كسانى كه مورد دعای اهل بیت(ع) قرار گرفتند؟

پرسش :

چه كسانى مورد دعای اهل بیت(ع) قرار گرفتند؟



پاسخ :

ابراهيم بن اسماعيل

نام او ابراهيم بن اسماعيل خلنجى است . وحيد بهبهانى مى گويد : از روايت كشف الغمة ، مدح او پيداست . بنا بر اين ، شيعه و ممدوح است و از گروه حِسان (نيكان) است .

ر . ك : تنقيح المقال : ج ۳ ص ۳۰۸ ، قاموس الرجال : ج ۱ ص ۱۶۲ .

ابراهيم بن عَبدُه

ابراهيم بن عَبدُه نيشابورى ، از ياران امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام است . كشّى ، توقيعى نسبتا طولانى از امام عسكرى عليه السلام آورده كه در آن ، اسحاق بن اسماعيل ، سرزنش شده و رفتار او مورد نكوهش واقع شده و ابراهيم بن عبدُه [به وكالت ]منصوب شده و امام عليه السلام برايش دعا كرده و به او دستور داده است كه حقوق [و وجوهاتى] را كه به او مى دهند ، براى رازى بفرستد .

امام حسن عسكرى عليه السلام او را وكيل خود قرار داد و دستور داد از وى اطاعت شود. شيخ كلينى ، او را در زمره كسانى آورده كه حضرت حجّت را ديده و ايشان به او چيزهايى فرموده است . وى ، ثقه اى جليل القدر بوده است .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۸۴ ش ۵۶۴۶ و ص ۳۹۷ ش ۵۸۲۳ ، الكافى : ج ۱ ص ۳۳۱ .

ابراهيم بن مهزيار

ابو اسحاق ابراهيم بن مهزيار اهوازى، از ياران امام جواد ، امام هادى و امام عسكرى عليهم السلامو برادر على بن مهزيار است . كتابى به نام البشارات دارد . شيخ طوسى ، از او با اوصاف جليل القدر، پُر روايت و ثقه ياد كرده است . در خبر تشرّف او به ديدار امام مهدى عليه السلام كه در كمال الدين آمده ، از او ستايش شده است ؛ امّا اين روايت ، ثابت و مسلّم نيست .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۷۴ ش ۵۵۳۲ و ص ۳۸۳ ش ۵۶۳۹ ، كمال الدين : ج ۲ ص ۴۵۱ .

ابن بابَوَيه

ابوالحسن على بن الحسين بن موسى بن بابَوَيه قمى، شيخ قمّى ها در عصر خود و پيشوا و فقيه و مورد وثوق آنان بود . چنان كه در متن آمده است، به امام زمان عليه السلام نامه نوشت و خواهش كرد كه ايشان براى فرزند دار شدن او دعا كند. او در سال ۳۲۳ ق، سال پراكنده شدن ستارگان (شايد مراد ، همان پديده اى باشد كه به بارش شهابى معروف است) ، از دنيا رفت .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۴۳۲ ش ۶۱۹۱ ، الفهرست : ص ۹۳ ش ۳۸۲ .

ابن بند

از او ، جز در اين دعا در جاى ديگرى نام برده نشده است .

ابن طيّار

محمّد بن طيّار ، وابسته فَزاره ، از ياران امام باقر و امام صادق عليهماالسلام و متكلّم بود . يك بار كه درباره برخى مذاهب فاسد مى انديشيد ، امام باقر عليه السلام از درونش كه به چه مى انديشد ، خبر داد . امام صادق عليه السلام پس از مرگ او ، درباره اش فرمود : «خدا ، او را رحمت كند و روانش را خرّم و شاد گرداند! او مدافع سرسختِ ما اهل بيت بود» . محقّق شوشترى گفته است كه ظاهرا ابن طيّار ، تحريف شده محمّد طيّار باشد .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۱۰ و ۱۷ ، رجال الطوسى : ص ۱۴۵ ش ۱۵۷۶ و ۲۸۷ ش ۴۱۶۹ .

ابو ثُمامه

عمرو بن عبد اللّه انصارى صائدى، مشهور به ابو ثمامه ، از ياران امام حسين عليه السلام و از جمله كسانى است كه در ركاب ايشان ، به شهادت رسيدند. در دو زيارت «ناحيه مقدّسه» و «رجبيّه» به او سلام داده شده است .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۱۰۳ ش ۱۰۱۶ ، بحار الأنوار : ج ۹۸ ص ۲۷۳ و ج ۴۵ ص ۷۰ .

ابو ذر غفارى

جُندب بن جناده غفارى ، از ياران پيامبر خدا و امير مؤمنان و يكى از اركان چهارگانه بود .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۲ ش ۱۴۳ و ص ۵۹ ش ۴۹۶) .

زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنوز در مكّه به سر مى بُرد و اسلام ، روزهاى آغازين خود را مى گذراند ، ابو ذر اسلام آورد . او چهارمين و به قولى پنجمين نفرى بود كه مسلمان شد و نخستين كسى است كه به پيامبر خدا با درود اسلامى ، درود گفت . او با پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بيعت كرد كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نَهَراسد و همواره ، حق را بگويد ، اگر چه تلخ باشد .

ابو ذر ، پس از آن كه مسلمان شد ، به سرزمين قوم خويش بازگشت و تا زمان هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله در آن جا بود . او پس از جنگ بدر و اُحُد و خندق ، به مدينه آمد و تا زمان رحلت پيامبر خدا همراه ايشان بود . او از جمله كسانى بود كه به ابو بكر ، اعتراض كردند .

پيامبر خدا ، درباره او فرمود : «آسمان نيلگون ، بر كسى سايه نيفكنده و زمين تيره ، كسى را بر خود حمل نكرده است كه راستگوتر از ابو ذر باشد . او تنها زندگى مى كند ، تنها مى ميرد ، تنها برانگيخته مى شود و تنها به بهشت در مى آيد» .

ابو ذر در سال ۳۲ ق ، به روزگار عثمان ، در رَبَذه ، ديده از جهان ، فرو بست .

ر . ك : اختيار معرفة الرجال : ص ۲۴ ش ۴۸ .

ابو زيد انصارى

عمرو بن اخطب ، از ياران پيامبر خدا بود و در بصره ، سُكنا گُزيده بود . وى به كنيه اش ابو زيد ، شهرت داشت و در چندين غزوه از غزوات پيامبر خدا ، شركت كرد . از او روايت شده كه گفت : يك بار پيامبر خدا ، آب خواست . من ، ظرف آبى برايش آوردم كه در آن ، تار مويى بود . مو را برداشتم و ظرف را به دست ايشان دادم . فرمود : «بار خدايا ! او را زيبا گردان» . ابو زيد ، يكصد و اندى سال ، عمر كرد و فقط ، اندكى از موى سر و ريشش سفيد شده بود .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۴ ص ۱۹۰ و ج ۶ ص ۱۲۹ ، الاستيعاب : ج ۴ ص ۱۶۶۴

ابو شَعثاء

ابو شعثاء يزيد بن زياد بن مهاصر كِنْدى بهدلى ، مردى شجاع و تيرانداز بود . او در سپاه امام حسين عليه السلام جنگيد و به شهادت رسيد . در زيارت هاى «ناحيه مقدّسه» و «رجبيّه» به او سلام داده شده است

ر . ك : المناقب ، ابن شهر آشوب : ج ۴ ص ۱۰۳ ، الإقبال : ص ۵۷۶ .

ابو عبد اللّه بن صالح

در كتاب هاى رجالى ، از اين شخص نام برده نشده است . در الكافى روايت شده است كه از ناحيه مقدّسه اجازه خروج خواست و پس از گذشت ۲۲ روز به وى اجازه داده شد و او رفت و در حالى كه اميدى به رسيدن به قافله نداشت، به آن رسيد . امام عليه السلام برايش دعاى سلامت كرد و ابو عبد اللّه بن صالح [در اين سفر ]بدى و گزندى نديد .

ر . ك : الكافي : ج ۱ ص ۵۱۹ ، مستدركات علم رجال الحديث : ج ۸ ص ۴۱۸ ش ۱۷۰۹۵ .

ابو عبيده حذّاء

نام او زياد است ؛ امّا در نام پدرش اختلاف است و عيسى ، رجاء ، ابو رجاء ، مُنذَر ، اَخْرَم و حسن ، نام هايى است كه براى او گفته اند . در اخبار ، عموما با كنيه اش ياد مى شود . وى ، از ياران امام باقر و امام صادق عليهماالسلامبود و نزد خاندان محمّد صلى الله عليه و آله منزلت خوبى داشت . وى در زمان حيات امام صادق عليه السلام از دنيا رفت . روايت شده است كه همسر ابو عبيده ، پس از مرگ او ، نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت : براى اين مى گِريم كه او غريب مُرد و غريب است . امام عليه السلام فرمود : «او غريب نيست . ابو عبيده ، از ما اهل بيت است» .

در المحاسن و الكافى و تهذيب الأحكام ، به اسنادشان از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود : «هر كس در ميان حَرَمين بميرد ، خداوند ، در روز قيامت ، او را از كسانى برانگيزد كه در امان اند . بدانيد كه ابو عبيده حذّاء ، از جمله ايشان است .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۱۳ ، رجال الطوسى : ص ۱۳۵ ، ش ۱۴۱۰ و ۱۴۱۳ و ص ۲۰۸ ش ۶۲۸۸ و ۲۷۰۱ و ص ۲۱۱ ش ۲۷۶۲ .

ابو على بن راشد

ابو على حسن بن راشد كه به كنيه اش ابو على مشهور است ، از ياران امام جواد و امام هادى عليهماالسلام و ثقه است . شيخ مفيد ، او را از فقهاى بزرگ و سرآمد كه حلال و حرام از آنان گرفته مى شود و هيچ خُرده اى بر آنان نمى توان گرفت و راهى براى نكوهش ايشان نيست ، برشمرده است . شيخ طوسى ، نام او را در زمره وكلاى ممدوح ائمه عليهم السلامو از كارپردازان آنان ، آورده است . كشّى در ستايش و بزرگوارى او رواياتى آورده است، از جمله اين كه وى ، در بغداد ، از وكيلان بوده و خزانه دارى امام عسكرى عليه السلام را برعهده داشته است .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۵۶ ـ ۵۷ ، رجال الطوسى : ص ۳۷۵ ، ش ۵۵۴۵ و ۳۸۵ ش ۵۶۷۳ ، مجموعة المصنّفات ، مفيد : ج ۹ ص ۲۵ .

ابو قرصافه

جندرة بن خيشنه كنانى ، از ياران پيامبر خدا بود كه در شام ، اقامت گزيد . وى به كنيه اش ابو قرصافه شهرت داشت . پيامبر صلى الله عليه و آله بُرنسى بر او پوشانْد . مردم ، نزد او مى آمدند و ابو قرصافه ، برايشان دعا مى كرد و طلبِ بركت مى نمود و خداوند هم به آنان ، بركت عطا مى كرد .

ابو مريم غسّانى

نام ابو مريم ، نذير است و پيامبر خدا ، كنيه ابو مريم را بر وى نهاد . از او روايت شده كه گفت : خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم و گفتم : اى پيامبر خدا ! امشب دخترى برايم به دنيا آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله هم فرمود : «بر من هم سوره مريم ، نازل شد . پس نام او را مريم بگذار» . از اين رو ، او را با كنيه ابو مريم ، صدا مى زدند .

ابو هاشم جعفرى

ابو هاشم داوود بن قاسم بن اسحاق جعفرى ، از ياران امام رضا ، امام جواد ، امام هادى و امام عسكرى عليهم السلامبود و نزد ائمه عليهم السلاممنزلتى والا داشت . او راوى اى ارجمند و ثقه است . رواياتى كه درباره خودش و روايتش نقل كرده ، نشانگر جايگاه والاى اوست . او در سال ۲۶۱ ق ، از دنيا رفت .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۲۱۰ ش ۲۷۳۱ و ص ۳۵۸ ش ۵۲۹۷ و ۳۷۵ ش ۵۵۵۵ .

احمد بن عبد اللّه كَرْخى

احمد بن عبد اللّه بن مهران بن خانبه كرخى ، از ياران امام رضا عليه السلام است . او دبيرِ اسحاق بن ابراهيم موصلى بود . سپس ، توبه كرد و كتاب هايى نوشت . او ثقه بود و كتاب خود ، التأديب را بر امام عسكرى عليه السلام عرضه كرد .

ر . ك : رجال النجاشى : ص ۳۴۶ ش ۹۳۵ ، قاموس الرجال : ج ۱ ص ۴۹۸ ش ۴۱۵ و ص ۵۰۱ ش ۴۲۱.

اَحنَف بن قيس

ابو بحر ، ضحّاك و به قولى صخر بن قيس تميمى سعدى ، از ياران پيامبر خدا و امام على و امام حسن عليهماالسلامبود . وى ، زمان پيامبر صلى الله عليه و آله را درك كرد ؛ امّا موفّق به ديدار خود ايشان نشد . پيامبر خدا ، براى او دعا كرد . وى يكى از فرزانگانِ زيرك و خردمند بود . اَحنَف ، در جنگ جمل ميان امام على عليه السلام وعايشه ، كناره گيرى اختيار كرد ؛ امّا در صِفّين ، على عليه السلام را همراهى نمود . احنف تا زمان حكومت يافتن مُصعَب بن زبير ، زنده بود و به سال ۶۷ ق ، در كوفه از دنيا رفت .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۲۶۶ ش ۶۱ و ص ۵۷ ، ش ۴۷۴ و ص ۹۳ ، ش ۹۱۸ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۶۸ ، تقريب التهذيب : ص ۱۲۱ ، دانش نامه اميرالمؤمنين(ع) : ج ۱۲ ص ۵۵ ـ ۶۰.

اسحاق بن اسماعيل

اسحاق بن اسماعيل نيشابورى ، از ياران امام عسكرى عليه السلام وثقه است .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۶۱ ، رجال الطوسى : ص ۳۹۷ ش ۵۸۲۴ .

اَسماء بنت عُمَيس

اَسماء بنت عُمَيس ، از زنان صحابى پيامبر خداست . وى با جعفر بن ابى طالب ، ازدواج كرد و همراه وى به حبشه هجرت نمود . او پس از شهادت جعفر ، به همسرى ابو بكر در آمد . پس از مرگ ابوبكر ، امير مؤمنان على عليه السلام با وى ازدواج كرد . او پيرو امير مؤمنان و فاطمه زهرا عليهاالسلام بود . او حديث «رَدُّ الشمس (بازگشت خورشيد)» را از پيامبر خدا ، روايت كرده است . فاطمه عليهاالسلام به او وصيّت كرد كه بعد از وفاتش ، وى ايشان را غسل دهد .

ر . ك : المناقب ، ابن شهر آشوب : ج ۳ ص ۳۶۴ ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۱ ص ۲۰۳ ، دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) : ج ۱ ص ۹۸ .

اُمّ سليم

او دختر مِلحان بن خالد است . در نام او اختلاف است و سهله ، رُمَيله ، رُمينه ، مَليكه ، عميصاء يا رميصاء ، نام هايى است كه برايش ذكر كرده اند . او مادر اَنس بن مالك ، خادم پيامبر خداست . وى ، در غزوات پيامبر خدا حاضر مى شد و از ايشان ، احاديثى روايت كرده كه اين احاديث را پسرش اَنَس از او نقل نموده است . وى در دوران خلافت عثمان ، درگذشت .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۳۳۳ ، الاستيعاب : ج ۴ ص ۴۹۴ ، رجال الطوسى : ص ۵۲ ش ۴۴۹ ، تقريب التهذيب : ص ۱۳۸۱.

امّ عماره

وى دختر كعب بن عمرو بن عوف و نامش نَسيبه است . وى ، در بيعت عَقَبه حضور داشت و در جنگ اُحُد نيز با شوهرش زيد بن عاصم و دو پسرش حبيب و عبد اللّه ، شركت داشت . در آن روز ، شجاعت بسيارى از خود نشان داد و يازده زخم برداشت . او در جنگ يَمامه نيز شركت كرد و جنگيد تا جايى كه دستش آسيب ديد و در آن روز نيز ، دوازده زخم خورد .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۲۶۹ ش ۷۳۱۹ ص ۳۶۰ ش ۷۵۵۱ ، تهذيب الكمال : ج ۲۵ ص ۳۷۲.

اُمّ قيس

وى ، دختر مِحصَن و خواهر عُكاشة بن مِحصَن است . او خيلى زود ، در مكّه اسلام آورد و با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد و به مدينه هجرت نمود .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۳۲۸ ش ۷۵۷۱.

اُمّ معبد

عاتِكَه ، دختر خالد بن مُنقِذ بن رَبيعه بود و به سبب نام فرزندش معبد ، او را با كنيه امّ معبد ، صدا مى زدند . او همان كسى است كه پيامبر خدا ، هنگام هجرتش به مدينه ، در نزد وى فرود آمد و اين منزلگاه ، امروزه به خيمه اُمّ معبد ، معروف است .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۱۸۰ ش ۷۰۸۶ و ص ۳۸۶ ش ۷۶۰۵ ، الإصابة : ج ۸ ص ۴۷۵ ش ۱۲۲۶۳ .

اُمّ وَهْب

او دختر عبد ، از فرزندان نُمَر بن قاسط و همسر عبد اللّه بن عُمَير بود كه در كربلا به يارى شوهرش شتافت و امام حسين عليه السلام او را از ميدان برگردانْد . پس از شهيد شدن شوهرش عبد اللّه بن عُمَير كلبى در روز عاشورا ، او نيز به دست رستم ، غلام شمر ، به شهادت رسيد .

ر . ك : مقتل أبى مخنف : ص ۱۳۹ ، تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۲۹.

اَنَس بن مالك

او خدمتكار پيامبر خدا بود و مدّت ده و به قولى هشت و به قولى هم هفت سال ، به ايشان ، خدمت كرد . اَنَس ، از جمله كسانى است كه از پيامبر خدا ، بسيار روايت كرده اند . وى در سال ۹۲ و به قولى در سال ۹۳ ق ، از دنيا رفت .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۲۱ ش ۵ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۱۵۱.

تَلَب بن ثَعلَبه

وى ، از ياران پيامبر خدا بود و احاديثى هم از ايشان روايت كرده است . پيامبر خدا ، سه بار براى او طلبِ آمرزش كرد .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۲۹ ش ۱۰۸ ، الإصابة : ج ۱ ص ۴۶۸.

جابر جُعفى

ابو عبد اللّه جابر بن يزيد بن حارث جُعفى ، از ياران امام باقر و امام صادق عليهماالسلامبود . در ستايش و بزرگداشت او روايات متعدّدى آمده است ، از جمله اين كه امام صادق عليه السلام در صحيحه زياد فرموده : «او از ما راست روايت مى كرد» . همگان بر دوستى و سلامت نفْسِ جابر بن يزيد ، هم داستان اند ، به استثناى نجاشى كه درباره او نكوهش گونه اى از شيخ خود مفيد ، نقل كرده است ؛ امّا اين نقل ، با آنچه در رساله العددية و الاختصاص شيخ مفيد آمده ، در تعارض است ؛ چرا كه گفته است : جابر از كسانى است كه درباره آنان ، طعن شايسته نيست و راهى براى نكوهش هيچ يك از ايشان ، وجود ندارد .

جابر جُعفى ، بنا به گفته ابن حنبل ، در سال ۱۲۸ ق ، و به گفته يحيى بن معين ، در سال ۱۳۲ ق ، درگذشت . اهل سنّت ، او را به سبب ايمانش به رُهبانيت ، طعن كرده اند .

ر . ك : اختيار معرفة الرجال : ص ۱۹۱ ش ۳۴۸ و ۳۳۵.

جرير بن عبد اللّه

ابو عمرو جرير بن عبد اللّه بن جابر و به قولى ابو عبد اللّه بَجَلى ، از ياران پيامبر خدا بود . وى در كوفه ساكن شد و نامه امير مؤمنان به معاويه را به شام برد . او چهل روز بيش از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام آورد . چون جرير ، زيباروى بود ، به او لقب يوسف امّت ، داده بودند . وى بزرگ قومش بود . هنگامى كه جرير بر پيامبر صلى الله عليه و آله در آمد ، ايشان ، او را گرامى داشت و فرمود : «هرگاه كريمِ قومى بر شما وارد شد ، او را گرامى بداريد . .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۳ ش ۱۴۸ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۳۳۳.

شايان ذكر است كه مسجد جرير ، در الكافى و تهذيب الأحكام و الخصال ، از مساجد نفرين شده به شمار رفته است و روايت شده كه جرير ، در روزگار امام على عليه السلام به معاويه پيوست و امام عليه السلام نيز او را نكوهش كرد و خانه اش را ويران ساخت .

جُعَيل بن زياد

او از ياران پيامبر خدا بود كه همراه ايشان جنگيده بود . در كوفه سكونت داشت . .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۴ ، ش ۱۷۰ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۵۹۶.

جون ، غلام آزاد شده ابوذر

او غلامى سياه و از ياران امام حسين عليه السلام بود و در ركاب آن حضرت شهيد شد . در زيارت «ناحيه مقدّسه» و «رجبيّه» به او سلام داده شده است .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۹۹ ش ۹۶۶ ، بحار الأنوار : ج ۹۸ ص ۲۸۲ و ۳۳۸.

حارثة بن مالك

حارثة بن مالك بن نعمان انصارى ، كسى است كه با دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله به فيض شهادت رسيد . . ر . ك : الإصابة : ج ۱ ص ۶۸۹ ش ۱۴۸۳.

حبابه والبيه

حبابه والبى ، كه كنيه اش اُمّ البراء و به قولى اُمّ الندى بود ، از ياران امام على ، امام حسن ، امام حسين ، و امام سجّاد و امام باقر عليهم السلامبود . او عمرى طولانى كرد و مناظراتى درباره امامت با خلفا و ديگران ، داشته است .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۶۲ ، اختيار معرفة الرجال : ص ۱۱۴ ش ۱۸۲ و ۱۸۳.

حُذَيفة بن يمان

ابو عبد اللّه حُذَيفة بن يمان بن جابر عَبَسى ، از ياران بزرگ و سرشناس پيامبر خدا بود . وى در جنگ بدر حضور نداشت ؛ امّا در جنگ اُحُد و ديگر جنگ ها شركت داشت . او مَحرم اسرار [و مأمور ]پيامبر خدا در ميان منافقان بود . وى يكى از كسانى بود كه بر عقيده خويش ، پايدار ماندند و با گام هاى استوار ، در كنار على عليه السلام ايستادند . حُذَيفه ، از جمله كسانى بود كه در تشييع جنازه فاطمه زهرا عليهاالسلامشركت كرد و بر پيكر پاك آن بانو ، نماز خواند . وى در روزگار عمر و عثمان ، حاكم مدائن شد . او در آغاز خلافت امير مؤمنان ، بيمار بود و با اين حال ، نتوانست از بيان فضايل و مناقب ايشان ، زبان فرو بندد . از اين رو ، با همان پيكر بيمارش بر منبر رفت و از او ستايش ها كرد و برايش بيعت گرفت و هفت و به قولى چهل روز بعد ، از دنيا رفت . .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۵ ش ۱۷۸ و ص ۶۰ ش ۵۱۱ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۴۶۸.

حَسّان بن شدّاد

او و مادرش از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بودند .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۲ ص ۹ ، الإصابة : ج ۲ ص ۵۸.

حسن بن محبوب

وى به ابن محبوب ، شهرت داشت و كنيه اش ابوعلى بود . كشّى ، او را از «اصحاب اجماع» ، در طبقه ياران امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام برشمرده است . او راوى اى ثقه و جليل القدر بود و يكى از چهار رُكن عصر خود به شمار مى رفت . وى كتاب هاى بسيارى دارد و در سال ۲۲۴ ق ، در ۷۵ سالگى وفات يافت .

حُصَين بن اوس

ابن حجر ، او را با حُصَين بن قيس نَهشَلى يكى دانسته است . وى از ياران پيامبر خداست ، ابن حبّان در الثقات خود ، از او نام برده است .

ر . ك : تقريب التهذيب : ص ۲۵۳ ، الثقات : ج ۳ ص ۸۸.

حمّاد بن عيسى

ابو محمّد حمّاد بن عيسى جُهَنى ، از اصحاب امام صادق ، امام كاظم و امام رضا عليهم السلاماست و در حديثش ، مورد وثوق و راستگو بود . كَشّى ، او را از «اصحابِ اجماع» ، در طبقه ياران امام صادق عليه السلام برشمرده و در ستايش و نيكىِ او اخبار فراوانى ، از جمله ، دعاى امام كاظم عليه السلام در حقّ او را روايت كرده است . امام صادق عليه السلام نيز دعا كرد كه پنجاه بار حج بگزارد و او پنجاه مرتبه به حج رفت و پس از آن ، در سال ۲۰۹ يا به قولى ، ۲۰۸ ق ، غرق شد .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۲۱ و ۴۸ و ۵۳ ، اختيار معرفة الرجال : ص ۳۷۵ ش ۷۰۵ و ۳۱۶ ش ۵۷۱ و ۵۷۲.

حُمران

حُمران ، تصحيف شده عُمران است و او همان عمران بن محمّد اشعرى است كه در كتاب هاى رجالى نامش عنوان شده است . وى از ياران امام رضا عليه السلام بوده و از امام جواد عليه السلام نيز روايت كرده است ، به چند دليل :

اوّل اين كه ما در اين طبقه ، به عنوان حُمران ، دست نيافتيم . دوم اين كه نفيس خادم كه نامش در روايت آمده، به گفته ابن خلدون در تاريخش (ج ۴ ص ۲۹۹) از اطرافيان معتمد عبّاسى (م ۲۷۵ ق) بوده و اين خود ، مؤيّد آن است كه تصحيف ، صورت گرفته است . سوم اين كه عمران بن محمّد ، در إثباة الهداة (ج ۴ ص ۳۰) معجزه اى از امام جواد عليه السلام روايت كرده است و اين ، وقوع تصحيف را تأييد مى كند . چهارم اين كه تصحيف عُمران به حُمران ، امر شايعى است ؛ چرا كه اين دو كلمه در رسم الخط ، تشابه دارند . بنا بر اين ، اين شخص ، همان عمران بن محمّد اشعرى است و شيخ طوسى ، او را ثقه دانسته است .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۶۰ ش ۵۲۳۵ ، الفهرست : ص ۱۱۹ ش ۵۲۶.

حنظلة بن اسعد

حنظلة بن عبد اللّه بن اسعد شبامى ، از ياران امام حسين عليه السلام بود و در روز عاشورا با ايشان به شهادت رسيد . او پيش از جنگيدن ، سپاهيان دشمن را نصيحت كرد و امام حسين عليه السلام برايش دعا نمود . او با امام عليه السلام چنين بدرود گفت : «درود خدا بر تو و بر خاندان تو باد ! خداوند ما و تو را در بهشت ، گِرد آورد» . او خود را سپرِ امام حسين عليه السلام كرد و با صورت و سينه اش ، ايشان را از اصابت تيرها و نيزه ها و شمشيرها حفظ مى كرد . در زيارت هاى «ناحيه مقدّسه» و «رجبيّه» به او سلام داده شده است .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۱۰۰ ش ۹۷۷ ، تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۴۳.

حنظلة بن حِذَيم

ابو عبيد حنظلة بن حُذَيم بن حنيفه مالكى ، در كودكى به همراه پدر و پدر بزرگش به حضور پيامبر خدا رسيد .

ر . ك : الجرح والتعديل : ج ۲ ص ۲۳۹ ، اُسد الغابة : ج ۲ ص ۶۳.

خالد بن عبد العزّى

در اُسد الغابة (ج ۲ ص ۱۰۲) از او با كنيه ابو خنّاش و در الإصابة (ج ۲ ص ۲۰۷) با كنيه ابو خنّاس ياد شده ؛ امّا نسايى ، كنيه او را ابو مِحرَش آورده است كه اين قول ، قوى است ؛ زيرا ابو خنّاس ، كنيه فرزند او مسعود است .

ر . ك : الاصابة : ج ۲ ص ۲۰۷.

خبّاب بن اَرْت

كنيه خبّاب ، ابو عبد اللّه است و صحيح آن است كه وى ، تميمى بوده است . او هم پيمان بنى زُهره بود و در دوران جاهليت ، سباييان او را به اسارت بردند و زنى از خزاعه ، او را خريد و آزادش كرد . خبّاب ، پيش از ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه ارقم (در مدينه) مسلمان شد و اميرمؤمنان ، او را از پنج پيش گامِ در اسلام شمرده و فرموده است : «خبّاب ، از پيش گامان نبطيان [در اسلام آوردن] است» .

ر . ك : الخصال : ص ۳۱۲ ح ۸۹ .

او گرفتار بيمارى طولانى اى بود و در شمار شكنجه شدگان در راه خدا به شمار مى آمد . خليفه دوم ، در دوران خلافتش از او پرسيد : چه آسيبى از مكّيان ديدى ؟

گفت : به پشتم نگاه كن .

خليفه به پشت خبّاب نگاه كرد و گفت : تاكنون ، پشتِ مردى را اين چنين نديده ام !

خبّاب گفت : برايم آتشى برافروختند و مرا در آن انداختند . شعله آتش را چيزى جز چربىِ كمرم خاموش نكرد .

خبّاب ، در جنگ بدر و جنگ هاى بعد ، همراه پيامبر خدا بود و در جنگ هاى نهروان و صفّين ، همراه امام على عليه السلام بود . در بازگشت امام على عليه السلام از صفّين ، در سال ۳۷ هجرى درگذشت و على عليه السلام بر وى نماز خواند و در پشتِ كوفه دفن شد . او اوّلين كسى است كه در پشت كوفه دفن گرديد . وى هنگام درگذشت ، ۷۳ سال داشت .

ر . ك : الاستيعاب : ج ۲ ص ۲۱ ش ۶۴۶ ، الإصابة : ج ۲ ص ۲۲۱ ش ۲۲۱۵) .

داوود بن كثير رِقّى

داوود بن كثير رِقّى ، از ياران امام صادق ، امام كاظم و امام رضا عليهم السلام بوده است . شيخ مفيد ، او را از شمارِ خاصّان امام كاظم عليه السلام و از پيروان پارسا و دانشمند و فقيه ايشان ، برشمرده است . شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود : «جايگاه داوود رِقّى را نسبت به من ، چونان جايگاه مقداد نسبت به پيامبر خدا بدانيد» .

شيخ طوسى ، در الرجال خود ، او را توثيق كرده است . شيخ كشّى نيز رواياتى نقل كرده و در ذيل آنها گفته است كه : غُلات ، او را از اركان خود مى دانند و گاه ، سخنان غلوآميز مردودى از او روايت مى كنند و گفته هاى خود را به او نسبت مى دهند ؛ امّا من نشنيدم كه اَحَدى از بزرگان شيعه از او بد بگويند و به روايتى هم [از او] جز آنچه در اين باب آوردم ، دست نيافتم .

احمد بن عبد الواحد و نجاشى و غضائرى ، او را ضعيف دانسته اند ؛ ليكن درست تر آن است كه وى ، شخص درست و سالمى بوده است و پاسخ اين افراد ، همان است كه شيخ كشّى گفته است . داوود ، پس از سال دويست هجرى ، اندكى بعد از شهادت امام رضا عليه السلام وفات يافت .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۳۲ و ۴۷ ، رجال الطوسى : ص ۲۰۲ ش ۲۵۶۷ و ص ۳۳۶ ش ۵۰۰۳.

دِعبِل خزاعى

ابو على دِعبِل بن على بن رزين خزاعى شاعر ، از ياران امام كاظم و امام رضا عليهماالسلامبوده است . وى در سال ۱۴۸ ق ، به روزگار خلافت منصور ، متولّد شد . او در ميان شيعه ، به نام بود و كتاب طبقات الشعراء ، نگاشته اوست . روايت شده است كه دِعبِل ، قصيده اى درباره امام رضا عليه السلام سرود و امام عليه السلام جُبّه اى از جامه هاى خود را به او عطا كرد . اين را كشّى روايت كرده است . شيخ صدوق نيز با اختلاف و افزوده هاى فراوانى ، در عيون الأخبار و إكمال الدين ، روايت كرده است . امام رضا عليه السلام براى او دعا كرد و فرمود : «خداوند ، در آن روز هراس بزرگ ، تو را آسوده و در امان بدارد» . امام عليه السلام هم چنين دو بيت بر قصيده او افزود و آن را كامل ساخت :

و قبرى در توس است ، وا مصيبتا!              آتش به اندرون مى زند غم و اندوهش

تا روز حشر ، تا آن كه خدا قائمى برانگيزد            و غم و رنج هاى ما را آرام بخشد .

وى در سال ۲۴۵ ق ، به روزگار متوكّل عبّاسى ، چشم از جهان ، فرو بست .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۵۷ ش ۵۲۹۱ ، اختيار معرفة الرجال : ص ۵۹۴ ش ۹۷۰.

زاذان

كنيه او ابو عمره فارسى و هم پيمان كِنْده بود . وى مردى كوفى و نابينا بود كه پارچه مى فروخت و از ياران اميرمؤمنان عليه السلام بود . او در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به دنيا آمد و يكى از عالمان بزرگ به شمار مى آمد . وى كرباس مى فروخت و هنگامى كه مشترى پيش او مى آمد ، عيب دو روى پارچه را هم به او نشان مى داد . او مردى مورد اعتماد بود . گفته شده كه در زمان حَجّاج بن يوسف ، در كوفه پس از ماجراى جَماجِم از دنيا رفت . گفته شده كه در سال ۸۲ ق در كوفه درگذشت .

رجال الطوسى : ص ۶۴ ش ۵۶۷ ، سير أعلام النبلاء : ج ۴ ص ۲۸۲ ش ۱۰۲.

زكريا بن آدم

وى از ياران امام صادق ، امام رضا و امام جواد عليهم السلام است و نزد امام رضا عليه السلام وجهه اى داشت. او راوى اى ثقه، بزرگوار و پُر قدر و منزلت است. كشّى ، در ستايش و بزرگى او رواياتى آورده است، از جمله ، روايتى درباره ارجاع به او براى آموختن احكام و تعاليم دين .

زُهْرى

محمّد بن مسلم بن شهاب زُهْرى ، در سال ۵۰ ق ، به دنيا آمد و در سال ۱۲۴ ق ، درگذشت . او از ياران امام سجّاد و امام صادق عليه السلام بود . نقل شده است كه وقتى كارگزار بنى اميّه بود ، مردى را مجازات كرد و آن مرد ، در حين مجازات مُرد . زُهْرى ، سرگردان بيرون شد و به غارى رفت و نُه سال در آن مانْد . يك بار كه امام زين العابدين عليه السلام به حج آمد ، زُهْرى به خدمت ايشان رسيد . امام عليه السلام به او فرمود : «من آن قدر كه از نوميدى تو [از رحمت خدا ]مى ترسم ، از گناهت نمى ترسم . خون بهاى او را براى كسانش بفرست و به سوى خانواده ات و آموزه هاى دينت باز گرد» . زُهْرى گفت : آسوده ام ساختى ، سَرورم ! خدا بهتر مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد . سپس به خانه اش بازگشت و از ملازمان امام زين العابدين عليه السلام شد ، به طورى كه يكى از بنى مروان به او گفت : زُهْرى ، از پيامبرت چه خبر ؟! و مقصودش امام زين العابدين عليه السلام بود .

شيخ صدوق ، به اساتيد خود از او روايت كرده است كه گفت : «احدى برتر از زين العابدين ، نديده ام» . ديگران نيز گفته هايى از زُهْرى نقل كرده اند كه نشان مى دهد امام زين العابدين عليه السلام را دوست مى داشته و ايشان را ارج بسيار ، مى نهاده است .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۸ ، رجال الطوسى : ص ۱۱۹ ش ۱۲۱۸ و ۲۹۴ ش ۴۲۹۲.

سائب بن يزيد

سائب بن يزيد بن سعيد بن ثمامه كه در نسب او اختلاف است . كَنانى ، كِنْدى ، ليثى ، سَلْمى ، هَذْلى ، و اَزْدى ، نسبت هايى هستند كه به وى داده شده است . سائب ، در سال دوم هجرى به دنيا آمد و در هفت سالگى به همراه پدرش در حجّة الوداع ، شركت كرد . درباره سال وفات او نيز اختلاف است . وى بنا به اقوالى در سال هشتاد يا ۸۶ يا ۹۱ هجرى ، در ۹۴ سالگى در گذشت . وى ، احاديث اندكى روايت كرده است .

ر . ك : الاستيعاب : ج ۲ ص ۵۷۶ ، اُسد الغابة : ج ۲ ص ۳۲۱.

سلمان

ابو عبد اللّه سلمان فارسى ، سلمان محمّدى ، زاهدى روشن ضمير و پاك نهاد ، از تبارى پارسى بود . زادگاه او رامهرمز است ؛ امّا اصالتا اصفهانى است . سلمان ، از ياران والا مقام پيامبر خدا بود كه در جنگ خندق ، شركت داشت و با هوش خود و استفاده از آگاهى اش از فنون جنگ به مسلمانان كمك كرد و پيشنهاد حفر خندق را داد و اين پيشنهاد او با استقبال ، رو به رو شد . سلمان ، در نهايتِ زُهد و وارستگى مى زيست و از زرق و برق زندگى ، روى گردان بود . او پس از رحلت پيامبر خدا ، حريم حق را پاس داشت و از مسير حق ، منحرف نشد . سلمان از شيفتگان امام على و اهل بيت عليهم السلام و از ياران مخلص على عليه السلام و جزو «شُرطَةُ الخميس (نيروهاى ويژه نظامى)» بود . عمر ، او را به حكمرانى مدائن گماشت . حكومت وى در مدائن ، از مظاهر افتخارآفرين و غرورانگيز حكومت در اسلام است . سلمان ، از كسانى است كه عمر دراز كرده اند . وى به سال ۳۴ ق ، در ايّام خلافت عمر يا عثمان ، در مدائن ، ديده از جهان فرو بست .

ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين : ج ۱۲ ص ۱۵۷ ـ ۱۶۲.

شيخ مفيد

ابو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن نعمان ، مشهور به شيخ مفيد ، و معروف به ابن معلّم است . وى در يازدهم ذى قعده سال ۳۳۶ به دنيا آمد . مقام بلند او در فقه و كلام و روايت و وثوق و علم ، مشهورتر از آن است كه نياز به بيان باشد. او دانشمندى جليل القدر، ثقه، فقيه شيعه و استاد متكلّمان اماميه و فقيهان ما بوده و رياست علمى آنان در آن عصر ، به او منتهى مى شد. وى فقيهى خوش حافظه، باهوش و باريك انديش و حاضرجواب بود. وى والاتر از آن است كه در وصف بگنجد. همه علماى شيعه روايت كرده اند و اين را پذيرفته اند كه امام زمان عليه السلام سه نامه به او مرقوم فرمود، در هر سال ، يك نامه و اين ، بالاترين مدح و ستايش و ناب ترين تعريف و تمجيد است. وى حدود دويست كتاب دارد و در سال ۴۱۳ ق ، درگذشت .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۴۴۹ ش ۶۳۷۵ ، الفهرست : ص ۱۵۷ ش ۶۹۶.

صفوان بن يحيى

از ياران امام كاظم ، امام رضا و امام جواد عليهم السلام است. وى در نزد اصحاب حديث ، از موثّق ترين و عابدترين افراد روزگار خويش به شمار مى رفت. وى ، ثقه است، ثقه اى برجسته . او نزد امام رضا عليه السلام جايگاه والايى داشت. كشّى ، او را از اصحاب اجماع و فقيه ترين فرد طبقه اش برشمرده و رواياتى هم در مدح او آورده است كه نشان مى دهد امام جواد عليه السلام از او اظهار رضايت كرده و برايش دعا كرده است. صفوان در سال ۲۱۰ ق ، از دنيا رفت .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۵۵ ، رجال الطوسى : ص ۲۳۸ ش ۵۰۳۸ و ص ۳۵۹ ش ۵۳۱۱ و ص ۳۷۶ ش ۵۵۵۹.

طِرمّاح بن عَدى

او از ياران امام على عليه السلام و فرستاده ايشان به نزد معاويه ، و نيز از ياران امام حسين عليه السلام بود كه در راه به ايشان پيوست و خواست تا هزار مرد از قبيله طايى را به يارى امام عليه السلام بياورد تا در دفاع از او شمشير زنند و امام عليه السلام برايش دعا كرد .

ر . ك :رجال الطوسى : ص ۷۰ ش ۶۳۵ و ص ۱۰۲ ش ۹۹۵ ، تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۰۴ ـ ۴۰۷.

عبد اللّه بن جعفر

وى از ياران پيامبر خدا و امام على و امام حسن عليهماالسلام بود و روايات اندكى دارد .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۷ و ص ۷۰ ش ۶۴۲ و ص ۹۵ ش ۹۴۲.

او شخصى كريم ، بخشنده ، خوش ذوق ، خوش اخلاق ، پاك دامن و گشاده دست بود و او را «بحر الجود (درياى بخشش)» مى گفتند . مى گويند : در ميان مسلمانان ، سخاوتمندتر از او وجود نداشته است . او به سال هشتاد هجرى در نود سالگى ، درگذشت .

ر . ك : الاستيعاب : ج ۳ ص ۸۸۰.

عبد اللّه بن عبّاس

ابو العباس عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب قُرَشى هاشمى ، از مفسّران و محدّثان پرآوازه در تاريخ اسلام است . او سه سال پيش از هجرت ، در شعب ابو طالب ، در مكّه ، متولّد شد و در سال هشتم هجرى ، سال فتح مكّه ، به مدينه رفت . عمر ، در دوران خلافتش ، با او مشورت مى كرد . ابن عبّاس در دوره خلافت امير مؤمنان على عليه السلام از ياران و هواداران و مشاوران ايشان و يكى از كارگزاران و امراى لشكر او بود . او در زمان به شهادت رسيدن امام على عليه السلام ، حاكم بصره بود و با امام حسن مجتبى عليه السلام بيعت كرد و [مجدّدا] از جانب ايشان به بصره رفت . او با امام حسين عليه السلام در كربلا شركت نكرد . علّت آن را بعضى ، نابينا بودن وى دانسته اند .

عبد اللّه بن عبّاس ، در تفسير و حديث و فقه ، عالمى بلندپايه بود و در علم ، شاگرد امام على عليه السلام بود . او به سال ۶۸ ق ، در حالى كه ۷۱ سال داشت ، در تبعيدگاهش طائف ، از دنيا رفت . ابن عبّاس ، اين جمله را بسيار مى گفت : «بار خدايا ! به واسطه محمّد و خاندان او به تو تقرّب مى جويم . بار خدايا! به واسطه ولايت شيخ على بن ابى طالب عليه السلام به تو تقرّب مى جويم» .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۲ ، رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۴ و ص ۷۰ ش ۶۴۱ و ص ۱۰۲ ش ۱۰۱۱.

عبد اللّه بن مسعود

او از ياران پيامبر خدا بود كه در همان اوايل اسلام ، مسلمان شد . وى ، دو بار هجرت كرد و در جنگ بدر و جنگ هاى پس از آن ، شركت داشت . ابن مسعود ، كفشدار پيامبر صلى الله عليه و آله بود و از ايشان ، بسيار روايت كرده است .

ر . ك : الاصابه : ج ۴ ص ۱۹۹ ش ۴۹۷۰ ، رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۶.

او در كار خويش ، مستقل بود و از امير مؤمنان ، پيروى و دنباله روى نكرد .

ر . ك : معجم رجال الحديث : ج ۱۱ ص ۳۴۶.

عمر ، او را براى تعليم مسائل دينى به كوفه فرستاد و عمّار را به حكومت آن جا گماشت و گفت : اين دو نفر ، از ياران بزرگ محمّدند . پس از آنها پيروى كنيد . او در روزگار عثمان ، به حكومت كوفه گماشته شد ؛ امّا [بعد از اندكى] او را بركنار كرد و دستور داد به مدينه بازگردد . عبد اللّه ، در سال ۳۲ ق ، در مدينه درگذشت .

ر . ك : الاستيعاب : ج ۳ ص ۹۸۷ ، اُسد الغابة : ج ۳ ص ۳۸۴.

عبد اللّه ذو البِجادين

او هنگامى كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد ، نامش عبد العزّا بود . پيامبر خدا ، نام عبد اللّه و لقب ذو البِجادين را بر او نهاد ؛ زيرا هنگامى كه اسلام آورد ، قومش او را برهنه ساختند و يك بِجاد (گليم) بر او پوشاندند . عبد اللّه ، از ميان آنان به سوى پيامبر خدا گريخت و وقتى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد ، گليمش را دو پاره كرد و يك پاره را اِزار (شلوار) خود كرد و ديگرى را رَدا (پيراهن) . از اين رو ، به او ذو البِجادين گفتند . وجوه ديگرى هم در اين باره گفته شده است .

عبد اللّه ، از ياران پيامبر خدا بود و با ايشان ، اقامت داشت . او بسيار اهل ذكر و دعا و تلاوت قرآنِ عزيز بود و با صداى بلند ، قرآن مى خواند و تسبيح و تكبير مى گفت ، [تا جايى كه] عمر گفت : اى پيامبر خدا! آيا او رياكار است ؟ ايشان فرمود : «بس كن ! او يكى از ناله كنان [به درگاه خدا] است» . عبداللّه ، در زمان حيات پيامبر خدا ، درگذشت .

ر . ك : اسد الغابة : ج ۳ ص ۲۲۸ ، ش ۲۹۳۰ ، الإصابة : ج ۴ ص ۴۸۲۲.

عبد الملك بن اَعيَن

ابو ضريس عبد الملك بن اَعيَن ، از ياران امام باقر و امام صادق عليهماالسلام است . او در مسير درست بود و نسبت به ائمه عليهم السلام معرفت داشت . در ستايش و خوبى او ، اخبارِ فراوانى رسيده است . امام صادق عليه السلام برايش دعا كرد و بر او رحمت فرستاد .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۱۰ ، رجال الطوسى : ص ۱۳۹ ش ۱۴۶۶ و ۱۴۸۰ و ص ۳۳۸ ش ۳۲۵۳.

عبيد ابو عامر

ابو عامر اشعرى ، عموى ابو موسى اشعرى است . نام او عبيد بن سُلَيم بن حَضّار است . وى از صحابيان بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در جنگ حُنَين ، كشته شد .

عثمان بن سعيد عَمْرى

عثمان بن سعيد عَمْرى ، نخستين وكيل امام هادى عليه السلام و سپس وكيل فرزندش امام حسن عسكرى عليه السلام بود كه در زمان حيات آن دو بزرگوار ، به انجام دادن امور آنان پرداخت و بعد از آن نيز به امور امام زمان عليه السلام رسيدگى مى كرد . توقيعات و پاسخ امام عليه السلام به مسائل ، به واسطه او صورت مى گرفت . وى جليل القدر، مورد وثوق و امين بود . در توقيعى راجع به او آمده است : «او پاك و امانتدار و پاك دامن و به ما نزديك و نزد ما مقرّب است» .

به او سمّان مى گويند ؛ چون تجارتِ روغن مى كرد و اين كار ، پوششى براى ارتباطش با امام مهدى عليه السلام بود . شيعيان ، هر گاه مى خواستند وجوهات شرعى خود را براى امام عسكرى عليه السلام بفرستند ، به محمّد بن عثمان مى دادند و او آنها را در كيسه ها و خيك هاى روغن قرار مى داد و نزد امام عليه السلام مى برد، و اين كار ، به علّت ترس و براى تقيّه بود .

عروه بارقى

عروة بن جعد و به قولى ابن ابى جَعد بارقى ، ساكن كوفه بود . او از جمله كوفيانى است كه عثمان ، آنها را به شام فرستاد . عروه ، از «اصحاب صُفّه» بود .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۴ ص ۲۷ ش ۳۶۵۰ ، الإصابة : ج ۵ ص ۲۴۵.

عطاء ، وابسته اسحاق بن يحيى

نام او عطاء ابو محمّد حمّال است . ابن حِبّان ، در الثقات ، از وى ياد كرده است .

ر.ك : لسان الميزان : ج ۴ ص ۱۷۳.

عكاشة بن محصن

وى از صحابيان بزرگ و فاضل بود . او در بدر و اُحُد و خندق و ديگر غزوات ، پيامبر خدا را همراهى كرد .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۴ ص ۶۷.

على بن سالم جعفى

از او تنها در الدعوات ، راوندى (ص ۱۷۹ ح ۴۹۴) ياد شده است .

على بن مَهزيار

ابو الحسن على بن مهزيار اهوازى ، از ياران امام رضا ، امام جواد و امام هادى عليهم السلامبوده است . وى از سفيران ممدوح و شخصيتى پسنديده بود . در موثّق بودن روايت او سخنى نيست . وى اعتقادى درست داشت و راوىِ جليل القدرى است ؛ پُر روايت است و ثقه و صحيح . كشّى ، در ستايش و بزرگى و عبادت او ، اخبار فراوانى روايت كرده است . وى ، توقيعات و كتاب هاى مشهورى دارد . امام جواد عليه السلام براى او دعا كرده است .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۵۴ و ۵۵ و ۵۸ ، رجال الطوسى : ص ۳۶۰ ش ۵۲۳۶ و ص ۳۷۶ ش ۵۵۶۸ و ص ۳۸۸ ش ۵۷۰۷.

على بن يقطين

على بن يقطين بن موسى بغدادى ، به سال ۱۲۴ ق ، در كوفه زاده شد . او از ياران امام كاظم عليه السلام و مورد وثوق ايشان بود و در نزد ايشان ، منزلت عظيم و جلالت قدر داشت . او در ميان شيعه ، مقام بلندى دارد . در ستايش و نيكى او اخبارى روايت شده است . وى ، با اجازه امام عليه السلام وزيرِ عبّاسيان شد و با استفاده از موقعيت خود ، برادران مؤمنش (شيعيان) را حمايت مى كرد . دعاى امام صادق عليه السلام در حقّ يقطين و فرزندانش ، شامل حال او بود . وى به سال ۱۸۲ ق ، در ايّام امام كاظم عليه السلام در بغداد ، از دنيا رفت .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۴۸ ، اختيار معرفة الرجال : ص ۴۳۰ ، ش ۸۰۵ ـ ۸۲۴.

عمّار بن ياسر

ابو يقظان عمّار بن ياسر بن عامر مَذْحِجى ، از ياران پيامبر خدا و از ياران با اخلاص امير مؤمنان ، و چهارمين رُكن بود . مادر او سميّه ، نخستين كسى است كه در راه خدا شهيد شد .

عمّار ، از پيش گامان اهل ايمان بود كه در راه خدا شكنجه شد و به سرزمين حبشه ، هجرت كرد و به دو قبله ، نماز خواند . وى ، از مهاجران نخستين است . او در جنگ بدر و ديگر جنگ ها حضور داشت و در بدر ، جان فشانى ها كرد .

از خالد بن وليد نقل شده است كه گفت : ميان من و عمّار ، كلامى ردّ و بَدَل شد و من با او درشتگويى كردم . عمّار براى شكايت از من ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت . خالد ، آمد و عمّار ، همچنان شكايت او را به پيامبر صلى الله عليه و آله مى كرد . خالد ، باز شروع به درشتگويى كرد و بيش از پيش ، درشتى نمود . پيامبر صلى الله عليه و آله حيرت زده و ساكت بود و چيزى نمى گفت . عمّار ، گريست و گفت : اى پيامبر خدا ! او را مى بينى ؟! پيامبر خدا ، سرش را بلند كرد و فرمود : «هر كه با عمّار ، دشمنى ورزد ، خدا با او دشمنى مى ورزد و هر كه عمّار را دشمن بدارد ، خداوند او را دشمن مى دارد» .

پيامبر خدا ، براى عمّار گواهى داد كه او ، همواره با حقّ است ، پاك و پاكيزه است ، آكنده از ايمان است و تأكيد فرمود كه آتش ، هرگز با او تماس پيدا نمى كند .

عمّار ، از جمله كسانى بود كه به خلافت ابو بكر ، اعتراض كردند . او در جنگ جمل ، شركت فعّال و چشمگيرى داشت و فرمانده سواره نظام سپاه امام عليه السلام بود. در جنگ صِفّين نيز فرماندهى پياده نظام كوفه و قاريان را به عهده داشت . عمّار به سال ۳۷ ق در صفّين به شهادت رسيد و بدين ترتيب ، پيشگويى بزرگ پيامبر خدا تحقّق يافت كه خطاب به عمّار ، فرموده بود : «تو را گروه متجاوز مى كشند» . وى ، در هنگام شهادتش ۹۳ سال داشت . .

ر . ك : رجال طوسى : ص ۴۳ ش ۳۱۱ و ص ۷۰ ش ۶۳۹ ، رجال البرقى : ص ۱ ـ ۲ و ۶۵.

عمرو بن حَمِق

عمرو بن حمق بن كاهن خزاعى ، از ياران بزرگوار پيامبر خدا و امير مؤمنان و امام حسن عليهماالسلام بود . او بعد از صلح حديبيه ، اسلام آورد و از پيامبر صلى الله عليه و آله حديث آموخت . او از آن جمله ياران با اخلاص بود كه پس از پيامبر خدا ، در كنار امير مؤمنان ايستادند . وى در جنگ هاى امير مؤمنان حضور داشت و در همه آنها با صلابت و پايدارى تمام ، شركت كرد . وفادارى او به امام على عليه السلام چندان بود كه امام عليه السلام به او فرمود : «كاش در سپاه من ، صد تن چون تو بودند!» .

عمرو ، از دوستان و همراهان حُجر بن عدى و از فريادگران بر ضدّ ستم اُمَويان بود ، به طورى كه معاويه ، در صدد قتل او برآمد . عبد الرحمان بن حَكَم ، در سال پنجاهم هجرى او را كُشت و سرش را براى معاويه فرستاد ، و اين ، نخستين سر بُريده اى بود كه در جهان اسلام ، از شهرى به شهرى فرستاده مى شد . امام حسين عليه السلام از او با عبارت «بنده پاكى كه عبادت ، او را فرسود» ، ياد كرده است .

ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۱۲ ص ۲۵۹ ـ ۲۶۶.

عيسى بن جعفر بن عاصم

عيسى بن جعفر بن محمّد بن عاصم و بنا به قولى احمد بن محمّد بن عاصم ، به روايت كشّى، ابوالحسن عليه السلام براى او دعا كرد . به همين دليل ، ابن داوود ، او را ممدوح شمرده است ؛ امّا علاّمه حلّى گفته است : اين روايت ، هيچ تعديلى را ايجاب نمى كند ؛ ليكن به نظر من ، از مرجّحات است .

در كتاب هاى تاريخ، ذيل رخدادهاى سال ۲۴۱ ق ، آمده است : خليفه متوكّل ، دستور داد يكى از بزرگان بغداد به نام عيسى بن جعفر بن محمّد بن عاصم را تازيانه بزنند و به شدّت و با ضرباتى دردناك ، او را زدند . گفته مى شود : هزار تازيانه به او زدند تا آن كه درگذشت . علّتش آن بود كه هفده نفر نزد قاضى شرقى (بغداد شرقى) ابو حسان زيادى گواهى دادند كه وى ، ابو بكر و عمر و عايشه و حَفْصه را سب كرده است . خبر به خليفه رسيد . خليفه به محمّد بن عبد اللّه بن طاهر، نايب بغداد، نامه نوشت و دستور داد او را در ملأ عام ، حدّ سب بزند، سپس آن قدر به او شلاّق بزند تا بميرد و جنازه اش را در دجله بيفكند و بر او نماز نخواند .

ر . ك : البداية والنهاية : ج ۱۰ ص ۳۵۷ ، تاريخ بغداد : ج ۷ ص ۳۶۹.

عيسى بن صَبيح

نام او در ميان ياران امام عسكرى عليه السلام ذكر نشده ؛ بلكه از ياران امام صادق عليه السلام است . كتاب ها ، نام پدر او را با اختلاف ذكر كرده اند . مثلاً در حاشيه كتاب الخرائج والجرائح (ج ۲ ص ۴۷۸ ح ۱۹) سيح آمده است و در كشف الغُمّة (ج ۲ ص ۵۰۳) شبح و در نور الأبصار (ص ۱۸۴) الفتح . به هر صورت ، در نام پدرش تصحيف رُخ داده است . شايد نام درست پدر او الشيخ باشد ؛ چرا كه در كتاب هاى تاريخى اهل سنّت ، به نام او تصريح شده و آمده است كه ابو موسى عيسى بن الشيخ بن سليل شيبانى هَذلى ، در روزگار مهتدى باللّه و اوايل دوران معتمد ، فرمان رواى دمشق بود تا آن كه معتمد ، اماجورِ تُرك را به حكومت دمشق گمارد و عيسى به ارمنستان گريخت . ابو جعفر طبرى مى گويد : چون با خلافت معتمد بيعت شد ، عيسى بن الشيخ با او بيعت نكرد و به نشانه تهديد ، پوشيدن جامه سياه را رها كرد . حسن خادم ، از درِ ملاطفت در آمد و فرمان حكومت ارمنستان را به او داد تا آن كه خلافت معتمد ، پا بر جا شد . عيسى بن صبيح ، در سال ۲۶۹ ق ، درگذشت . تصحيف در اين گونه اسامى، به دليل شباهت موجود در رسم الخط، بسيار اتّفاق مى افتد . لذا بعضى در نام پدر وى ، احتمالاتى داده اند .

ر . ك : تاريخ دمشق : ج ۴۷ ص ۳۰۹ ـ ۳۱۲ ، تاريخ الطبرى : ج ۸ ص ۱۱۴.

فاطمه بنت اسد

او بانويى خِردمند بود كه عقيده اى استوار و دلى ، جوان داشت . وى در كودكىِ پيامبر صلى الله عليه و آله از ايشان ، مواظبت مى كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله علاقه شديدى به او داشت ، به طورى كه درباره اش فرمود : «او ، مادر دوم من بود» و از مهر و محبّت او نسبت به خود ، به نيكى ياد مى كرد و مى فرمود : «بعد از ابو طالب ، هيچ كس به اندازه او به من محبّت نداشت» .

او ، نخستين زنى بود كه با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد و پاى پياده ، با على و فاطمه عليهماالسلام ، به مدينه هجرت كرد . وقتى از دنيا رفت ، پيامبر خدا ، او را با پيراهن خود ، كفن كرد و در تشييع جنازه اش شركت نمود و بر او ، نماز خواند و چون خواست او را در قبرش بگذارد ، ابتدا خود در آن ، دراز كشيد .

ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) : ج ۱ ص ۵۸ .

فَرَزدَق

ابو فراس هَمّام بن غالب بن صَعصَعة بن ناحيه تميمى ، از ياران امام على ، امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين عليهم السلام بود . او شاعرى به نام است و در قصيده اى شكوهمند و پُر ارج و نامدار ، امام زين العابدين عليه السلام را پيشِ روى هشام بن حَكَم ، مدح كرد ، به طورى كه هشام در خشم شد و دستور داد او را به زندان افكنند . اين قصيده فرزدق ، از درستى عقيده او و از كمالش ، پرده برمى دارد تا آن جا كه گفته اند : اگر فَرَزْدَق در نزد خداوند ، عملى جز همين نداشت ، به سبب آن به بهشت مى رفت ؛ زيرا شعر او سخن حقّى در نزد سلطان ستمگر است . وى حدود سال ۱۱۰ ق ، ديده از جهان ، فرو بست .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۱۱۹ ش ۱۲۰۸ ، اختيار معرفة الرجال : ص ۱۲۹ ش ۱۲۰۸.

فضل بن شاذان

ابومحمّد فضل بن شاذان (/ شادان) بن خليل اَزْدى نيشابورى، از ياران امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلامو يكى از فقها و متكلّمان شيعه بود كه در ميان شيعه ، مقام والايى دارد و قدر و منزلتش مشهوتر از آن است كه كسى به آن خدشه وارد آورد . وى ، يكصد و هشتاد كتاب نوشته است .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۹۰ ، ش ۵۷۴۲ و ص ۴۰۱ ش ۵۸۸۲ ، الفهرست : ص ۱۲۴ ش ۵۵۲.

قاسم بن علاء

قاسم بن علاء ، از اهالى آذربايجان بود . وى با امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلامديدار كرد و از طرف امام زمان عليه السلام به او نامه مى رسيد . وى ، پيراهنى داشت كه امام رضا عليه السلام به او خلعت داده بود و شخصيتى جليل القدر بود . او از مشايخ كلينى است و كلينى بر او رحمت فرستاده است . شيخ طوسى به سند صحيح خود از محمّد بن احمد صفوانى ، روايتى آورده است كه نشان مى دهد قاسم ، نزد امام زمان عليه السلام از احترام بسيارى برخوردار بوده و از خاصّان مورد عنايت ايشان بوده است . در روايت آمده كه امام زمان عليه السلام براى فرزند دار شدن او دعا كرد . روايت ، چنين است :... امام عليه السلام مرقوم فرمود : «بار خدايا! به او پسرى روزى كن كه مايه روشنىِ چشم او گردد» . او فرزندى به نام حسن داشت ... پس از مدّت كوتاهى ، نامه تسليتى از امام زمان عليه السلام در مرگ حسن به او رسيد كه در پايان آن ، دعا كرده بود كه خداوند به او صبر عطا كند .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۴۳۶ ش ۶۲۴۳ ، رجال الطوسى : ص ۴۹۰.

قُتادة بن نعمان

قُتادة بن نعمان بن زيد انصارى ، از برترينِ ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بود . او در روز فتح مكّه ، پرچم بنى ظفر را در دست داشت و در عَقَبه و بدر و اُحُد و ديگر غزوات ، پيامبر صلى الله عليه و آله را همراهى مى كرد . وى ، در جنگ بدر و به قولى در جنگ خندق ، بينايى اش را از دست داد و در سال ۲۳ ق ، در ۶۵ سالگى از دنيا رفت . .

ر . ك : اسد الغابة : ج ۴ ص ۳۷۰ س ۴۲۷۷.

قيس بن سعد بن عُباده

قيس بن سعد بن عباده انصارى خزرجى ساعدى ، از صحابيان والا مقامى بود كه نزد قبيله اش و انصار و عموم مسلمانان ، از احترام خاصّى برخوردار بود . او از ياران سخاوتمند و باهوش پيامبر صلى الله عليه و آله ، و از جمله بزرگان و يكى از زيركانِ عرب بود . وى در جنگ ها اهل نظر و نقشه بود .

قيس ، از ياران نزديك امام على عليه السلام و از حاميان امام عليه السلام در ايام خلافت ايشان بود . على عليه السلام او را به حكومت مصر گماشت . او و قوم و قبيله اش در جنگ جَمَل و صِفّين و نهروان ، على عليه السلام را همراهى كردند و تا آخر عمر ، از امام عليه السلام جدا نشد . وى ، در سال ۵۹ و به قولى شصتم هجرى از دنيا رفت .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۶۵ ، رجال الطوسى : ص ۷۹ ش ۷۷۱ و ص ۹۵ ش ۹۴۵.

قيس بن مسهِر

قيس بن مسهَّر صيداوى ، يكى از ياران امام حسين عليه السلام است كه از مكّه ، ايشان را همراهى كرد و در بطن الرّمه ، امام عليه السلام او را با نامه اى به كوفه فرستاد . او چون به قادسيّه رسيد ، حُصَين بن نمير ، دستگيرش كرد و نزد عبيد اللّه بن زياد فرستاد . عبيد اللّه به او گفت : بر منبر برو و به حسين بن علىِ دروغگو ، ناسزا بگو .

قيس بر منبر رفت و گفت : «اى مردم ! حسين بن على ، بهترينِ خلق خدا و فرزند فاطمه ، دختر پيامبر خداست و من ، فرستاده او به نزد شما هستم . پس دعوتش را اجابت كنيد» . آن گاه ، عبيد اللّه بن زياد و پدرش را لعنت كرد و براى على بن ابى طالب عليه السلام طلبِ آمرزش نمود و بر او درود فرستاد .

عبيد اللّه دستور داد او را از بامِ قصر به زير انداختند و قطعه ، قطعه شد . چون خبرش به امام حسين عليه السلام رسيد ، اشك ريخت و برايش دعا كرد . در دو زيارت «ناحيه مقدّسه» و «رجبيّه» بر او درود فرستاده شده است .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۱۰۲ ش ۱۰۲۸ ، تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۵۲ ـ ۴۰۵.

كُميت بن زيد

وى از ياران امام زين العابدين ، امام باقر و امام صادق عليهم السلام بود و در سال ۶۱ ق ، مصادف با ايام شهادت امام حسين عليه السلام به دنيا آمد و به سال ۱۲۶ ق ، در زمان حيات امام صادق عليه السلام بدرودِ حيات گفت . او شاعرى توانا بود و درباره اهل بيت عليهم السلاماشعارى سروده است كه بخشى از يك قصيده او در متن آمد و اينك ، دنباله آن :

شادم من و آيا تو را شادمانى اى است                 در حالى كه شوقى نداشته و بازى نكرده اى ؟

شدّت شوقى كه بردبار را به هيجان مى آورَد                  و اين شوق ، بر پير ، عار نيست .

و اهل ستايش را بستاى               با سخنِ درست و درست ترِ خويش .

بنى هاشم ، ارجمندترين اند          فرزندِ شرافت و برترى و پاكى اند .

بدسِگال دان آن كس را كه از دوست داشتن آنان ، نهى ات مى كند                 و با ريسمان آنان ، هيمه گِرد آور .

پاره اى ديگر از اشعار او ، چنين است :

در دلِ شيدا و سرگشته من            نه هوس جوانى است و نه رؤياهايى كه

شبانه ، هجوم آورند ، و نه يادِ زنان زيباروىِ           نمكينِ رُخ چونان غزالانِ سپيد .

بلكه عشق من است كه پنهان و پيدايش مى كنم           نسبت به بنى هاشم ، اين بزرگْ مردان .

به آنان كه اهل بخشش اند            و در حكم و قضاوت ، از ستم به دورند .

به هر خيرى نزديك ترند                 و از هر عيبى ، دورترين اند .

با مردمان ، مهربان ترين اند            در خردمندى ، خردمندترين اند .

بهترينِ زنده و مُرده فرزندان آدم اند            همگى ، از پير و پيشوايشان .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۱۵ ، رجال الطوسى : ص ۱۴۴ ش ۱۵۶۱ و ص ۲۷۴ ش ۳۹۶۷.

مالك اشتر

مالك بن حارث بن عبد يغوث نخعى كوفى ، معروف به اشتر ، از ياران برجسته امام على عليه السلام و از تابعيان ممتاز و شخصيتى گران مايه و بلندپايه بود. امام عليه السلام در سفارش نامه خود به مالك ، وى را با اوصاف بزرگى ستوده است . امام عليه السلام بر مرگ او افسوس خورد و درباره اش فرمود : «او براى من ، چنان بود كه من براى پيامبر خدا بودم» و آهِ غمناكى كشيد و فرمود : «خدا مالك را رحمت كند! چه مالكى! مرگش بر من ، سخت است . اگر صخره بود ، صخره اى سخت بود و اگر كوه بود ، كوهى سِتُرگ بود . گويا تكّه اى از تن من ، جدا شد» .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۸ ، رجال الطوسى : ص ۸۱ ش ۸۱.

محمّد بن حسن شمّون

ابو جعفر محمّد بن حسن بن شمّون، از ياران امام جواد ، امام هادى و امام عسكرى عليهم السلاماست . او واقفى بود و سپس ، غالى شد . وى ، ضعيف و فاسد المذهب بود . گفته شده است كه خاندان امام رضا عليه السلام يعنى : امام جواد ، امام هادى و امام عسكرى عليهم السلام خرج او و چهل نفر را كه همگى نانخور او بودند ، مى دادند. وى با امام عسكرى مكاتبه اى دارد كه در آن ، از فقر خويش شكايت كرده است .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۷۵ و ۳۹۱ و ۴۰۴ ، رجال النجاشى : ص ۳۳۶ ش ۸۹۹.

محمّد بن حنفيه

محمّد بن حنفيه ، فرزند امام على عليه السلام است كه در روزگار حكومت ابو بكر متولّد شد . او از دانشمندان و محدّثان بلند مرتبه در خاندان امام على عليه السلام است . وى ، مردى شجاع و دلاور بود و در جنگ جمل ، در حالى كه نوزده سال داشت ، علمدار بود و در صِفّين نيز ، پرچم فرماندهى داشت .

امامانِ اهل بيت عليهم السلام روايت كرده اند كه محمّد بن حنفيه ، مورد لطف و مهر و عنايت امير مؤمنان عليه السلام بود و به امامت على بن الحسين (امام زين العابدين) عليه السلام اعتقاد داشت . وى در سال ۸۱ ق ، درگذشت .

ر . ك : الكافى : ج ۱ ص ۳۴۸ ح ۵ ، الخصال : ج ۲ ص ۳۸۰.

محمّد بن دَرياب

ظاهرا ، او همان محمّد بن عيسى بن دُرياب رِقاشى است . شيخ طوسى ، او را از ياران امام هادى عليه السلام برشمرده است . او از جمله كسانى است كه درباره امامت امام عسكرى عليه السلام نقل روايت كرده است .

ر .ك : رجال الطوسى : ص ۳۹۳ ش ۵۷۷۶ ، الكافي : ج ۱ ص ۳۲۷.

محمّد بن سنان

ابو جعفر محمّد بن حسن بن سنان زاهدى ، در كودكى پدرش حسن را از دست داد و جدّش سنان ، سرپرستى او را به عهده گرفت ، لذا به او نسبت داده مى شود . وى از ياران امام كاظم ، امام رضا و امام جواد عليهم السلام است . كشّى ، اخبارى در ستايش او روايت كرده است ، از جمله : از امام كاظم عليه السلام روايت كرده است كه خطاب به او فرمود: «تو مونس و آرام آن دو (امام رضا و امام جواد عليهماالسلام) هستى. تا ابد ، بر آتش حرام است كه به تو برسد».

همچنين به اسنادش از امام جواد عليه السلام روايت كرده است كه ايشان از صفوان و محمّد بن سنان ، به نيكى ياد كرد و فرمود: «خدا از آن دو ، راضى باد كه من ، از آنها رضايت دارم و با من ، مخالفتى نكردند... . خدا از طرف من به صفوان و محمد بن سنان و زكريا بن آدم ، جزاى نيك دهد كه آنان به من ، وفادار بودند!» .

همچنين ، به اسنادش از امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه محمّد بن سنان ، به دردِ چشم ، مبتلا شد و امام عليه السلام او را به فرزندش امام جواد عليه السلام ارجاع داد و ايشان ، برايش دعا كرد و درد چشمش به كلّى برطرف شد.

وانگهى، كسى را نديده ايم كه در ضعف او حتّى سخنى گفته باشد ، مگر ابن غضائرى ، در آنچه از كتاب او به ما رسيده و شايد هم در كتاب ديگرش كه به ما نرسيده است.

كشّى در عنوان دوم و چهارم كتاب خود به ذكر اخبارِ ستايش او بسنده كرده است. نجاشى هم در پايان سخنش گفته است: خبر صفوان ، دلالت بر آن دارد كه تشويش و ترديد او از بين رفته است .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۳۸ و ۵۴ و ۵۵ و ۵۷ ، رجال النجاشى : ص ۳۳۸ ، ش ۸۸۸ ، رجال ابن الغضائرى : ص ۹۲ ش ۱۳۰ ، اختيار معرفة الرجال : ص ۵۰۶ ش ۹۷۷ ـ ۹۸۲ و ص ۵۸۲ ش ۱۰۹۱ و ص ۵۸۳ ش ۱۰۹۲ و ۱۰۹۳.

محمّد بن عبد اللّه حِميَرى

محمّد بن عبد اللّه بن جعفر حِميَرى قمى، ثقه و برجسته بود . وى با امام زمان عليه السلام مكاتبه داشت . او چند كتاب دارد. امام زمان عليه السلام براى او و برادرانش دعا كرده است .

ر . ك : رجال النجاشى : ص ۳۵۴ ش ۴۹۴ ، الغيبة ، طوسى : ص ۳۷۸ ح ۳۴۵.

محمّد بن عثمان عَمْرى

محمّد بن عثمان عَمْرى ، بعد از پدرش عثمان بن سعيد ، وكيل امام زمان عليه السلام بود و در خدمت ايشان بود . وى نزد شيعيان ، منزلتى والا داشت . او حدود پنجاه سال عهده دار كار وكالت بود . امام عليه السلام به ابو جعفر محمّد بن عثمان بن سعيد عَمْرى ـ قدّس اللّه روحه ـ در مرگ پدرش، نامه تسليت نوشت و در آن مرقوم فرموده بود : «خداوند ، تو را پاداش بسيار دهد . تسليتت باد! ما هم چون تو داغدار شديم» .

شيخ كلينى ، با سندى صحيح از امام عسكرى عليه السلام روايت كرده است كه در پاسخ سؤالى فرمود : «عَمْرى و پسرش، هر دو، مورد وثوق اند . پس آنچه از جانب من به تو ابلاغ مى كنند، حقيقتا از جانب من ابلاغ مى كنند و آنچه به تو مى گويند ، از جانب من مى گويند . پس از آن دو حرف شنوى و فرمانبَرى داشته باش . هر دوى آنها ثقه و امين هستند» .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۴۰۱ ش ۵۸۷۹ و ص ۴۴۷ ش ۶۳۵۱ ، الكافي : ج ۱ ص ۳۳۰.

محمّد بن على بن ابراهيم

محمّد بن على بن ابراهيم بن محمّد هَمْدانى، وكيل ناحيه مقدّسه بود . شيخ طوسى ، او را در زمره كسانى كه از ائمه عليهم السلام روايت نكرده اند ، برشمرده است . علاّمه حلى ، وى را در شمار ياران امام عسكرى عليه السلام آورده است و هر دو (شيخ طوسى و علاّمه حلّى) او را ضعيف دانسته اند .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۴۳۸ ش ۶۲۶۴ ، رجال النجاشى : ص ۳۴۴ ش ۹۲۸.

محمّد بن عُمَير رازى

محمّد بن عُمَير بن واقد رازى، از ياران امام جواد عليه السلام و مورد عنايت و لطف ايشان بوده است . .

ر . ك : مستدركات علم الرجال : ج ۷ ص ۲۷۰ ش ۱۴۲۰۸.

محمّد بن يوسف

محمّد بن يوسف شاشى، كه در توقيعى از امام زمان عليه السلام در حقّ او دعا شده است. در كتاب هاى رجال و حديث ، جز روايت ياد شده در كتاب ، چيزى راجع به او نيامده است.

مَدلوك فَزارى

ابو سفيان مَدلوك فزارى ، وابسته فزاريان بود كه با سَرورانش به نزد پيامبر خدا آمد و اسلام آورد و پيامبر صلى الله عليه و آله دستى به سرش كشيد .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۵ ص ۱۲۸ ش ۴۸۱۶.

مسلم بن عقيل

ابو داوود مسلم بن عقيل بن ابى طالب ، در كوفه به دنيا آمد و به پيامبر صلى الله عليه و آله شباهت داشت . او داماد امير مؤمنان بود و در جنگ صِفيّن در ركاب ايشان ، شركت كرد . وى ، پيك نامه امام حسين عليه السلام براى كوفيان بود . در آن نامه آمده بود : «من ، برادرم و پسر عمويم و فرد مورد وثوق از خاندانم ، مسلم بن عقيل را سوى شما فرستادم» .

شيخ صدوق ، در ستايش و تجليل از او روايت كرده است كه : پيامبر خدا فرمود : «فرزند او (يعنى عقيل) در راه محبّت فرزند على كشته مى شود و ديدگان مؤمنان بر او اشك مى بارند و فرشتگان مقرّب ، بر وى درود مى فرستند» . پيامبر خدا ، سپس گريست ، چندان كه اشك هايش بر سينه اش روان گشت . سپس فرمود : «از بلاهايى كه پس از من بر سرِ خانواده ام مى آيد ، به خدا شِكوه مى برم» . مسلم ، نخستين شهيد در قيام امام حسين عليه السلام است .

ر . ك : الأمالى ، صدوق : ص ۲۸ ح ۳ ، رجال الطوسى : ص ۹۶ ش ۹۵۳ ....

مُسلم بن عوسَجه

ابو حجل مسلم بن عوسجه اسدى ، از ياران امام حسين عليه السلام بود كه در ركاب ايشان به شهادت رسيد . در زيارت هاى «رجبيّه» و «ناحيه مقدّسه» به او درود فرستاده شده است . در زيارت دوم ، چنين آمده : «درود بر مسلم بن عوسجه اسدى كه وقتى حسين عليه السلام به او اجازه بازگشت داد ، گفت : مى خواهى از تو دست كشيم ؟! آن گاه چه عذرى براى ادا نكردن حقّ تو در پيشگاه خدا آوريم ؟! نه . به خدا ، آن قدر مى جنگم تا اين نيزه ام را در سينه هاى آنان بشكنم . تا قبضه شمشير در دستم قرار داشته باشد ، بر آنان ، شمشير خواهم زد و از تو جدا نمى شوم ، و اگر سلاحى براى جنگيدن نداشتم ، با سنگ به جانشان مى افتم . از تو جدا نمى شوم تا با تو بميرم» . امام حسين عليه السلام بر او رحمت فرستاد .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۱۰۵ ش ۱۰۴۰ ، بحار الأنوار : ج ۹۸ ص ۲۶۹ و ۲۷۲ و ۳۳۸.

مِعقَل بن قيس

او پيامبر صلى الله عليه و آله را درك كرد و از ياران امير مؤمنان و از بزرگان و پهلوانان كوفه بود و رياستى داشت . وى ، در جنگ جمل ، يكى از فرماندهان امام على عليه السلام و رئيس پليس ايشان بود .

امير مؤمنان ، او را به ميان بنى ناجيه فرستاد و مِعقَل ، سه مرتبه آنان را به اسلام فرا خواند ؛ امّا بنى ناجيه نپذيرفتند و او ، به ناچار ، جنگندگان آنان را كُشت و بازماندگانشان را اسير كرد .

شيخ طوسى ، در حديثى ، به اسناد خود ، روايت كرده است كه امير مؤمنان به خانه اش درآمد و ياران برجسته اش به خدمت ايشان رسيدند . امام عليه السلام به آنان فرمود : «مردى باصلابت و دلسوز مى خواهم كه مردم سواد (روستاهاى عراق) را بسيج كند» .

سعد بن قيس گفت : اى امير مؤمنان ! مِعقَل بن قيس تميمى ، مردى است دلسوز و باهوش و شجاع و باصلابت است. فرمود : «درست است» . سپس ، او را فرا خواند و [به آن جا] فرستاد . معقل رفت و زمانى كه برگشت امير مؤمنان ، ضربت خورده بود .

پس از شهادت على عليه السلام ، در سال ۴۲ ق ، مستورد بن عَلّفه يَربوعى خارجى ، شورش كرد و معقل ، به جنگ او رفت و در مبارزه اى تن به تن ، هر يك از آن دو ، ديگرى را از پا در آورد .

ر . ك : الأمالى ، طوسى : ص ۱۷۴ ح ۲۹۳ ، دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) : ج ۱۲ ص ۳۳۳ ـ ۳۳۶.

موسى بن عمر بن بَزيع

وى از ياران امام جواد و امام هادى عليهماالسلام بوده ؛ امّا از امام رضا عليه السلام نيز روايات متعدّدى نقل كرده كه برخى از آنها در عيون أخبار الرضا عليه السلام آمده است و نيكى و كمال او و منزلتش در نزد امام عليه السلام از آنها پيداست . شيخ طوسى و نجاشى ، او را ثقه دانسته اند . وى ، كتابى هم دارد .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۵۷ و ۵۸ ، رجال الطوسى : ص ۳۷۸ ش ۵۵۹۸.

نابغه جَعْدى

نام او با اختلاف ، قيس بن عبد اللّه و عبد اللّه بن قيس و حيّان بن قيس بن عبد اللّه عامرى جَعْدى ذكر شده است . او در زمان جاهليت ، از دين ابراهيم و يكتاپرستى سخن مى گفت و روزه مى گرفت و استغفار مى كرد . وى ، قصيده اى دارد كه آغازش چنين است :

ستايش خداى را كه انبازى ندارد               و هر كه بدين ، باور نداشته باشد ، به خود ستم كرده است .

او خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و اسلام آورد و قصيده رائيه اش را سرود و نخستين كسى است كه چنين قصيده اى سرود . در آن آمده است :

نزد پيامبر خدا شدم كه هدايت آورد            و كتابى تلاوت مى كرد كه چون كهكشان ، نورانى بود .

نابغه ، بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله پيوسته نزد خلفا مى رفت . وى ، در شاعرى نيكو بود ؛ امّا در هجوگويى خوب نبود .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۵ ص ۲۷۷ ش ۵۱۶۲ ، الإصابة : ج ۶ ص ۳۰۸ ـ ۳۱۳.

وائل بن حُجر

از اَقيال (جميع قُيل ، لقب پادشاهان حِميَر و به معناى امير و اميرزاده) حَضْرَموت و پدرش [نيز] از حاكمان آن جا بوده است . او به خدمت پيامبر خدا رسيد . چند روز پيش از رسيدنش ، پيامبر صلى الله عليه و آله آمدن او را به يارانش بشارت داده بود . چون بر پيامبر خدا درآمد ، ايشان به او خوشامد گفت و رداى خويش را برايش پهن كرد و او را كنار خود نشانيد .

پيامبر صلى الله عليه و آله او را بر اَقيال حَضْرَموت گماشت . وى ، همراه على عليه السلام در صِفّين شركت جُست و در آن جنگ ، پرچمدار حَضْرَموت بود .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۵ ص ۴۰۵ ش ۵۴۴۳ ، الإصابة : ج ۶ ص ۴۶۶.

هاشم بن عتبه مِرقال

ابو عمرو هاشم بن عتبة بن ابى وقّاص مِرقال ، برادرزاده سعد بن ابى وقّاص است . او شخصيتى برجسته و ممتاز ، پهلوانى دلاور و از ياران بزرگ پيامبر خدا و از طرفداران وفادار امير مؤمنان بود .

او در روز فتح مكّه اسلام آورد و در جنگ يَرموك ، يكى از چشمانش را از دست داد . به دليل شيوه خاصّى كه در جنگ و حمله به دشمن داشت ، لقب «مِرقال» به او دادند .

هاشم ، در جنگ جمل شركت كرد. امام على عليه السلام در جنگ صِفّين ، پرچم بزرگ خود را به او داد و در آن روز ، فرماندهى پياده نظام بصره را به عهده داشت . او در صفّين ، هنگام نبرد با يك گردان اُمَوى به فرماندهى ذو كِلاع ، كشته شد. امير مؤمنان ، شجاعت و شهامت و پايدارى و زيركى او را ستوده است .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۸۴ ش ۱ ، الاستيعاب : ج ۴ ص ۱۵۴۶.

هانى ابو مالك

ابو مالك هانى هَمْدانى ، جدّ خالد بن يزيد بن ابى مالك است . بخارى ، در صحابى بودن او درنگ كرده است ؛ امّا ابو حاتم گفته است : مصاحبتى [با پيامبر صلى الله عليه و آله ] داشته است .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۵ ص ۳۸۲ ، الإصابة : ج ۶ ص ۴۰۹.

يزيد بن اسحاق

يزيد بن اسحاق بن ابى سحف غَنَوى ، ملقّب به شعر ، از ياران امام صادق و امام كاظم عليهماالسلامبود و در امامت بعد از امام هفتم ، توقّف كرد . برادرش محمّد ، از امام رضا عليه السلام خواست كه براى هدايتش دعا كند . امام عليه السلام دعا كرد و يزيد به سوى حق ، هدايت شد و [به راه] مستقيم آمد ، در حالى كه از بلند پايه ترين شخصيت هاى آن مسلك (واقفيه) بود . از او ستايشى بزرگ شده است . علاّمه حلّى ، به درستى حديث او حكم كرده و شهيد ثانى ، او را ثقه دانسته است .

ر . ك : اختيار معرفة الرجال : ص ۵۰۶ ش ۱۱۲۶ ، الفهرست : ص ۱۸۲ ش ۷۹۲.

يزيد بن مسعود

يزيد بن مسعود نَهشِلى بصرى ، از كسانى است كه در پاسخ امام حسين عليه السلام نامه هاى شرافت مندانه نوشتند كه [نامه او] نشان از نيكى و كمال و معرفت او دارد . هنگامى كه براى پيوستن به امام حسين عليه السلام آماده شد ، پيش از آن كه حركت كند ، خبر شهادت امام عليه السلام به او رسيد و از اين كه نتوانسته بود خود را به او برساند ، بى تابى نمود .

ر . ك : اللهوف : ص ۳۷ ، مثير الأحزان : ص ۲۷.

يونس بن عبد الرحمان

ابو محمّد يونس بن عبد الرحمان، از ياران امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام است. وى در ميان شيعيان ، از اعتبار و پيش گامى و منزلتِ والايى برخوردار بود. امام رضا عليه السلام در علم و فتوا به او راهنمايى مى كرد. از يونس ، ستايش هاى بسيار شده است. شيخ طوسى او را توثيق كرده و كشّى ، او را از اصحاب اجماع و از فقيه ترينانِ آنان برشمرده و در ستايش وى ، اخبار فراوانى روايت كرده است .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۴۹ و ۵۴ ، رجال الطوسى : ص ۳۴۶ ش ۵۱۶۷ و ص ۳۶۸ ش ۵۴۷۸.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت