انواع شناخت هاى فطرى

پرسش :

شناخت های فطری چند گونه است؟



پاسخ :

شناخت هاى فطرى را در ارتباط با منابع سه گانه شناخت مى توان به سه دسته تقسیم كرد :

۱ . شناخت هاى فطرى حسى ؛

۲ . شناخت هاى فطرى عقلى ؛

۳ . شناخت هاى فطرى قلبى .

۱ . شناخت هاى فطرى حسّى

«شناخت هاى فطرى حسى» عبارت از تمایلات و خواسته هایى است كه بنا بر نیازهاى جسمى انسان ، به طور طبیعى در او وجود دارد . از این تمایلات تعبیر به غرایز نیز مى شود ، مانند غریزه گرسنگى ، غریزه تشنگى و غریزه جنسى .

این امور ، ادراكات و احساساتى است كه از ساختمان و خلقت و فطرت انسان ریشه مى گیرد ، ولى در ارتباط با جسم و حواس ظاهر انسان است و سایر حیوانات نیز با انسان در این غرایز شریك اند .

تمایلات جنسى ، یكى از شناخت هاى فطرى حسى است ، یعنى این احساس و ادراك و آگاهى و شناخت از آغاز آفرینش انسان ، به صورت استعداد همراه او بوده ، هر چند در آن هنگام فعلیت نداشته است . و پس از بلوغ اگر انسان ، بیمارى جنسى نداشته باشد ، این استعداد در او شكوفا مى شود و با شكوفایى آن این شناخت فطرى فعلیت مى یابد .

۲ . شناخت هاى فطرى عقلى

براى این كه معنى شناخت هاى فطرى عقلى معلوم شود ابتدا باید انواع شناخت هاى عقلى را بیان كنیم و سپس توضیح دهیم كه شناخت هاى فطرى عقلى با كدام نوع از شناخت هاى عقلى تطبیق مى كند .

انواع شناخت هاى عقلى

شناخت هاى عقلى به دو دسته تقسیم مى شود :

۱ . شناخت هاى بدیهى؛

۲ . شناخت هاى نظرى .

«شناخت هاى بدیهى» عبارت است از شناخت هایى كه خود به خود معلوم است ، و انسان براى معلوم شدن آنها نیازى به فكر و برهان و دلیل ندارد ، بلكه عقل بدون هیچ گونه دلیل و برهانى آن شناخت ها را در خود مى یابد كه «آفتاب آمد دلیل آفتاب» .

چند مثال براى شناخت هاى بدیهى :

مثال اول : بطلان تناقض

عقل پس از تصور هستى و نیز تصور نیستى ، به طور واضح و قاطع و بدون هیچ گونه شك و تردید مى داند كه جمع میان هستى و نیستى ممكن نیست . یعنى نمى شود كه یك چیز در یك آن ، هم باشد و هم نباشد . و در این شناخت ، عقل هیچ دلیلى مطالبه نمى كند . هر كس كه داراى كمترین شعور و عقل باشد ، «بطلان تناقض» را درك مى كند ، هر چند كه معنى كلماتِ «بطلان» و «تناقض» را نداند . و اگر از او بپرسید كه چرا جمع میان هستى و نیستى ممكن نیست؟ مى گوید : چرا ندارد ، روشن است ، نیازى به دلیل نیست .

مثال دوم : قانون علیت

«قانون علیت» یعنى هر پدیده اى ، پدید آورنده اى دارد . شناخت این قانون نیز از شناخت هاى بدیهى عقلى است .یعنى عقل ، خود به خود مى داند كه هر چیزى كه نبوده و بعد پیدا شده است ، قطعا ایجاد كننده و پدید آورنده دارد ، و ممكن نیست چیزى خود به خود و بدون علت پدید آید .

شما اگر وارد كلاس درس شوید و ملاحظه كنید كه روى تخته چیزى نوشته شده است كه قبلاً وجود نداشت ، به وضوح مى دانید كه این نوشته ، اثر یك نویسنده است . و اگر كسى ادعا كند كه خطوط روى تخته ، خود به خود نگارش یافته است ، نه تنها باور نمى كنید ، بلكه اگر احتمال شوخى ندهید ، قطعا گوینده را فرد عاقلى نمى دانید .

قانون علیت ، قانونى است كه حتى حیوانات هم آن را درك مى كنند . شما ملاحظه مى كنید كه گنجشك ها در صحن حیاط مشغول جمع كردن دانه هستند . اما به محض این كه صدایى مى شنوند ، همگى پرواز مى كنند . این دلیل آن است كه آنها قانون علیت را مى فهمند ، یعنى درك مى كنند كه صدا بدون تولید كننده صدا ، به وجود نمى آید ، و چون ممكن است تولید كننده ، مزاحم آنها شود ، فرار را بر قرار ترجیح مى دهند .

مثال سوم : قانون امثال

«قانون امثال» یعنى امور همانند ، احكامى همانند دارند . اگر دو یا چند چیز از هر نظر مانند یكدیگر باشند ، قطعا احكام و قوانین مربوط به آنها نیز از هر نظر مشابه یكدیگر است و این ، یكى از شناخت هاى روشن و بدیهى عقل است و عقلِ هر كس این واقعیت را مى فهمد ، هر چند كه معنى اصطلاح «قانون امثال» را نداند .

هركس به روشنى درك مى كند كه مثلاً دو یا چند آب در شرایط همانند ، احكامى همانند دارند ، یعنى اگر آب یك ظرف در صد درجه حرارت جوش آمد ، عقل مى گوید هر آب دیگرى كه شرایطى همانند آن داشته باشد ، در صد درجه حرارت جوش مى آید؛ و امكان ندارد كه امور همانند ، احكامى متفاوت داشته باشند .

اما «شناخت هاى نظرى» عبارت از شناخت هایى است كه به خودى خود براى عقل معلوم و روشن نیست و عقل بدون دلیل نمى تواند آنها را باور كند ، مانند این شناخت كه «زمین كروى است» و یا «حركت ، علت حرارت است» كه عقل جز در پرتو اندیشه و جز براساس دلیل و برهان نمى تواند آنها را بپذیرد .

پس از مشخص شدن انواع شناخت هاى عقلى ، اكنون باید دید كه شناخت هاى فطرى عقلى با كدام یك از این شناخت ها تطبیق مى كند .

«شناخت هاى فطرى عقلى همان شناخت هاى بدیهى است» ؛ به این معنى كه شناخت هاى بدیهى در فطرت و سرشت و طبیعت عقل وجود دارد و این شناخت ها به صورت قوه و استعداد از آغاز آفرینش همراه انسان بوده است و با تحقق شرایط در شكوفایى استعداد مذكور ، آن شناخت ها فعلیت مى یابد .

به بیان ساده تر ، طبیعت انسان به گونه اى ساخته شده كه وقتى مفهوم هستى را فهمید ، و مفهوم نیستى را نیز دریافت ، و همچنین مفهوم جمع میان هستى و نیستى را ادارك كرد ، بدون نیاز به فكر و دلیل ، خود به خود مى یابد كه جمع هستى و نیستى ممكن نیست .

۳ . شناخت هاى فطرى قلبى

«شناخت هاى فطرى قلبى» عبارت از شناخت هایى است كه در فطرت و سرشت «قلب» یعنى مركز شناخت هاى غیر حسى و غیر عقلى انسان ، قرار دارد ، مانند علاقه به فرزند ، احساس برترى طلبى و احساس حقیقت جویى .

هر كس در عمق جان خود این معنى را ادراك مى كند كه به بقاى نسل و داشتن فرزند علاقه دارد . این شناخت از راه حواسّ پنجگانه براى او حاصل نشده است ، از طریق عقل نیز به این ادراك نرسیده است ، بلكه این شناخت به قلب و دل و جان انسان مربوط مى شود . و همچنین است احساس برترى جویى و حقیقت خواهى .[۱]


[۱]براى اطلاع بیشتر ر . ك : فطرت ، مرتضى مطهرى : ص ۴۲ ـ ۷۱ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت