با اندكى درنگريستنْ به ذهن مى آيد ، مى تواند استوارى اين نقل را به شدّت مخدوش كند ، از جمله اين كه :

 ۱ . چگونه مى شود باور كرد كه مردى يمنى و تازه مسلمان ، در مدّتى كم تر از ده سال ، بدان گونه قدرت يابد كه بتواند شورشى عظيم را بر ضدّ خليفه مسلمانان طراحى كند؟

 ۲ . گفتيم كه از روزگار مسلمانىِ ابن سبا تا خيزش مردم بر ضدّ عثمان ، كم تر از ده سال فاصله است . او كه بر اساس گزارش طبرى ، به آبادى ها و شهرهاى اسلامى ره مى سپرَد ، از چه نفوذ كلام شگرفى برخوردار است كه در مدّتى بس كوتاه ـ توجّه كنيم كه او در ده سال به اين شهرها رفته است ـ مردمان سرزمين هايى چون : مصر ، حجاز ، بصره و كوفه را (با وجود تفاوت هاى فرهنگى و گرايش هاى مختلف فكرى) يك سان به قيام وا مى دارد ، بر ضدّ خليفه سخن مى گويد و هيچ كس نيز در برابر او نمى ايستد؟! چرا در منابع تاريخى ، هيچ گونه عكس العملى از چگونگى برخورد او با مردم و مردم با او در گشت و گذارهايش وجود ندارد؟

 ۳ . آيا مى توان باور كرد كه صحابيان بزرگى چون : ابو ذر (كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را راستگوترين مردمان شناسانده) و عمّار (كه پيامبر خدا بر حق مدارى او تصريح و تأكيد كرده است) ، تحت تأثير كلام او قرار گيرند؟ آنان كه مرعوب و مقهور كلام خليفه اوّل و دوم و سوم نيز قرار نمى گيرند و از آنها تأثير نمى پذيرند ، چگونه مى توان تصوّر كرد كه از تازه مسلمانى تبارْ ناشناخته و ... تأثير بپذيرند؟

 ابو ذر به عثمان اعتراض مى كند كه چرا تحت تأثير كلام كعب الأحبارِ يهودى زاده است . پس چگونه خود ، زير نفوذ عبد اللّه بن سباى يهودى زاده سخن بگويد و حكومت نيز اين نفوذ را به رخ او نكشد؟

 اين را نيز بيفزاييم كه عالمان و متفكّران اهل سنّت ، كه صحابه پيامبر خدا را بدان سان بزرگ مى دارند ، چگونه در برابر حوادث و در تحليل واقعيّت ، به خود حق مى دهند كه به لحاظ فكرى ، آنان را تا اين حد سطحى نگر و ساده انديش جلوه دهند كه آنان تحت نفوذ مردى يهودى ، بر ضدّ خليفه خود شمشير بر كشيده و فتنه ايجاد كرده اند؟

 ۴ . آورده اند كه ابن سبا در جنگ جمل ، نقش آفرينى كرده است . چرا پس از جنگ ، هيچ خبرى از او نيست؟ شخصى كه تا بدان اندازه مقتدر است كه مى تواند خليفه را به زير كشد ، چرا در اوج قدرت ، هيچ كارى نمى كند و تاريخ ، حتّى نامى از او نمى برد؟

 ۵ . چرا معاويه كه خود را «ولىّ خونِ» عثمان مى شمرد و حتّى صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله را كه در مدينه حضور داشتند و به عثمان كمك نكردند ، مستحقّ قتل مى داند ، [۸] هيچ گونه پيگيرى اى از منشأ اصلى قتل ، انجام نمى دهد؟ چرا در متون تاريخى ، حتّى يك گزارش ، در پيجويىِ معاويه از عبد اللّه  بن سبا نقل نشده است؟

 ۶ . و سرانجام ، اين كه : عبد اللّه بن سبا كيست؟ تبار او كجا و چه كسانى هستند؟ پدر و مادرش كيستند و زيستگاه آنان كجاست؟ و اصلاً عبد اللّه از چه قبيله اى است؟

