سخنى در باره واگذارى كار دين و امّت به پيامبر(ص) پس از ادب آموختن از خدا

سخنى در باره واگذارى كار دين و امّت به پيامبر(ص) پس از ادب آموختن از خدا

ادب ، در كاربرد نخستين خود به معناى دعوت از مردم براى اجتماع بر «مأدُبه (خوراك مهمانى)» بوده است و سپس به آنچه مردمان فرا مى گيرند ، نيز ادَب گفته اند ؛ چون آنان را به خوبى ها فرا مى خوانَد و از زشتى ها باز مى دارد .

ادب[۱]، در كاربرد نخستين خود به معناى دعوت از مردم براى اجتماع بر «مأدُبه (خوراك مهمانى)» بوده است[۲]و سپس به آنچه مردمان فرا مى گيرند ، نيز ادَب گفته اند ؛ چون آنان را به خوبى ها فرا مى خوانَد و از زشتى ها باز مى دارد . بر پايه ريشه لغوىِ ياد شده ، انجام دادنِ كار به گونه اى كه در جامعه نيكو و شايسته شمرده شود ، ادب ناميده شده است و اديب ، كسى است كه كارى را زيبا و دل پذير انجام مى دهد . از اين رو ، بعدها و در آغاز درخشش تمدّن اسلامى ، دانشى كه موجب دور ماندن از خطا در گفتار و نوشتار بود و سخن را مى آراست ، علم ادب ناميده شد و گاه به مطلق علوم و معارف نيز ادب اطلاق مى گرديد ؛[۳]زيرا علم ، مايه شايستگى و زيبايىِ عمل است و هنر ارائه كار خوب و نيكو ، تنها از دانشمند بر مى آيد .

اين واژه در قرآن به كار نرفته ؛ امّا مفهوم آن ، مورد عنايت اين كتاب آسمانى است . همچنين در احاديث اسلامى ، به عنوان يك اصل مهمّ فرهنگى ، اخلاقى و اجتماعى ، فراوان به كار رفته است . اين كاربردها را مى توان در سه معنا دسته بندى كرد :[۴]

الف ـ تبلور ارزش هاى فطرى و عقلى و اجتماعى ؛

ب ـ تبلور ارزش هاى دينى ؛

ج ـ تربيت .

پيامبر اكرم صلى اللّه  عليه و آله با بهره مندى از پاك ترين سرشت انسانى و كامل ترين عقل ، نمونه كامل ادب فطرى و عقلى است . از اين رو از هدايت فطرى الهى و ادب سرشته نخستين در بالاترين اندازه برخوردار بوده است ؛ امّا به دليل عدم حاكميت دين الهى در جامعه عربستان معاصر با پيامبر صلى اللّه  عليه و آله ، سخنى از ارزش هاى دينى و اوامر و نواهى شرعى نبوده است تا فرد يا افرادى به آن متخلّق باشند و تأديب و تأدّب دينى در عرصه اجتماع ، نمودى داشته باشد . افزون بر اين ، هيچ گاه عقل بشرى و خرد جمعى ، قادر به شناخت همه نيازهاى انسان و ترسيم نقشه راه تكامل انسان تا بى نهايتِ ناديده نيست . بر اين پايه نخستين گام در برانگيختن يك فرد به پيامبرى و فرستادن او براى آموزش و پرورش مردم ، آموزش خصوصى و پرورش الهى وى است تا بتواند اسوه اى والا و در خور پيروى ، براى ديگر مردمان باشد ؛ فردى كه به عنوان ولى و سرپرست جامعه ، بتواند از عهده رشد دادن و تأديب همگان برآيد . چنين فرد تربيت يافته اى است كه مى تواند با گفتار زيبا و رفتار نيكوى خود ، مردم را به ارزش هاى دينى فرا بخواند و بر سر سفره تعاليم آسمانى بنشاند . پيامبر صلى اللّه  عليه و آله خود به اين كه تربيت يافته خداوند است ، با افتخار تصريح نموده است . امام على عليه السلام ، همدم و مونس پيامبر صلى اللّه  عليه و آله ، و نيز امام باقر عليه السلام به ارشاد و همراهى هميشگى فرشته بزرگ الهى در اين مدرسه خصوصى پيامبر صلى اللّه  عليه و آله اشاره كرده اند .[۵]روشن است چنين كسى كه كامل ترين عقل و استعداد را دارد و مورد تربيت و پرورش الهى نيز قرار مى گيرد و با استقامت تمام ، چونان نياى خويش ابراهيم عليه السلام ، از همه آزمون ها سربلند بيرون مى آيد ، مى تواند امام و اسوه مردم باشد[۶]و با برخوردارى از عصمت و مصونيت از گناه و خطا ، از سر هوا و هوس سخن نگويد[۷]و هر آنچه بگويد و بفرمايد ، وجوب اخذ و تبعيت داشته باشد .[۸]

البته خداوند رحمان به اين تأديب و تربيت ، بسنده ننمود و روح القدس را نيز به عنوان مسدِّد و موفِّق و مؤيِّد ، همراه پيامبر خويش ساخت تا به توفيق و تأييد الهى هيچ گاه نلغزد و خطا نكند و همه جا و همه وقت معصوم و مطهّر باقى بماند .[۹]

در اوج اين تأييد و تربيت الهى و آن گاه كه پيامبر اكرم صلى اللّه  عليه و آله ، جلوه گر ادب زيباى الهى و لايق خطاب الهى « إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ »[۱۰]گشت ،[۱۱]خداوند ، عطايى ديگر به او نمود و بر بار مسئوليتش افزود . خداى منّان ، صلاحيت فهم و ادراك مسائل جهان هستى و پى بردن به راه حلّ آنها را در پيامبر صلى اللّه  عليه و آله به كمال رساند و شيوه برقرارى ارتباط با همگان و مهارت هاى ويژه اداره يك جامعه دينى را در او به جلوه درآورد ،[۱۲]. و آن گاه كه او را به عنوان رازدار و آگاه از علم غيب خويش پسنديد ،[۱۳]قانون گذارى در بخشى از حوزه دين پسنديده خويش ، يعنى اسلام را به عهده پيامبر اكرم صلى اللّه  عليه و آله نهاد تا امور بندگانش را تدبير كند .[۱۴]برخى نمونه هاى اين واگذارى ، در تحريم همه مسكرات (افزون بر خمر) و ارث جد ، قابل ارائه است .[۱۵]به طور كلّى آيه « وَ مَا ءَاتَـاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَـاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ »[۱۶]ناظر به همين نكته است و به روشنى اثبات مى كند كه ما نيازى به پرس و جو از آنچه پيامبر صلى اللّه  عليه و آله به ما مى فرمايد ، نداريم و آنچه مى فرمايد ، چه سخن مستقيم خدا باشد و چه سخن خويش ، به دليل تفويض تشريع ، لزوم اخذ و پيروى دارد .


[۱]به قلم فاضل ارجمند ، جناب آقاى عبد الهادى مسعودى .

[۲]معجم تهذيب اللغة : ج ۱ ص ۱۳۳ مادّه «أدب» ، معجم مقاييس اللغة : ج ۱ ص ۷۴ مادّه «أدب» .

[۳]ر . ك : المنجد : ص ۵ .

[۴]اين دسته‏بندى به همراه احاديث و تحليل كاربردهاى آن در مدخل «أدب» از دانش‏نامه قرآن و حديث آمده است .

[۵]ر . ك : ص۲۴۷ ح ۲۳۳ ـ ۲۳۴ .

[۶]ر . ك : بقره : آيه ۱۲۴ .

[۷]ر . ك : نجم : آيه ۳ .

[۸]ر . ك : حشر : آيه ۷ .

[۹]ر . ك : ص ۲۵۳ ح ۲۴۰ .

[۱۰]قلم : آيه ۴ .

[۱۱]ر . ك : ص ۲۴۹ ح ۲۳۵ و ص ۲۵۱ ح ۲۳۹ .

[۱۲]ر . ك : : ص ۲۵۱ ح ۲۳۸

[۱۳]جن : آيه ۲۶ ـ ۲۷ .

[۱۴]ر . ك : ص ۲۵۳ ح ۲۴۰ .

[۱۵]ر . ك : ص ۲۵۳ ح ۲۴۱ .

[۱۶]حشر : آيه ۷ .