معنای گواهی خدا

معنای گواهی خدا

معنای گواهی خدا به صدق پیامبران چیست و چگونه عملی می شود؟

در سوره رعد، آیه ۴۳ آمده است:

قُلْ کفَى بِاللهِ شَهِیدَا بَینِى وَ بَینَکمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکتَابِ.

بگو: خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، کافی اند که میان من و شما گواه باشند.

گواهی دادن خداوند متعال به صدق پیامبران، به چهار طریق قابل تصوّر است:

۱. وحى و الهام

خداوند متعال مى تواند پیامبر بودن یک نفر را براى مردم اعلام کند و به واسطه وحى و الهام، بر نبوّت او گواهى دهد؛ امّا این طریق، زمانى میسّر است که استعداد دریافت وحى و الهام در مردم فراهم باشد.

به عبارت دیگر، اشکال از طرف فرستنده نیست؛ بلکه از جانب گیرنده است؛ زیرا هر گاه گیرندگان (مردم) توانایى دریافت کلام خدا را داشته باشند، این امکان خواهد بود که خداوند متعال، حقّانیت نبوّت پیامبرش را مستقیماً به آنان ابلاغ کند.

از قرآن کریم استفاده مى شود که خداوند متعال، این روش را در باره نبوّت بعضى پیامبران به کار برده است، از جمله در باره نبوّت عیسى(ع) در رابطه با حواریان، آن جا که مى فرماید:

(وَإِذْ أَوْحَیتُ إِلَى الْحَوَارِیّینَ أَنْ ءَامِنُواْ بِى وَ بِرَسُولِى قَالُواْ ءَامَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ.[۱]

و آن گاه که به حواریان وحى کردم که: «به من و فرستاده من، ایمان بیاورید» و آنان گفتند: ایمان آوردیم و تو گواه باش که ما تسلیم شدگانیم).

۲. کتاب آسمانی

طریقه اوّل (یعنى وحى و الهام) به کسانى اختصاص دارد که حجاب هاى معرفت قلبى را دریده باشند و امکان ارتباط قلبى با مبدأ، به قصد رسیدن به حقایق معرفت، برایشان فراهم باشد؛ امّا طریقه دوم، یک راه عمومى و همگانى است؛ یعنى عموم مردم که توانایى شناخت قلبى را ندارند، مى توانند از این طریق کمک بگیرند.

در این طریق، خداى متعال، به واسطه سخنى که خود، معجزه است، به نبوّت پیامبر خود گواهى مى دهد؛ یعنى عموم مردم به روشنى مى فهمند که این سخن، سخن بشر نیست و انسان، هر اندازه هم مدارج علم و فرهنگ و ادب را پیموده باشد، باز نمى تواند چنان سخنى بگوید.

۳. معجزه

کارى را معجزه می گویند که نشان می دهد مدّعى نبوّت با خداى متعال، ارتباط دارد. به همین دلیل است که قرآن کریم، از این کار به «آیه» و «بیّنه» تعبیر مى کند، مانند: افکندن عصا و تبدیل آن به اژدها و زنده کردن مُردگان.

بر این اساس، هر گاه کسى که مدّعى نبوّت است، معجزه اى بیاورد، آن معجزه، گواهى عملى از جانب خداى متعال بر حقّانیت ادّعاى اوست.

۴. تقریر

اگر فرض کنیم فردى خودش را نماینده فلان شخص مشهور معرّفى نماید و در حضور آن شخص مشهور، براى مردم، سخنانى ایراد کند و مدّعى شود که از جانب آن شخص است و آن شخص، آزادانه و بدون آن که عذرى داشته باشد، سکوت اختیار کند، این سکوت و خاموشى، تقریر یا شهادتى عملى از جانب آن شخصیت بر صدقِ نیابت مدّعى و درستى سخنان او به شمار مى آید.

با توجّه به آنچه گذشت، چنانچه شخصى خودش را فرستاده خدا معرّفى کند و نبوّت خود را به گونه ای در محضر پدید آورنده جهان، مطرح سازد و نبوّت او را نه تنها توده مردم، بلکه حتّى اهل علم بپذیرند، اگر خداى متعال، ادّعاى او را در برابر مردم به طریقى روشن باطل نسازد، چنین سکوتى، شهادت عملى و تقریر و تأییدى بر درستى و حقّانیت ادّعاى او خواهد بود.


[۱]. مائده: آیه ۱۱۱.