 اين سؤال ها پاسخ ندارند . با توجّه به اين كه اعراب به دانش تبارشناسى بسى اهميّت مى دهند ، چگونه است كه هيچ نشانه اى را از او ـ كه تا اين اندازه آوازه دارد ـ ، ثبت نكرده اند و هيچ كس از دودمان او را نشناسانده اند؟

 ملاحظاتى از اين دست ، چهره ابن سبا را يكسر در ابهام فرو مى برد . چنين است كه او در ميان پژوهشيان اخير ـ چنان كه پيش تر اشاره شد ـ ، چهره اى مرموز تلقّى شده است . خاورشناسانى چون : فرد لندر ، برنارد لوييس و كايتانى و نيز محقّقانى از اهل سنّت ، چون : طه حسين ، با نقد و تحليل گزارش هاى مربوط به عبد اللّه بن سبا ، در وجود او ترديد روا داشته و نقش اسطوره اى او را در حوادث دوره عثمان ، يكسر مردود دانسته اند .

 طه حسين تصريح مى كند كه عبد اللّه بن سبا را مخالفان شيعه ساخته و پرداخته اند و نيز ، تأكيد بر يهودى زاده بودن او را نيز تعريضى بر مذهب شيعه مى داند .

 نكته مهمّى كه طه حسين بدان تأكيد مى كند ، اين است كه بَلاذُرى ، با اين كه حوادث زمان عثمان را به دقّتْ گزارش كرده ، هرگز از عبد اللّه بن سبا و نقش او ياد نكرده است . علّامه امينى نيز در اثر ارجمندش (الغدير) ، بدين نكته توجّه داده است . [۹]

 گسترده ترين پژوهش را درباره نقل هاى مربوط به عبد اللّه بن سبا ، علّامه سيّد مرتضى عسكرى سامان داده است . وى در پيجويى ريشه اين نقل ها ، به تاريخ الطبرى مى رسد و آن گاه ، نشان مى دهد كه نقش اسطوره اى عبد اللّه بن سبا را تنها سيف بن عمر گزارش كرده است و در گزارش هاى ديگر مورّخان ، از آن ، اثرى نيست .

 كند و كاو در گزارش هاى سيف بن عمر درباره حوادث پس از پيامبر خدا ، نشانگر اين است كه او قصّه پردازى چيره دست ، بى پروا و جهتدار است كه تلاش مى كند تا حاكمان اموى (و به تعبير علّامه عسكرى : عدنانيان) را از زشتى ها و پليدى ها بپيرايد . او در اين جهت ، تاريخ را تحريف مى كند تا غبارى بر چهره عثمان ، معاويه ، طلحه و زبير ننشيند . به گفته علّامه عسكرى ، سيف بن عمر از يكصد و پنجاه صحابى سخن گفته است كه به واقع ، ساخته و پرداخته ذهن خود اويند ؛ صحابيانى كه در هيچ منبعى جز گزارش هاى او ، ردّ پايى ندارند .

 رجاليان اهل سنّت ، سيف بن عمر را با عناوينى چون : «اهميّتى ندارد» ، «دروغپرداز» ، «ضعيف» ، «يك سكّه پول خرد و بى ارزش ، از او بهتر است» ، «متروك الحديث»، «عموم احاديثش ناشناخته است»، «احاديثى ساختگى را از بزرگان نقل مى كند» ، «جعل حديث مى كرده است» و ... ياد كرده اند كه همگى نشانگر چهره دروغ آفرين و زشت و ناهنجار اويند .

 علّامه عسكرى بر اين باور است كه عبد اللّه بن سبا وجود خارجى نداشته ، چهره اى ساختگى است كه سيف بن عمر،او را ساخته و پرداخته و در منابع تاريخى نهاده است.

 به هر حال ، مى توان چنين نتيجه گرفت كه درباره عبد اللّه بن سبا ، دو نظريّه كاملاً متضاد وجود دارد:

 ۱ . چهره اى صحنه آفرين و حادثه ساز و ... ؛

 ۲ . چهره اى ساختگى و محصول ذهن بيمار سيف بن عمر .

نگاهى به دو ديدگاه

ديدگاه اوّل ، از آنِ اهل سنّت و مشهور ميان مورّخان آنان است . اين ديدگاه ، بى گمان ره به جايى نمى بَرد و سؤالاتى كه در اين نوشتار درباره آن طرح شد و بدون پاسخ ماند ، براى تباه ساختن آن ، بسنده است . نيز اشكال هاى علّامه عسكرى و تأكيد وى بر اين نكته كه نقش عبد اللّه بن سبا در جريان هاى مرتبط با عثمان و ... ، به روايات سيف بن عمر استوار و منحصر است ، در نقد اين ديدگاه ، به واقع ، بسنده و كارآمدند .

 از اين روى در بطلان ديدگاهى كه عبد اللّه بن سبا را چهره اى نقش آفرين ترسيم مى كند ، نمى توان ترديد كرد .

 چنان كه گفتيم ، بيشتر از هر كسى علّامه عسكرى بر موهوم بودن عبد اللّه بن سبا تأكيد ورزيده است . بنا بر اين ، ديدگاه علّامه عسكرى نيازمند تأمّلى فزون تر است .

 چنان كه آورديم ، نقش رهبرى عبد اللّه بن سبا و تأثير افسانه اى او در حوادث ، بى گمان نااستوار است ؛ امّا اين بدان معنا نيست كه عبد اللّه بن سبا وجود خارجى نداشته است .

 اگر گزارش هاى سيف بن عمر ، تنها نقل هاى مربوط به عبد اللّه بن سبا بود ، امكان داشت كه بر ديدگاهى چنين ، تأكيد كرد ؛ امّا نكته تأمّل برانگيز ، اين است كه متون تاريخى و حديثى بسيارى ، از غير طريق سيف بن عمر ، درباره وجود شخصى به نام عبد اللّه بن سبا ، سخن گفته اند . در بسيارى از متون ، عبد اللّه بن سبا چهره اى غالى ناميده شده و در برخى منابع ، سوزاندن او به وسيله على عليه السلام به خاطر غلو و باور او به الوهيّتِ مولا عليه السلام گزارش شده است :

 ۱ . در كتاب رجال الكشّى پنج روايت ، وجود عبد اللّه بن سبا و چگونگى عقايد او را گزارش مى كنند كه سه روايت از اين پنج روايت ، سند صحيح دارند . [۱۰]

 ۲ . در كتاب من لا يحضره الفقيه و نيز در تهذيب الأحكام ، روايتى نقل شده كه در آن ، عبد اللّه بن سبا از حكمتِ بلند كردن دست در هنگام دعا ، سؤال مى كند . [۱۱]

 ۳ . در كتاب الاعتقادات صدوق ، گزارشى نقل شده كه در آن ، زراره از امام صادق عليه السلام سؤال مى كند : «مردى از فرزندان عبد اللّه بن سبا ، قائل به تفويض است ...» . [۱۲]

 ۴ . در كتاب رجال الطوسى در شمارِ اصحاب امام على عليه السلام به عبد اللّه بن سبا اشاره شده و آمده است :

 عبد اللّه بن سبا ، كسى است كه به كفر باز گشت و اظهار غلو كرد . [۱۳]

 ۵ . در كتاب الغيبةى طوسى ، به مناسبت طرح ديدگاه اعتقاد به امام زمان عليه السلام و جريان هايى كه مخالف اين ديدگاه هستند ، آمده است :

 آيا با جماعت ، مخالفت نكرد ...؟ و در ميان آنان ، كسانى از سبائيان اند كه مى گويند : او ، على عليه السلام است و نمرده است ... . [۱۴]

 ۶ . در كتاب المحبّر ، تأليف محمّد بن حبيب نَسّابه (م ۲۴۵ ق) ، در باب «أبناء الحبشيّات (مردان عربى كه مادر حبشى داشتند)» آمده است :

 ... و عبد اللّه بن سبا ، رهبر سبائيان . [۱۵]

 ۷ . ابن قُتَيبه (م ۲۷۶ ق) در كتاب المعارف مى گويد :

 سبائيان از رافضه اند و به عبد اللّه بن سبا منسوب اند و او نخستين رافضى است كه كفر ورزيد و گفت : «على ، پروردگار جهانيان است» . على عليه السلام نيز او و يارانش را سوزاند . [۱۶]

 ۸ . اَعشى همْدان ، كه در سال ۸۳ هجرى توسط حَجّاج به قتل رسيد ، درباره مختار و صندلى او ـ كه ادّعا مى كرد امام على عليه السلام روى آن مى نشسته است و آن را مقدّس مى دانست ـ مى گويد :

 گواهى مى دهم كه سبايى هستيد و من شما را مى شناسم ، اى سپاهيان شرك! [۱۷]

 كسان ديگرى همچون: سعد بن عبد اللّه اشعرى (م ۳۰۱ ق) در كتاب المقالات و الفرق ، نوبختى (م ۳۱۰ ق) در كتاب فرق الشيعة ، على بن اسماعيل (م ۳۳۰ ق) در كتاب مقالات الإسلاميّين ، ابو الحسن مَلَطى (م ۳۷۷ ق) در كتاب التنبيه و الردّ و عبد القادر بغدادى (م ۴۲۹ ق) در كتاب الفَرق بين الفِرَق نيز از عبد اللّه بن سبا و يا سبائيه ياد كرده اند . [۱۸]

 اين نقل ها با تمام گوناگونى ها و مراتب مختلف اعتبارشان ، يك نكته را به روشنى نشان مى دهند و آن ، اين است كه عنوان هاى «عبد اللّه بن سبا ( / سبأ)» و «سبائيه (/سبأيّه)» ويژه گزارش هاى طبرى و سيف بن عمر نيستند .

گزيده سخن ، آن كه :

۱ . با توجّه به منابع موجود ، در ميان اصحاب امام على عليه السلام فردى به نام عبد اللّه بن سبا بوده است .

 ۲ . او به احتمال فراوان ، فردى «غالى» بوده است .

 ۳ . وى پيروانى داشته كه پس از وى نيز از عقيده خود دست نكشيده اند .

 ۴ . هيچ گزارش مقبولى درباره رويارويى او با عثمان و برانگيختن مردم بر ضدّ خليفه از سوى وى ، در دست نيست و گزارش ها ، يكسر به سيف بن عمرِ دروغ پرداز ، منتهى مى شوند .

 ۵ . سيف بن عمر ، چهره اى دروغ پرداز ، افسانه ساز و غير معتمد است و منابع علم رجال ، به صراحت ، او را «كذّاب» دانسته اند .

 ۶ . هيچ يك از گزارشگران حوادث سال هاى ۳۰ تا ۳۶ هجرى ، از گروه سبائيان نام نبرده اند .

 ۷ . نقش افسانه اى عبد اللّه بن سبا ، كه از گزارش هاى سيف بن عمر به دست مى آيد ، بى گمانْ كذب محض است .

 ۸ . رهبرى عبد اللّه بن سبا در جريان قتل عثمان و نيز اثرپذيرى صحابيان و ديگر مسلمانان از او ، كذب محض است و چنانچه مورّخان معتبر نيز آن را گزارش مى كردند ، توجّه به واقعيّت جامعه اسلامى آن روز و شخصيّت هاى برجسته صحابى ، در استوارى آن گزارش ها ترديد ايجاد مى كرد .

 ۹ . گفتيم كه سيف بن عمر ، بر اساس گزارش رجاليان ، مطعون و دروغپرداز است . اكنون مى افزاييم كه اگر سيف ، چهره اى مقبول نيز مى داشت ، اين گزارش ها به لحاظ نقد محتوايى ، پذيرفتنى نبودند . طرح جريان ها در اين گزارش ها به حدّى خام و نسنجيده است كه هيچ مورّخ و حتّى انسان معمولى اى نيز نمى تواند آنها را بپذيرد .

 نكته ديگر اين كه اين گزارش ها ، از وى چهره اى برجسته و تأثيرگذار ساخته اند ؛ امّا گاه رفتارهاى وى را به گونه اى رقم زده اند كه انسان معمولى نيز آن چنان نمى كند ، تا چه رسد به يك چهره با شعور سياسى و برجسته!

 ۱۰ . به هر حال ، به نظر مى رسد كه دو ديدگاه كاملاً متضاد در دو سوى افراط و تفريط ، پذيرفتنى نيستند ؛ يعنى نه نقش آفرينى شگفت عبد اللّه بن سبا پذيرفتنى است و نه موهوم بودن او . او فردى است معمولى و شايد با ديدگاهى غلوآميز .

 يادآورى مى كنيم كه علّامه عسكرى به وجود اين نقل ها توجّه داشته است ؛ چرا كه اين نقل ها را مطرح و درباره آنها بحث كرده و سپس به نااستوارى آنها رسيده است . اكنون ، مجال مناقشه در آن بحث ها نيست . به پندار ما ، دلالت نقل ها بر وجود «ابن سبا» حتمى است ؛ امّا تنها در همين حد ، يعنى در حدّ يك شهروند عادى ، همانند ديگر كسانى كه در جامعه اسلامى زندگى مى كرده اند .

 

 

[۱] همانند : محمود شاكر در الخلفاء الراشدون ، سعيد افغانى در عائشة و السياسة ، عبد الرحمان بدوى در مذاهب الإسلاميّين ، احسان الهى ظهير در الشيعة و السنّة .

[۲] همانند : علّامه مرتضى عسكرى در عبد اللّه بن سبأ و أساطير أخرى ، على وَردى در وعّاظ السلاطين ، عبد اللّه فيّاض در تاريخ الإماميّة .

[۳] همانند : طه حسين در على و بنوه ، وجواد على در مجلّه الرسالة ، ش ۷۷۸ ، ص ۶۰۹ ـ ۶۱۰ .

[۴] تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۳۴۰ .

[۵] تهذيب التهذيب : ج ۲ ص ۴۶۶ و۴۶۷ ش ۳۱۸۴ ، تهذيب الكمال : ج ۱۲ ص ۳۲۶ ش ۲۶۷۶ .

[۶] ميزان الاعتدال : ج ۲ ص ۲۷۵ ش ۳۷۰۴ ، لسان الميزان : ج ۳ ص ۱۴۵ ش ۵۱۷ .

[۷] الغدير : ج ۸ ص ۱۴۰ .

[۸] وقعة صفّين : ص ۱۹۷ .

[۹] الغدير : ج ۹ ص ۲۵۸ ـ ۲۵۹ .

[۱۰] رجال الكشّى : ج ۱ ص ۳۲۳ ح ۱۷۰ و ۱۷۱ و ج ۱ ص ۳۲۴ ح ۱۷۲ و ۱۷۳ و۱۷۴ .

[۱۱] كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۱ ص ۳۲۵ ح ۹۵۵ ، تهذيب الأحكام : ج ۲ ص ۳۲۲ ح ۱۳۱۵ .

[۱۲] الاعتقادات : ص ۱۰۰ ح ۳۷ .

[۱۳] رجال الطوسى : ج ۷۵ ش ۷۱۸ .

[۱۴] الغيبة ، طوسى : ص ۱۹۲ ح ۱۵۴ .

[۱۵] المحبّر : ص ۳۰۸ .

[۱۶] المعارف ، ابن قتيبه : ص ۶۲۲ .

[۱۷] البداية و النهاية : ج ۸ ص ۲۷۹ .

[۱۸] عبد اللّه بن سبأ و أساطير اُخرى : ج ۲ ص ۲۲۱ ـ ۲۳۱ . 



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت