زندگی نامه امام رضا علیه السلام (بخش سوم)

زندگی نامه امام رضا علیه السلام (بخش سوم)

دوران امامت امام علیه السلام، فرا خواندن امام(ع) به خراسان

دوران امامت امام علیه السلام

سى و پنج سال از عمر پُربركت على بن موسى الرضا(ع) سپرى شده بود كه به سوگ پدر نشست و از همان سال ( ۱۸۳ ق) عهده دار امامت شيعه شد. شيعيان تا سال ۲۰۳ هجرى كه ايشان در توس به شهادت رسيد ،[۴۸]از امامت ايشان برخوردار بودند.

امام هشتم، در دوره بيست ساله امامت خويش، هفده سال را در مدينه و سه سال را در خراسان سپرى كرد. اين دوران، هم زمان با حاكميت هارون الرشيد، امين و مأمون بود.[۴۹]هارون و مأمون، از مشهورترين خلفاى عبّاسى بوده اند.

هارون به يارى وزيران توانمند بَرمَكى، مقتدرانه توانست آرامشى نسبى را بر سرزمين هاى اسلامى حاكم كند و با رَصَد دقيق، هر مخالفى را به شدّت، سركوب مى كرد. بى ترديد، در يك حكومت كاملاً نظامى و ديكتاتورى، زندگى يك گروه عقيدتى مخالف، مانند علويان ، بسيار دشوار مى نمود و بيش از همه، حركت هاى پيشواى شيعيان ، يعنى امام كاظم(ع) نيز به شدّت كنترل مى شد. در چنين حكومتى، دستگيرى ها و زندانى كردن هاى گوناگون امام هفتم و سرانجام به شهادت رساندن ايشان، امرى اعجاب آور نمى نمود. تعبير رساى يكى از ياران امام هشتم، يعنى محمّد بن سِنان، از شخصيّت هارون، به خوبى بيانگر آن است كه در قلمرو بسيار گسترده حكومت عبّاسى، جز خفقان، چيز ديگر حكم فرما نبوده است. او مى گويد:

از شمشير هارون، خون مى چكد .[۵۰]

اين سختگيرى ها پس از شهادت امام كاظم(ع) نيز بر شيعيان ادامه داشت؛ ولى تعرّضات جدّى بر امام رضا(ع) در دوره هارون، نه تنها گزارش نشده، بلكه در متون روايى آمده است كه امام رضا(ع) مكرّر پيشگويى كرده بودند كه: «هارون، توان صدمه زدن بر من را ندارد».[۵۱]اين گزارش ها بيانگر آن است كه شيعيان نسبت به جان امام(ع) بيمناك بوده اند و ايشان با اين سخن ، آنان را آرام مى ساخته است. تاريخ از بيان دقيق و تبيين زواياى گوناگون جهت گيرى هاى امام رضا(ع) در مدت حكومت هارون و حتّى دوران پنج ساله درگيرى امين و مامون، باز مانده است؛ ولى پيامد عملكرد ايشان، صيانت مكتب تشيّع از گزند دشمنان بوده است.

در شرايطى كه ادريسيان حسنى مغرب با عبّاسيان و خلافتشان درگيرى داشتند ، و از جمله عبّاسيان ، نسب ادريس بن ادريس (ادريس دوم) را انكار مى كردند ، امام رضا(ع) نه تنها نسب او را تأييد فرمود ، بلكه او را دلاور خاندان خود شمرد كه همانندى در اين خاندان ندارد . اين تأييد سياسى ضمنى براى حكومت ادريس نيز محسوب مى شد .[۵۲]

در دوره مأمون، قيام هاى متعدّد ناراضيان از سادات علوى تا گروه هاى رقيب عبّاسيان، جامعه را ملتهب ساخت. گذشته از اوضاع حاكميت، جامعه شيعه با شهادت امام كاظم(ع) با دوگانگى بسيار مهم و چالش واقفيان[۵۳]روبه رو شد. جمعى از وكيلان ائمّه و عالمان شيعه، از امامت امام هشتم روى گردانده ، پرچمدار فرقه اى خودساخته شدند. بخش قابل توجّهى از فتنه گران واقفى، تنها به انديشه مال اندوزى و طمع در اموال باقى مانده از دستگاه وكالت، چنين انحراف بزرگى را در تاريخ شيعه رقم زدند.

وزارت برمكيان تا سال ۱۸۸ هجرى ادامه يافت. در اين سال، هارون بر آنان غضب نموده و آنان را نابود كرد. مرگ هارون را در سال ۱۹۳ هجرى گزارش كرده اند.[۵۴]از سال وفات وى تا سال ۲۰۰ هجرى، بين فرزندان هارون (امين، مأمون و قاسم) جنگ و خون ريزى بود؛ امّا در اين سال، سپاه مأمون بر سپاه امين، ظفر يافت و با قتل امين، نزاع در بين عبّاسيان، فروكش كرد. مأمون، امام رضا(ع) را در سال ۲۰۱ هجرى به خراسان، فرا خواند و در رمضان همان سال براى ولايت عهدى ايشان از مردم، بيعت گرفت.[۵۵]امام(ع) تا پايان عمر خود ، يعنى حدود دو سال و پنج ماه ، در خراسان اقامت داشت.

فرا خواندن امام(ع) به خراسان

مأمون، پس از قتل برادرش امين و استقرار نسبى خلافتش، نامه هاى مكرّر به امام رضا(ع) نوشت و ايشان را به خراسان ، فرا خواند.[۵۶]عذرهاى متعدّد امام(ع) ، باعث شد تا خليفه به نامه نگارى اكتفا نكند، و در نهايت ، امام(ع) را ناگزير از آمدن به مرو كرد.

مأموران حكومت، مى خواستند اين سفر را سفرى معمولى و يا تشريفاتى جلوه دهند؛ امّا اقدامات امام(ع) و چگونگى مراحل سفر، كاملاً نشان مى دهد كه اين سفر، اجبارى و در واقع به منظور دور كردن امام(ع) از مركز فعّاليت هاى علمى و سياسى جهان اسلام و همچنين، تحت نظر گرفتن ايشان در مركز حكومت بوده است.

امام رضا(ع) كه از سرانجام اين سفر آگاه بود، خانواده خويش و مردم مدينه را نيز از بى بازگشت بودن سفر ، آگاه فرمود. امام(ع) چند بار با مرقد مطهّر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله وداع كرد ، در حالى كه صداى گريه اش بلند و حزنش آشكار بود. ايشان به برخى از مردم مدينه كه گمان مى كردند اين ، سفرى معمولى است ، فرمود :

من از جوار [قبر] جدّم خارج مى شوم و در غربت از دنيا خواهم رفت و در كنار هارون ، دفن خواهم شد.[۵۷]

ايشان در خراسان ، به يار خويش حسن بن على وشّاء فرمود:

هنگامى كه خواستند مرا از مدينه بيرون بياورند ، همه خانواده خود را گِرد خود نشاندم و گفتم برايم گريه كنند تا صداى گريه آنان بر خودم را بشنوم. سپس دوازده هزار دينار ميان ايشان تقسيم كردم و گفتم كه از اين سفر، ديگر باز نخواهم گشت.[۵۸]

بنا به دستور مأمون ، سفر امام(ع) از راه بصره، اهواز و فارس ،[۵۹]انجام پذيرفت ؛ زيرا او تأكيد داشت امام(ع) از راهى كه از شهرهاى شيعه نشينِ كوفه و قم مى گذرد، عبور نكند.[۶۰]گزارش هاى تاريخى از وقايع پيش آمده در طول اين سفر ، بسيار اندك است. تجمّع چندين هزار نفرى مردم نيشابور، تنها تجمّع پُرشورى است كه در ميان راه ، رُخ داده و گزارش شده است ؛ همان جا كه امام رضا(ع) حديث مشهور «سلسلة الذهب» را براى مردم ، املا فرمود .[۶۱]

در آن زمان ، نيشابور از مهم ترين مراكز حديثى اهل سنّت به شمار مى رفت و دانشمندان و محدّثان بسيارى، همچون اسحاق بن راهِوَيه ، استاد بخارى ، در اين شهر حضور داشتند. مجلس امام(ع) در نيشابور و بيان حديث سلسلة الذهب ، در متون روايى شيعه و سنّى به گونه هاى مختلف ، منعكس شده است. برخى از گزارش ها از حضور دانشمندانى همچون: محمّد بن رافِع ، احمد بن حارث ، محمّد بن رافع قشيرى ، يحيى بن يحيى ، اسحاق بن راهِوَيه ،[۶۲]ابو زُرعه و محمّد بن اسلم طوسى[۶۳]و گروهى از عالمان شهر ، خبر داده اند. در گزارش كشف الغُمّة[۶۴]اين گونه آمده است :

صاحب كتاب تاريخ نيشابور مى نويسد: هنگامى كه على بن موسى الرضا(ع) در اين سفر به نيشابور رسيد، به محلّه بازار نيشابور، وارد شد. ايشان در كجاوه اى كه از نقره خالص بر استرى سفيد بود، نشسته بود. دو تن از حافظان احاديث نبوى و محدّثان بزرگ، يعنى ابو زُرعه رازى و محمّد بن اسلم طوسى نزديك رفتند و گفتند :

اى سَرور فرزند سَرور و اى امام و فرزند امامان! اى سلاله طاهره رضيه و اى خلاصه زاكيه نبويه! به حقّ پدران پاكت و گذشتگان نيكت، طلعت مبارك و باميمنت خود را بر ما بنما و براى ما حديثى از آبا و اجداد بزرگوار خود نقل كن تا آن را ياد بگيريم .

نويسنده تاريخ نيشابور ، آن گاه به تفصيل ، گزارش شيوه برخورد حاضران را پس از زيارت سيماى نورانى امام(ع) شرح مى دهد و مى گويد : صداى اشك و گريه و ناله ، از جماعت هزاران نفرى به آسمان برخاست. سپس امام(ع) به شيوه محدّثان ، يكايك آباى خويش تا پيامبر صلى اللّه عليه و آله را نام برد و حديث مشهور و قدسى «كلمة لا إله إلّا اللَّه حصنى ، فمن دخل حصنى أمن من عذابى» را برايشان املا فرمود. حاكم نيشابورى ، شمارِ نويسندگان حاضر در اين جلسه را ۲۴ هزار نفر، ذكر كرده است.[۶۵]همين نگارش عمومى ، سبب مانايى اين حديث در كتب متعدّد روايى شده و امروزه ، در منابع روايى شيعه و سنّى ، اين روايت به چشم مى خورد.

گزارش هاى شيعى ، افزوده مشهورى دارد كه به دليل چگونگى ارائه آن به وسيله امام(ع) و نگارش عمومى آن ، ماندگار شده است. امام(ع) پس از گفتن بخش اوّل حديث، آن گاه كه مَركب ايشان به راه افتاده بود، سر از كجاوه بيرون آورد و ادامه حديث را بيان فرمود . راوى مى گويد :

فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا : بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا.[۶۶]

چون كجاوه ، قدرى حركت كرد ، امام(ع) فرمود : [اين ايمنى از عذابْ ] شروطى دارد و من از شرطهاى آن هستم.

اين سخن ، اشاره به آن است كه توحيد ، بدون پذيرفتن ولايت اهل بيت عليهم السلام نمى تواند انسان را به سعادت شايسته اش برساند .[۶۷]

روايت رجاء بن ابى ضحّاك ، مأمور حكومتى دستگاه خلافت ، نيز در شمار گزارش هاى مستند و مهم تاريخى در باره سفر امام هشتم(ع) است. او مى گويد:

مأمون ، مرا فرستاد كه على بن موسى را از مدينه به خراسان نزد او آورم و سفارش نمود كه شخصاً مراقب و مواظب او باشم و به من امر كرد كه ايشان را از راه بصره و اهواز و فارس ، حركت دهم ، نه راه قم و شبانه روز هم از او جدا نشوم و مراقب او باشم تا وى را بر مأمون ، وارد كنم . من پيوسته با او بودم و از مدينه تا مرو، از او جدا نشدم و به خدا سوگند تا كنون احدى را نديده ام كه از او نسبت به خداى متعال ، متّقى تر باشد و يا از او بيشتر ياد خدا كند و در تمامى اوقات ، ذكر خدا گويد. كسى را خداترس تر و پارساتر از او نديده ام.[۶۸]رجاء بن ابى ضحّاك ، آن گاه به طور مفصّل ، تمام حالات عبادى امام، تعداد ركعات نمازهاى مستحبّى ايشان، ادعيه قنوت امام(ع) در نمازهاى روزانه و همچنين نماز شب ايشان را به صورت كامل ، گزارش مى كند و به جلسات موعظه و پاسخ گويى به پرسش هاى دينى مردم هر شهر نيز اشاره مى كند. در پايان اين روايت طولانى آمده است:

هنگامى كه او را بر مأمون وارد كردم ، از من جوياى حال و كردار او شد . من آنچه ديده بودم ، براى او گفتم : از رفتار و اعمال شبانه روزش و از رفتن و ماندنش ، همه را شرح دادم. مأمون گفت: اى پسر ابى ضحّاك! اين مرد ، بهترين خلقِ روى زمين و از همه علمش بيشتر و عبادتش افزون تر و درست تر و به جاتر است. پس آنچه از وى ديده اى ، براى احدى بازگو مكن تا فضل و بزرگوارى اش بر كسى ظاهر نگردد ، مگر از زبان من. از خداوند يارى مى جويم بر آنچه نيّت كرده ام كه مقام او را بلند كنم و نامش را در همه جا منتشر سازم و شيوع دهم.[۶۹]


[۴۸]الإرشاد: ج ۲ ص ۲۴۷.

[۴۹]بشارة المصطفى: ص ۲۱۸، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۱۹، دلائل الإمامة: ص ۱۷۵.

[۵۰]الكافى: ج ۸ ص ۲۵۷.

[۵۱]الكافى : ج ۸ ص ۲۵۸ . نيز ، ر . ك : (كرامات) .

[۵۲]ر . ك : سرّ السلسلة العلويّة : ص ۱۳ .

[۵۳]پس از شهادت امام كاظم عليه السلام گروهى از شيعيان از پذيرش امامت امام رضا عليه السلام سر باز زده ، گفتند: «موسى بن جعفر ، وفات نكرده؛ بلكه از ديده ها غايب شده و به زودى باز خواهد آمد». اين گروه را كه بر امامت امام هفتم ، توقّف كرده اند ، «واقفيه» مى نامند. گفتنى است كه شكل گيرى فرقه واقفيّه ، نتيجه دنياطلبى چندتن از وكيلان امام هفتم بود كه به قصد ثروت اندوزى و مقام طلبى ، در اموال متعلّق به امام عليه السلام تصرّف نمودند و بسيارى از شيعيان ناآگاه را به گم راه كشيدند .

[۵۴]تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ص ۴۳۰.

[۵۵]تاريخ ابن خلدون: ج ۳ ص ۳۱۰.

[۵۶]عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۱۴۹ ح ۲۱.

[۵۷]ر . ك : ح ۸۰۹ .

[۵۸]ر . ك : ح ۸۰۷ .

[۵۹]بنا بر پژوهشى كه در سال هاى اخير انجام شده است، امام رضا عليه السلام از مدينه تا مرو، اين مناطق را پشتِ سر گذاشته است: نقره، نباج، بصره، اهواز، بهبهان، شيراز، استخر، ابرقو، ده شير، يزد، خرانق، رباط پشت بادام، نيشابور، ده سرخ، طوس و سرخس (ر.ك : جغرافياى تاريخى هجرت امام رضا عليه السلام از مدينه تا مرو، جليل عرفان منش، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى).

[۶۰]عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۱۸۱ ح ۵.

[۶۱]بحار الأنوار: ج ۴۹ ص ۱۲۶ ح ۳ (به نقل از : كشف الغمّة از تاريخ نيشابور).

[۶۲]بحار الأنوار: ج ۴۹ ص ۱۲۲ ح ۳ (به نقل از: عيون أخبار الرضا عليه السلام ) .

[۶۳]بحار الأنوار: ج ۴۹ ص ۱۲۶ ح ۳ (به نقل از: كشف الغمّة از تاريخ نيشابور) .

[۶۴]ابن حجر نيز نظير اين متن را از حاكم نيشابورى و كتابش تاريخ نيشابور ، گزارش كرده است (الصواعق المحرقّة : ص ۲۰۵ . نيز ، ر . ك : المنتظم : ج ۱۰ ص ۱۲۰) .

[۶۵]كشف الغمّة : ج ۲ ص ۳۰۸ (به نقل از تاريخ نيشابور) . نيز ، ر . ك : همين حكمت نامه : ج ۲ ص ۳۸ (دور معرفة أهل البيت عليهم السلام فى الفلاح)؟؟؟ .

[۶۶]ر . ك : ح ۵۱۸ .

[۶۷]شيخ صدوق ، در توضيح اين بخش از روايت مى نويسد: «از شروط لا اله الّا اللَّه اقرار كردن به اين است كه امام رضا عليه السلام از جانب خداى عزّ و جلّ امام بر بندگان بوده ، اطاعت از ايشان ، واجب است» . (عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۱۳۵ ح ۴) .

[۶۸]عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۱۸۱ ح ۵.

[۶۹]عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۱۸۱ ح ۵.