ابن ابى الحديد و دانش امام علی(ع)

پرسش :

دیدگاه ابن ابى الحديد درباره دانش هاى امام علی(ع) چیست؟



پاسخ :

ابن ابى الحديد در مقدّمه شرح نهج البلاغة مى گويد : دانستى كه شريف ترينِ دانش ها ، دانش الهى است ؛ چون ارزش دانش ، به ارزشِ دانسته شده است و آنچه در دانش الهى دانسته مى شود [ ، يعنى خداوند] ، اشرف موجودات است . بنا بر اين ، دانش الهى ، شريف ترينِ دانش هاست . دانش الهى از سخن على عليه السلام برگرفته شده ، از او نقل شده ، به او پايان مى يابد و از او شروع شده است .

معتزليان ـ كه اهل توحيد و عدل و صاحبان انديشه اند و مردم ، دانش كلام را از آنان ياد گرفته اند ـ شاگردان و ياران على عليه السلام هستند ؛ چون بزرگِ معتزله ، واصل بن عطا ، شاگرد ابو هاشم عبد اللّه بن محمّد بن حنفيه است و ابو هاشم ، شاگرد پدرش و پدرش شاگرد على عليه السلام بود .

و امّا اشعريان ، آنان به ابو الحسن على بن اسماعيل بن ابى بِشْر اشعرى مى رسند و او شاگرد ابو على جُبّايى بود و ابو على ، يكى از استادان معتزله است . پس اشعريان در نهايت به استاد و معلّم معتزله ، على بن ابى طالب عليه السلام مى رسند . و امّا رسيدن اماميّه و زيديه به على عليه السلام آشكار است .

از جمله دانش ها ، دانش فقه است و او (على عليه السلام ) ، اصل و پايه فقه است و هر فقيهى در اسلام ، ريزه خوارِ خوان اوست و بهره گيرنده از فقه او .

و امّا ياران ابو حنيفه ، مثل ابو يوسف و محمّد و غير آن دو ، فقه را از ابو حنيفه گرفته اند. و امّا شافعى، نزد محمّد بن حسنْ درس خوانده كه فقه او هم به ابو حنيفه مى رسد . و امّا احمد بن حنبل ، نزد شافعى درس خوانده و فقه او هم به ابو حنيفه مى رسد . و ابو حنيفه ، خودش نزد جعفر بن محمّد عليهماالسلام درس خوانده و جعفر عليه السلام ، نزد پدرش فقه آموخته و زنجيره وار به على عليه السلام مى رسد .

و امّا مالك بن انس ، نزد ربيعة الرأى ، درس خوانده و ربيعه ، نزد عِكْرمه ، و عكرمه نزد عبد اللّه بن عبّاس ، و عبد اللّه بن عبّاس ، نزد على بن ابى طالب عليه السلام درس خوانده است . اگر خواستى ، مى توانى ريشه فقه شافعى را از طريق درس خواندن شافعى نزد مالك بن اَنَس ، به على عليه السلام برگردانى .

اين ، داستان فقهاى چهارگانه بود . و امّا فقه شيعه ، برگشت آن به على عليه السلام آشكار است و نيز فقهاى اصحابِ پيامبر خدا ، دو نفر بودند : عمر بن خطّاب و عبد اللّه بن عبّاس ، كه هر دو از على عليه السلام آموخته اند .

دانش آموختنِ ابن عبّاس نزد على عليه السلام كه آشكار است ؛ و امّا عمر ، همه مى دانند كه وى در بسيارى از مسائلى كه برايش و براى ديگر صحابيانْ دشوار بود ، به على عليه السلام رجوع مى كرد و بارها گفت : «اگر على نبود ، عُمَر هلاك مى شد» و نيز سخنش كه: «كاشْ گرفتار دشوارى اى نشوم كه ابو الحسنْ حضور نداشته باشد!» و نيز سخن ديگرش كه گفت : «در مسجد پيامبر خدا با حضور على ، هيچ كس فتوا ندهد» .

از اين روش هم منتهى شدن فقه به آن حضرت ، شناخته شد .

اهل سنّت و شيعه ، اين سخن پيامبر خدا را روايت كرده اند كه: «داورترينِ شما على است» و داورى و قضاوت ، همان فقه است . بنا بر اين ، او دين شناس ترينِ مردم بود .

و نيز همه روايت كرده اند كه چون پيامبر خدا ، على عليه السلام را به عنوان قاضى به يَمنْ گسيل كرد ، فرمود : «پروردگارا! قلبش را هدايت كن و زبانش را استوار ساز» و على عليه السلام گفت: «از آن زمان، در داورى بين دو نفر ، هرگز ترديد نكرده ام».

او كسى بود كه درباره زنى كه شش ماهه زاييد ، داورى كرد . او كسى بود كه درباره زن باردارِ زناكار ، داورى كرد . او كسى بود كه در جريان پرسشِ منبريه[۱]فرمود : «صار ثُمْنها تِسعا ؛ يك هشتم او يك نُهم مى شود» .[۲]پاسخ اين مسئله ، از چيزهايى است كه از كسى كه از تقسيم ميراث آگاهى دارد ، پس از انديشه ورزىِ طولانى و با دقّت نظر بسيار ، جاى تحسين دارد . پس چه مى توان گفت درباره كسى كه فى البداهه پاسخ داده باشد و بدون فكر كردن ، نتيجه را به دست آورده باشد .

از جمله دانش ها ، دانش تفسير قرآن است و اين دانش ، از او ريشه گرفته و شاخ و برگ يافته است و اگر به كتاب هاى تفسير رجوع كنى ، درستى اين مطلب را خواهى دانست ؛ چون بيشتر آراى تفسيرى ، از او و از ابن عبّاس است و همگان ، چگونگى همراهى ابن عبّاس با على عليه السلام و وابستگى اش به او را و اين را كه ابن عبّاس ، شاگرد و دست پرورده اوست ، مى دانند .

به ابن عبّاس گفته شد : دانش تو نسبت به دانش پسر عمويت على عليه السلام ، در چه حد است؟

پاسخ داد : چون نسبتِ قطره به اقيانوس .

و از جمله دانش ها ، دانش طريقت و حقيقت و احوال تصوّف است و اين كه در همه جهان اسلام ، ارباب اين فن به ايشان مى رسند و زنجيره با او پايان مى يابد ، امرى شناخته شده است و افرادى چون شِبْلى ، جُنَيد ، سَرى ، ابو يزيد بسطامى ، ابو محفوظ معروفِ كَرْخى و ديگران ، به اين امر ، تصريح كرده اند و به عنوان گواهى بر اين ادّعا ، خرقه اى كه تا كنون به عنوان شعار آنان معروف است و آن را با سند متّصل به آن حضرتْ نسبت مى دهند ، كافى است .

و از جمله دانش ها ، دانش نحو و قواعد زبان عربى است ، و همه مردم مى دانند كه او كسى بود كه آن را ابداع كرد و كليات و اصول آن را بر ابو الأسود دُئلى ، املا كرد كه از جمله اصول آن ، اين است كه : «همه كلمه ها ، يكى از اين سه چيزند : اسم ، فعل و حرف» ، و نيز اين كه : «كلمه به معرفه و نكره تقسيم مى شود» و يا : «تقسيم اِعراب به رفع ، نصب ، جَر و جزم» ، و اين ابتكار ، شبيه معجزه است ؛ چون توان بشر براى اين تقسيم بندى كافى نيست و نمى تواند چنين اصولى را استنباط كند .[۳]


[۱]از آن جا كه اين سؤال ، در حالى پرسيده شد كه حضرت بر منبر بود ، به «پرسش منبريه» مشهور است (ر . ك : كشف الغمّة : ج ۱ ص ۱۳۲) .

[۲]. ر. ک: دانش نامه امیرالمؤمنین(ع) ج ۱۱ ص ۴۰۵ (رياضيّات) .

[۳]. شرح نهج البلاغة: ج ۱ ص ۱۷.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت