آسیب شناسی عزاداری امام حسین(ع)

پرسش :

چگونه فرهنگ اصیل عاشورا، به وسیله دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه ، تحریف می شود ؟ و چه آفاتی ، مجالس عزاداری سالار شهیدان را تهدید می کند ؟



پاسخ :

پاسخ اجمالی این سؤال ، این است که : هر چیزی که با هدف عزاداری (یعنی جهل زُدایی از جامعه اسلامی) و نیز با ویژگی های مجالس عزاداری هدفمند (یعنی : خدامحوری ، ارائه تحلیل واقع بینانه از حادثه عاشورا و بهره گیری صحیح از احساسات و عواطف مردم نسبت به اهل بیت علیهم السلام ) در تضاد باشد ، از آفت های مجالس عزاداری سید الشهدا(ع) است . اینک برای توضیح این اجمال ، به مهم ترینِ این آسیب ها، اشاره می کنیم :

۱ . تحریفِ هدف عزاداری

خطرناک ترین آفت عزاداری امام حسین(ع) ، تحریف هدف آن است . حکمت عزاداری امام حسین(ع) با حکمت شهادت ایشان ، یکی است . بنا بر این ، تحریف هدف عزاداری ، تحریف هدف شهادت آن بزرگوار نیز هست .

این تحریف ، به دو گونه می تواند تجلّی یابد : یکی آن که به جای روشنی بخشی و احیاگری ، تنها به درخواست آمرزش گناهان و پاک سازی معنوی خلاصه گردد ؛ و دیگر ، آن که به جای تأکید بر بُعد حماسی آن ، به جنایت یزیدیان و ستمگران در این حادثه پرداخته شود .

این سخن ، بدان معنا نیست که آمرزش گناهان و پاک سازی معنوی، از نتایج و فواید عزاداری نیست و یا این که نباید جنایت های ستم پیشگان را برشمرد ؛ بلکه غرض ، پرهیز از نگاه تجزیه ای است .[۱]

اینک به توضیح این دو مطلب می پردازیم :

اگر به جای جهل زُدایی و احیای ارزش های اسلامی ، هدف عزاداری برای سالار شهیدان ، در پاک سازی گنهکاران از گناه ، خلاصه شود ، در واقع ، هدف شهادت امام(ع) و عزاداری برای ایشان ، تحریف شده است ؛ یعنی دقیقا همان تحریفی که در آیین مسیحیت ، در باره عیسی(ع) تحقّق یافت . استاد شهید مرتضی مطهّری ، در این باره می گوید :

من نمی دانم کدام جانی یا جانی هایی ، جنایت را به شکل دیگری بر حسین بن علی(ع) وارد کردند، و آن ، این که هدف حسین بن علی(ع) را مورد تحریف قرار دادند و همان چَرندی را که مسیحی ها در مورد مسیح(ع) گفتند ، در باره حسین(ع) گفتند که : حسین ، کشته شد برای آن که بار گناه امّت را به دوش بگیرد ! برای این که ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد ، حسین کشته شد! برای این که گناهکار تا آن زمانْ کم بود ، بیشتر بشود؟! ... .[۲]

استاد مطهّری ، در باره نوعی دیگر از تحریف هدف عزاداری و گریه بر امام حسین(ع) ، چنین می گوید :

چرا ائمّه اطهار علیهم السلام (حتّی از پیغمبر اکرم روایت است) گفتند که این نهضت ، باید زنده بماند ، فراموش نشود ، مردم برای امام حسین(ع) بگِریند ؟ هدف آنها از این دستور ، چه بوده است ؟ ما آن هدف واقعی را مَسخ کردیم . گفتیم : فقط به خاطر این است که تسلّی خاطری برای حضرت زهرا علیهاالسلام باشد! با این که ایشان در بهشت ، همراه فرزند بزرگوارشان هستند ، دائما بی تابی می کنند تا ما مردمِ بی سر و پا ، یک مقدار گریه کنیم تا تسلّی خاطر پیدا کنند . آیا توهینی بالاتر از این، برای حضرت زهرا علیهاالسلام پیدا می کنید ؟![۳]

خیال می کنیم حسین بن علی(ع) ، در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا ـ العیاذ باللّه ـ حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از هزار و سیصد سال ، آن هم در جوار رحمت الهی ، منتظر است که ... برای او گریه بکنند تا تسلّی خاطر پیدا کند!

چند سال پیش ، در کتابی دیدم که نویسنده ، مقایسه ای میان حسین بن علی(ع) و عیسی مسیح(ع) کرده بود . نوشته بود که عمل مسیحی ها، بر عمل مسلمین (شیعیان) ترجیح دارد ؛ زیرا آنها روز شهادت عیسی مسیح را جشن می گیرند و شادمانی می کنند ؛ ولی اینها در روز شهادت حسین بن علی(ع) ، مرثیه خوانی و گریه می کنند ! عمل آنها بر عملِ اینها ترجیح دارد ؛ زیرا آنها شهادت را برای عیسی مسیح ، موفّقیت می دانند ، نه شکست ، و چون موفّقیت می دانند ، شادمانی می کنند ؛ امّا مسلمین ، شهادت را شکست می دانند و چون شکست می دانند ، گریه می کنند ! خوشا به حال ملّتی که شهادت را موفّقیت بشمارد و جشن بگیرد ، و بدا به حال ملّتی که شهادت را شکست بداند و به خاطر آن ، مرثیه خوانی بکند !

جواب، این است که اوّلاً دنیای مسیحی که این شهادت را جشن می گیرد ، روی همان اعتقاد خرافی ای است که می گوید : «عیسی ، کشته شد تا بار گناه ما بریزد» ، و چون به خیال خودش سبک بال شده و استخوانش سبُک شده ، آن را جشن می گیرد . در حقیقت ، او جشن سبُکی استخوان خودش را به خیال خودش می گیرد ، و این ، یک خرافه است . ثانیا ، این همان فرق اسلام و مسیحیتِ تحریف شده است که اسلام ، یک دین اجتماعی و مسیحیت ، دینی است که همه آن چیزی که دارد ، اندرزِ اخلاقی است . از طرف دیگر ، گاه به یک حادثه، از نظر فردی نگاه می کنیم و گاه از نظر اجتماعی . از نظر اسلام ، شهادت حسین بن علی(ع) از دیدگاه فردی ، یک موفّقیت بود .[۴]

گفتنی است که آنچه تحریف هدف عزاداری برای امام حسین(ع) است ، خلاصه کردن این هدف ، در پاک سازی گناهان ، شبیه باور خرافی مسیحیان در باره مصلوب شدن عیسی(ع) است . این سخن ، البته به معنای نفی نقش عزاداری در آمرزش گناهان نیست . به تعبیر دیگر ، هدف عزاداری بر امام حسین(ع) ، جهل زُدایی و احیای ارزش های دینی است و عزاداری با این هدف ، برکات فراوانی برای فرد و جامعه دارد[۵]که یکی از آنها ، آمرزشِ گناهان و سالم سازی روانی جامعه است و این برکت نیز دقیقا در جهت احیای ارزش های اسلامی قرار دارد .

از سوی دیگر ، حادثه عاشورا ، در یک نگاه کلّی و واقع بینانه ، دارای دو بُعد است : یکی بُعد جنایت و مظلومیت ، و دیگری بُعد حماسه و عزّت و عظمت . از این رو ، تحلیل و تبیین صحیح این حادثه ، در صورتی امکان پذیر است که این دو بُعد ، در کنار هم دیده شوند و ارائه گردند . در غیر این صورت ، مخاطب ، درک درستی از این جریان مهم تاریخ اسلام ، پیدا نخواهد کرد .

استاد مطهّری قدس سره در این باره می گوید :

حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا ، دو صفحه دارد : یک صفحه سفید و نورانی ، و یک صفحه تاریک ، سیاه و ظلمانی ، که هر دو صفحه اش ، یا بی نظیر است و یا کم نظیر .

امّا صفحه سیاه و تاریکش ، از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن ، فقط جنایتِ بی نظیر و یا کم نظیر می بینیم ... .

از این نظر ، حادثه کربلا ، یک جنایت و یک تراژدی است ، یک مصیبت است ، یک رَثاست . این صفحه را که نگاه می کنیم ، در آن ، کشتنِ بی گناه [را ]می بینیم ، کشتن جوان [را ]می بینیم ، کشتن شیرخوار [را ]می بینیم ، اسب بر بدن مُرده تاختن [را] می بینیم ، آب ندادن به یک انسان [را] می بینیم. زن و بچّه را شلّاق زدن می بینیم ، اسیر را بر شتر بی جهاز سوار کردن می بینیم . از این نظر ، قهرمان حادثه کیست ؟ واضح است وقتی که حادثه را از جنبه جنایی نگاه کنیم ، آن که می خورد ، قهرمان نیست . آن بیچاره ، مظلوم است . قهرمان حادثه در این نگاه ، یزید بن معاویه است ، عبید اللّه بن زیاد است ، عمر سعد است ، شمر بن ذی الجوشن است ، خولی است و یک عدّه دیگر . لذا وقتی که صفحه سیاه این تاریخ را مطالعه می کنیم ، فقط جنایت و رَثای بشریت را می بینیم . پس اگر بخواهیم شعر بگوییم ، چه باید بگوییم ؟ باید مرثیه بگوییم و غیر از مرثیه گفتن ، چیز دیگری نیست که بگوییم . باید بگوییم :

زان تشنگان ، هنوز به عیوق می رسد                فریاد العطش ز بیابان کربلا.[۶]

امّا آیا تاریخچه عاشورا ، فقط همین یک صفحه است ؟ آیا فقط رَثاست ؟ فقط مصیبت است و چیز دیگری نیست ؟

اشتباه ما همین است . این تاریخچه ، یک صفحه دیگر هم دارد که قهرمان آن صفحه ، دیگر پسر معاویه نیست ، پسر زیاد نیست ، پسر سعد نیست ، شمر نیست . در آن جا ، قهرمان ، حسین(ع) است . در آن صفحه ، دیگر جنایت نیست ، تراژدی نیست ؛ بلکه حماسه است ، افتخار و نورانیت است ، تجلّی حقیقت و انسانیت است ، تجلّی حق پرستی است . آن صفحه را که نگاه کنیم ، می گوییم بشریت ، حق دارد به خودش ببالد ؛ امّا وقتی صفحه سیاهش را مطالعه می کنیم ، می بینیم که بشریت ، سرافکنده است و خودش را مصداق آن آیه می بیند که می فرماید : «قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یفْسِدُ فِیهَا وَ یسْفِک الدِّمَآءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَ نُقَدِّسُ لَک» .[۷]

مسلّما جبرئیل امین ، در مقابل اعلام خدا که فرمود : «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» ،[۸]سؤالی نمی کند ؛ بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را می دیدند و صفحه دیگر آن را نمی دیدند ، از خدا این سؤال را کردند که : آیا می خواهی کسانی را در زمین، قرار دهی که فساد کنند و خون ها بریزند ؟! و خدا در جواب آنها فرمود : «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» .[۹]

آن صفحه ، صفحه ای است که مَلَک اعتراض می کند ؛ بشر ، سرافکنده است و این صفحه ، صفحه ای است که بشریت ، به آن افتخار می کند . چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم ؟ و چرا باید همیشه جنایت های کربلا گفته شود ؟ چرا همیشه باید حسین بن علی(ع) از آن جنبه ای که مورد جنایتِ جانیان است ، مورد مطالعه ما قرار بگیرد ؟ چرا شعارهایی که به نام حسین بن علی(ع) می دهیم و می نویسیم ، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود ؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه می کنیم ، در حالی که جنبه حماسی این داستان ، صد برابر بر جنبه جنایی آن می چربد و نورانیت این حادثه ، بر تاریکی آن ، خیلی می چربد؟ پس باید اعتراف کنیم که یکی از جانی های بر حسین بن علی(ع) ما هستیم که از این تاریخچه ، فقط یک صفحه اش را می خوانیم و صفحه دیگرش را نمی خوانیم .[۱۰]

۲ . استناد به منابع غیر معتبر

یکی از آسیب هایی که خصوصا در قرن های اخیر ، عزاداری امام حسین(ع) را تهدید می کند ، استناد اهل منبر و مرثیه سُرایان، به منابع غیر معتبر و غیر قابل استناد است .[۱۱]

نکته قابل توجّه ، این که تاریخ عاشورا ، بیشتر از بسیاری موضوعات دیگر ، دارای منابع معتبر و قابل استناد است و مرثیه سرایان متعهّد و آگاه ، اصولاً نیازی به استفاده از منابع غیر قابل استناد ندارند . به گفته شهید مطهّری :

اگر کسی تاریخ عاشورا را بخواند ، می بیند از زنده ترین و مستندترین و از پُرمنبع ترین تاریخ هاست . مرحوم آخوند خراسانی[۱۲]فرموده بود : آنها که به دنبال روضه نشنیده می روند ، بروند روضه های راست را پیدا کنند که آنها را اَحَدی نشنیده است .[۱۳]

شماری از مرثیه سرایان می پندارند که هر چه چاپ و منتشر شد ، قابل استناد است و کاری با اعتبارِ منبع ندارند . نویسنده ارجمند کتاب لؤلؤ و مرجان ، در باره برخی از مطالب نادرستی که به زیارت معتبر «وارث» افزوده شده ، می گوید :

روزی طلبه ای را دیدم که آن دروغ های قبیحه را برای شهدا می خوانْد . دستی بر کتفش گذاشتم . ملتفتِ من شد . گفتم : از اهل علم ، قبیح نیست چنین اکاذیب ، در چنین محضری ؟! گفت : مگر مَروی نیست ؟ تعجّب کردم . گفتم : نه . گفت : در کتابی دیدم . گفتم : در کدام کتاب ؟ گفت : مفتاح الجنان .[۱۴]ساکت شدم . چه ، کسی که در بی اطّلاعی، کارش به این جا رسد که جمع کرده بعضی عوام را کتاب شمُرَد و مستند قرار دهد ، قابل سخن گفتن نیست .[۱۵]

بسیاری از مطالب بی اساس و دروغی که موجب وَهْن اهل بیت علیهم السلام است و متأسّفانه به عنوان مرثیه مطرح می گردند ، ریشه در منابع غیر معتبر دارند و از این رو ، منبع شناسی ،[۱۶]نخستین شرط ذاکران و مرثیه سرایان راستین تاریخ خونبار عاشوراست و کسانی که فاقد این شرط اند، هر چه قدر هم که با اخلاص باشند، شایستگی برای ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام را ندارند .

ما در «درآمد» این دانش نامه، در این باره ، بحث کرده، به معرّفی اجمالی مهم ترین منابع معتبر وغیر معتبر ، پرداخته ایم. محدّث نوری در لؤلؤ و مرجان، آورده است:

شخصی در کرمانشاه ، خدمت عالمِ کاملِ جامعِ فرید، آقا محمّدعلی ، صاحب مقامع و غیره قدس سرهرسید و عرض کرد : در خواب می بینم به دندان خود ، گوشت بدن مبارک حضرت سید الشهدا(ع) را می کنَم! آقا ، او را نمی شناخت . سر به زیر انداخت و متفکر شد . پس به او فرمود : شاید روضه خوانی می کنی ؟! عرض کرد : بلی . فرمود : [این کار را] ترک کن ، یا از کتب معتبره نقل کن .[۱۷]

۳ . گزارش های ذلّت بار

حسین بن علی(ع) ، مظهر عزّت الهی و عاشورا ، جلوه گاه حماسه و عزّت حسینی ، و شعار دشمن شکن «هَیهاتَ مِنّا الذّلة!» ، میراث گران بهای اوست . در منابع معتبر ، گزارش شده که امام حسین(ع) ، ضمن سخنرانی حماسی ای در روز عاشورا ، خطاب به سپاه دشمن فرمود :

ألا وإنَّ الدَّعِی ابنَ الدَّعِی قَد رَکزَ بَینَ اثنَتَینِ ، بَینَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ ، وَ هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ ! یأبَی اللّهُ لَنا ذلِک و رَسولُهُ وَ المُؤمِنونَ ، وَ حُجورٌ طابَت ، وَ حُجورٌ طَهُرَت ، وَ اُنوفٌ حَمِیةٌ وَ نُفوسٌ أبِیةٌ ، مِن أن تُؤثَرَ طاعَةُ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الکرامِ .[۱۸]هان ! بی نَسَبِ پسر بی نَسَب، مرا میان دو چیز ، قرار داده است : بین شمشیر و خواری . خواری ، از ما دور است و خداوند ، آن را برای ما نمی پذیرد ، و نیز پیامبرش و مؤمنان و دامن هایی پاک و پاکیزه و جان هایی عزّتمند و نَفْس هایی خوددار که اطاعت از فرومایگان را بر مرگی کریمانه ، مقدّم نمی دارند .

و نیز در پاسخ به کسانی که به او گفتند : «تو را رها نخواهیم ساخت تا دست در دستِ عبید اللّه بن زیاد نگذاری» ، فرمود :

لا وَاللّهِ ، لا اُعطی بِیدی إعطاءَ الذَّلیلِ ، وَ لا أفِرُّ فِرارَ العَبیدِ . «إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکمْ أَن تَرْجُمُونِ[۱۹]إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکم مِّن کلِّ مُتَکبِّرٍ لَا یؤْمِنُ بِیوْمِ الْحِسَابِ»[۲۰].[۲۱]نه . به خدا سوگند که نه به سان ذلیلان، دستِ بیعت خواهم داد ، و نه به سانِ بردگان، خواهم گریخت. «من به پروردگار خویش و پروردگار شما ، پناه می برم از این که مرا سنگ باران نمایید! من از شرارت هر حق ناپذیر و متکبّری که به روز حساب ، ایمان نمی آورد ، به پروردگار خود و شما، پناه می برم!» .

بنا بر این ، هر گزارشی از تاریخ عاشورا که حاکی از پذیرش ذلّت توسّط امام حسین(ع) باشد ، دروغ بوده و ساخته و پرداخته دشمنان اوست ؛ مانند این گزارش که امام(ع) فرموده :

إختاروا مِنّی خِصالاً ثَلاثا : إمّا أن أرجِعَ إلَی المَکانِ الَّذی أقبَلتُ مِنهُ ، وَ إمّا أن أضَعَ یدی فی یدِ یزیدَ بنِ مُعاوِیةَ ، فَیری فیما بَینی وَ بَینَهُ رَأیهُ ، وَ إمّا أن تُسَیرونی إلی أی ثَغرٍ مِن ثُغورِ المُسلِمینَ شِئتُم ، فَأَکونَ رَجُلاً مِن أهلِهِ ، لی ما لَهُم ، وَ عَلَی ما عَلَیهِم .[۲۲]یکی از این سه [پیشنهاد من] را بپذیرید: یا به همان جایی که از آن آمده ام ، باز گردم، یا دستم را در دستِ یزید بن معاویه بگذارم و او میان من و خود ، حکم کند، یا مرا به هر یک از مرزهای مسلمانان که می خواهید ، بفرستید و من هم مانند یکی از ساکنان آن جا شوم ، با همان وظایف و حقوق.

یا طلب آب کردن امام(ع) از شمر ملعون، هنگامی که می خواست ایشان را به قتل برساند که در نور العین ، به امام(ع) نسبت داده شده و آمده است :

إذا و لا بدّ من قتلی فَاسقنی شربة ماءٍ . فقال : هیهات أن تذوق الماء بل تذوق الموت غصّة بعد غصّة و جرعة بعد جرعة .[۲۳][حسین(ع) فرمود :] «حال که مرا می کشی، پس جرعه ای آب به من بده» . شمر گفت : هرگز قطره ای آب نخواهی چشید ؛ بلکه مرگ را به صورت گلوگیر و جرعه جرعه، خواهی چشید!

این گونه گزارش ها ، علاوه بر این که با مُحکمات تاریخِ عاشورا و موضعگیری های امام(ع) در طول زندگی افتخارآمیز او[۲۴]منافات دارد ، با اصول باورهای شیعه در باره جایگاه والای خاندان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز مخالفت دارد و بر این اساس ، یکی از آفات مجالس عزاداری سید الشهدا(ع) ، مرثیه سرایی ذلّت آمیز برای آن امام است . از این رو ، بر ذاکران مخلص اهل بیت علیهم السلام فرض است که از بیان هر سخن و تعبیری که حاکی از اظهار ذلّت یا عجز آن بزرگوار و خانواده ایشان در حادثه عاشورا باشد ، جدّا اجتناب کنند . در این باره ، محدّث نوری[۲۵]در کتاب لؤلؤ ومرجان ، رؤیای صادقه ای را از روضه خوان معروفی، بدون ذکر نام، نقل کرده که حقیقتا تکان دهنده است :

[چرا ذلّت فرزندم حسین را خواندی ؟!] سید فاضلی از معتبرینِ روضه خوانان ، شبی در خواب دید که گویا قیامت ، برپا شده و خلق ، در نهایتِ وحشت و حیرت[اند] و هر کس به حال خود مشغول [است ]و ملائکه ، ایشان را می رانند به سوی حساب، و با هر تنی ، دو موکل بود .

[او می گوید:] من چون این داهیه را دیدم ، در اندیشه عاقبت خود [بودم] که با این بزرگی امر ، به کجا خواهد کشید؟! در این حال ، دو نفر از آن جماعت ، مرا امر نمودند به حضور در محضر خاتم النبیین صلی الله علیه و آله . چون مَآل کارْ خطرناک بود ، مسامحه کردم . قهرا مرا کشاندند : یکی در پیش ، دیگری در عقب ؛ و من در وسط ، هراسان و ترسناک، سیر می کردیم که دیدم عِماری بسیار بزرگی بر دوشِ جماعتی از طرف راستْ راه می روند . با الهام الهی دانستم که در آن عماری ، سیده زنان عالم است ـ صلوات اللّه علیها ـ . و چون به عماری نزدیک شدیم ، فرصت را غنیمت دانسته ، از دست موکلان ، فرار [کردم] و خود را به زیرِ عماری رساندم . آن را قلعه ای محکم و محلّ مَنیعی دیدم که پیش از من ، جمعی از گناهکاران به آن جا پناه بُرده بودند ، و موکلین را دیدم [که] از عماری ، دور[ند] و قدرت بر نزدیک شدن به عماری [را ]ندارند و به همان اندازه دوری با ما ، سیر می کنند . به اشاره ، التماس کردند برگردیم . قبول نکردیم . آن گاه ، به اشاره، ما را تهدید کردند . چون تکیه گاه خود را محکم دیدیم ، ما نیز ایشان را تهدید می کردیم و با همین قوّت قلب ، سیر می کردیم که ناگاه ، رسولی از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و به آن مُعظّمه ، از جانب آن جناب گفت که : «جمعی از گناهکاران امّت ، به تو پناه آورده اند . ایشان را روانه کن که به حساب ایشان برسیم» .

پس آن مُخدّره ، اشاره فرمود که موکلان ، از هر طرف رسیدند و ما را به موقِف حساب کشاندند . در آن جا منبری دیدیم بسیار بلند که پلّه های زیادی داشت و سیدِ انبیا صلی الله علیه و آله ، بر بالای آن نشسته و امیر المؤمنین(ع) ، بر پلّه اوّل آن ایستاده و مشغول است به رسیدنِ حساب خلایق ، و آنها در پیشِ روی آن حضرت ، صف کشیده[اند] . چون نوبت حساب به من رسید ، مرا مخاطب کرد و به نحوِ سرزنش و توبیخ فرمود : «چرا ذلّت فرزندم حسین را خواندی و او را به مذلّت و خواری ، نسبت دادی؟» . پس در جواب ، متحیر شدم و جز انکار ، چاره ای ندیدم . پس منکر شدم که : «نخواندم!» . پس دیدم دردی به بازویم رسید ، گویا میخ آهنی در آن فرو رفته . ملتفت شدم به طرف خود . مردی را دیدم که در کفَش طوماری است . آن را به من داد . گشودم . دیدم صورت مجلس من در آن بود و در هر جا و هر وقت و هر چه خوانده بودم، در آن، ثبت شده بود و از آن جمله ، همان فقره که از من سؤال کردند .

پس حیله ای دیگر به خاطرم آمد . گفتم : «مجلسی رحمه الله ، آن را در جلد دهم بحار ، ذکر کرده!» . پس به یکی از خُدّام حاضرین فرمود : «برو از مجلسی، آن کتاب را بگیر» . پس ملتفت شدم . دیدم از طرف راست منبر ، صفوف بسیار است که اوّل آن ، جنب منبر [است] و آخر آن ، خدای داند که به کجا منتهی می شود ، و هر عالِمی ، مؤلّفاتش [را ]در پیشِ رویش گذاشته ، شخص اوّل در صف اوّل ، مرحوم مجلسی است . چون رسولِ حضرت ، پیغام را به او رساند ، در میان کتب ، آن کتاب را برداشت [و] به او داد . گرفت [و] آورد . اشاره فرمود [که ]به من دهد . گرفتم و در بحر تحیر، فرو رفتم ؛ زیرا که غرض از آن حیله و اِفترا ، خلاصی از آن مَهلکه بود .

پس پاره ای اوراق آن را بیهوده به هم زدم. در آن حال ، حیله ای دیگر به خاطرم آمد . پس گفتم : «آن را در مقتل حاجی ملّا صالح بَرَغانی دیدم!» . باز به خادمی فرمود : «برو به او بگو [آن ]کتاب را بیاورد» و رفت و گفت . در صف ششم یا هفتم ، شخص ششم یا هفتم ، حاجی مذکور بود . کتاب را خود برداشت و آورد .

پس امر فرمود آن فقره را در آن کتاب ، پیدا کنم . دومرتبه ، خوف برگشت و مضطرب شدم و راه چاره از هر طرف ، بسته شد . بیهوده ، مشغول برگرداندنِ اوراق بودم ، با قلب هراسان .

تا آن که می گوید [که ]چون از خواب بیدار شد ، جماعتی از اهلِ صنف خود را جمع کرد و آنچه [را ]در خواب دیده بود ، نقل نمود و گفت : «امّا من ، پس در خود ، قوّه اقامه شروط روضه خوانی را نمی بینم . آن را ترک می کنم ، و هر که مرا تصدیق می کند ، سزاوار است او نیز دست از آن بکشد» . با آن که سالیانه ، مبالغ خطیری از این راه به او می رسید ، از آن، چشم پوشیده ، دست از روضه خوانی کشید .[۲۶]

۴ . غُلُوْ

گزارش های ذلّت بار ، پایین آوردن اهل بیت علیهم السلام از جایگاه واقعی آنها، و غلو ، بالاتر بُردن آنان از جایگاه واقعی آنهاست که متأسّفانه ، هر دو آفت ، در برخی مجالس مرثیه سرایی مشاهده می شود .

شیخ المحدّثین ، ابن بابویه ، روایتی را از امام رضا(ع) نقل کرده که دلالت دارد بر این که مَنشأ غلو ، توطئه حساب شده دشمنان اهل بیت علیهم السلام برای بدبین کردن مردم به آنان و منزوی کردن خاندان رسالتْ بوده است . در این روایت ، امام(ع) فرموده است :

إنّ مُخالِفینا وَضَعُوا أخْبارا فی فَضائِلِنا وَ جَعَلوها عَلَی ثَلَاثَةِ أقْسامٍ ، أحَدُها الغُلُوُّ؛ وَ ثانِیها التَّقْصِیرُ فِی أَمْرِنا ، وَ ثالِثُها التَصْرِیحُ بِمَثَالِبِ أعْدائِنَا ، فإذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فِینا کفَّرُوا شِیعَتَنا وَ نَسَبُوهُم إلَی القَوْلِ بِرُبُوبِیتِنا وَ إذَا سَمِعُوا التَّقْصِیرَ اعْتَقَدُوهُ فِینا ، وَ إذَا سَمِعُوا مَثالِبَ أعداءِنا بأَسْمائِهِم ثَلَبُونا بأسْمائِنا .[۲۷]مخالفان ما ، سه نوع حدیث در فضائل ما جعل کرده اند : اوّل ، غلو ؛ دوم ، کوتاهی کردن در حقّ ما ؛ و سوم ، تصریح به بدی های دشمنان ما و دشنام دادن به آنان . مردم ، وقتی احادیث غلوّآمیز آن دسته را می شنوند، شیعیان ما را تکفیر می کنند و به آنان نسبت می دهند که قائل به ربوبیت ما هستند و وقتی کوتاهی در حقّ ما را می شنوند ، به آن معتقد می شوند ؛ و وقتی بدی های دشمنان ما و دشنام به آنان را می شنوند ، ما را دشنام می دهند.

بنا بر این ، کسانی که در مجالس عزاداری ، اهل بیت علیهم السلام را جای گزین خدا می کنند و به جای خدامحور کردنِ مجالس امام حسین(ع) و پیوند دادن دل ها به خدا از طریق اهل بیت علیهم السلام ـ که ابواب الهی هستند ـ ، مردم را به «حسینُ اللّهی» و «زینبُ اللّهی» شدن، دعوت می نمایند و یا برای بزرگداشت اهل بیت علیهم السلام ، انبیای بزرگ الهی را کوچک جلوه می دهند، آگاهانه یا ناخودآگاه ، در خدمت اهداف دشمنان اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته اند و سید الشهدا(ع) هم از آنان، بیزار است .[۲۸]

۵ . دروغ

زشت ترین و خطرناک ترین دروغ ها ،[۲۹]دروغ بستن به خداوندمتعال ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام است که از گناهان کبیره شمرده شده ، موجب بطلان روزه می گردد .[۳۰]

مرثیه سرایانی که بدون حجّت شرعی ، سخنی را به خدا و اهل بیت علیهم السلام نسبت می دهند، نه تنها خادم و ذاکر امام حسین(ع) نیستند ، بلکه باید بدانند که کار آنها ، گناه کبیره است .

حقیقتا برای بسیاری از مردم ، باور کردن این قضیه سخت است که روضه خوانی ، به دروغْ مرثیه سرایی کند ؛ ولی در نهایت تأسّف ، باید به این واقعیت تلخ ، یعنی دروغ پردازی برخی روضه خوانان و مرثیه سرایان اعتراف کرد ؛ بلکه بر این مصیبت بزرگی که تاریخ عاشورا بدان مبتلا گردیده ، بیش از مصیبت خودِ عاشورا باید گریست؛ چرا که این مصیبت، موجب پایمال شدن نهضت مقدّس حسینی است .

برای توضیح این اجمال ، علاقه مندان می توانند به کتاب لؤلؤ و مرجان محدّث نوری ـ که در سال ۱۳۱۹ هجری قمری تألیف شده ـ و کتاب حماسه حسینی استاد شهید مرتضی مطهّری، مراجعه کنند .

اینک ، نگاهی کوتاه به این دو کتاب ، از این منظر :

دروغ در مرثیه سرایی ، در دوران گذشته

می توان گفت از موقعی که کتاب روضة الشهدا نوشته شد ، یعنی حدود سال نهصد هجری ، آسیبِ دروغ ، وارد عرصه مرثیه سرایی گردید و به تدریج ، این آفت، گسترش یافت ، به گونه ای که در اوایل قرن چهاردهم ، محدّث نوری ، از گسترش این آفت ، احساس خطر کرد و به پیشنهاد یکی از علمای هندوستان ، اقدام به نوشتن کتاب لؤلؤ و مرجان کرد .[۳۱]وی در باره انگیزه نوشتن این کتاب ، در آغاز آن می گوید :

جناب العالم العامل الجلیل الفاضل الکامل ... سید محمّد مرتضی جونپوری هندی ـ أیده اللّه تعالی ـ ، مکرّر از آن جا به حقیر ، شکایت از ذاکرین و روضه خوانان آن صوب کرده که در گفتن دروغ ، حریص و بی باک[اند] و اصرار تام در نشر اکاذیب و مجعولات دارند ؛ بلکه نزدیک به آن رسیده که آن را جایز دانند و مباح شمارند ؛ و چون سببِ گریانیدن مؤمنین است ، از دایره عصیان و قُبح ، او را بیرون دانند! و امر فرمود که چند کلمه در این باب ، به طریق موعظه و مجادله حَسَنه نوشته [گردد] ، شاید سبب تنبّه و دست برداشتن از این قبایح شود . ظاهرا جناب ایشان ، گمان دارند که در عتبات عالیات و بلاد مقدّسه ایران ، این طایفه ، از این غائله ، آسوده[اند] و دامن عفّت ایشان به لوث کذب و افترا ، آلوده نیست و این خرابی دینی ، منحصر است در همان بلاد ، غافل از آن که نشر خرابی ، از سرچشمه در هر جا منتشر شده ، منتهی به مرکز علم و حوزه اهل شرعِ اعتاب عالیه است ؛ چه، اگر اهل علمْ مسامحه نمی کردند و مراقب تمیز صحیح و سقیم ، و صدق و کذبِ گفتار این طایفه می شدند و از گفتن اکاذیب ، نهی می کردند ، کارِ خرابی به این جا نمی رسید .[۳۲]

محدّث نوری ، در جای دیگر از کتاب خود ، می گوید :

سکوت متمکنین ، سبب تجرّی و بی مبالاتی این طایفه بی انصاف شده . حتّی در حرم های شریفه و روضات متبرّکه ، خصوص ، حرم صاحب عزا، حضرت سید الشهدا ـ روحنا و روح العالمین لهُ الفدا ـ در غالب اوقات ، سیما در اسحار که موسم گریه و ناله و استغفار است ، به اقسام دروغ های عجیبه و گاهی آوازهای مُطربه ، آن محضر انور را تاریک نمایند .[۳۳]

نمونه ای از روضه های دروغ، از نگاه محدّثِ نوری

اینک به چند نمونه از مرثیه های دروغی که محدّث نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان آورده و به نقد آنها پرداخته، توجّه فرمایید :

۱ . اضافات داستان آمدن طبیب برای معالجه امام علی(ع) در بستر شهادت

نقل کنند از حبیب بن عمرو، که رفت خدمت امیر المؤمنین(ع) بعد از رسیدن ضربت به فرق مبارکش ، و اشراف و رؤسای قبایل و شُرطَة الخَمیس،[۳۴]در محضر انورش بودند . می گوید : «وَ ما مِنْهُم أحَدٌ إلّا وَ دَمعُ عَینَیه یتَرَقرَقُ علی سَوادِها حُزْنا عَلی أمیر الْمُؤمنین(ع) ؛ [یعنی : ]یکایک آنها ، بر اندوه بر امیر المؤمنین(ع) ، چشمانشان آکنده از اشک شد» .

و به فرزندان آن جناب ، نظر کردم که سرها به زیر انداخته «و ما تَنَفّسَ منهم مُتنفِّسٌ إلّا وَ ظَنَنْتُ أنَّ شَظایا قَلبِه تخرُجُ منْ أنفاسِهِ» ؛ [یعنی : ]کسی از آنها نبود ، مگر این که گمان بُردم که پاره های قلبش با نَفَس هایش بیرون می آید» .

می گوید : اطبّا را جمع کردند و اثیر بن عمر ، ریه گوسفند را باد کرد و داخل آن جراحت کرد و بیرون آورد . دید به مغزِ سر ، آلوده است . حاضرین پرسیدند . «فَخَرَسَ و تَلَجلَجَ لسانُه» ؛ [یعنی :] به لکنت افتاد و زبانش بند آمد» .

مردم فهمیدند و مأیوس شدند . پس سرها[یشان را] به زیر انداختند ، آهسته می گریستند ، از ترس آن که زنان بشنوند ، جز اصبغ بن نُباته ، که طاقت نیاورد و نتوانست خودداری کند ، «دون أن شَرقَ بعَبرَتِهِ» ، بلند گریست.

پس حضرت ، چشم باز کرد و بعد از کلماتی ، حبیب می گوید گفتم : «یا أبا الحسن! لا یهولَنَّک ما تَری وَ إِنَّ جَرْحَک غَیرُ ضائِر فَإنّ البَردَ لا یزیلُ الجَبَلَ الأصَمَّ وَ نَفْحَةَ الهَجیرِ لا یجَفِّفُ البَحْرَ الخِضَمَ والصلُّ یقوی إذا ارتَعَشَ وَ اللّیثُ یضری إذا خُدِش» ؛ [یعنی :] ای ابوالحسن ! آنچه می بینی ، تو را به هراس نیندازد . جراحتت ، آسیبی به تو نمی زند . تگرگ ، صخره را از جا نمی کنَد و باد گرم نیم روزی ، اقیانوس را نمی خشکانَد . بچّه افعی ، آن گاه نیرومند می شود که مرتعش شود ؛ و شیر ، آن گاه خطرناک می شود که زخمی شود» .

بعد، حضرت ، جوابی داد و اُمّ کلثوم، شنید و گریست . حضرت ، او را خواست . داخل شد ، خدمت پدر بزرگوارش .

ظاهرِ این نقل ، چنین است که در حضور همه آن جماعت آمد و عرض کرد : «أنتَ شَمسُ الطالبیین وَ قَمَرُ الهاشِمیین دَسّاسُ کثبها المُتَرَصِّدُ وَ أرقَم أجَمَتُها المُتَفقّد ، عِزُّنا إذا شاهَتِ الوُجوه ذِلّاً ، جَمعَنا إذا الْمُوکبُ الْکثِیر قلّاً تا آخر ؛ [یعنی :] تو خورشید خاندان طالب و ماه بنی هاشمی . اژدهایی هستی که در کمین نشسته و مار سهمگینی که مخفی و آماده حمله است . تو عزّت مایی . وقتی چهره ها از خواری سرافکنده می شوند، تو مایه وحدت و کثرتِ مایی ، هنگام کمی ها ، تا آخر .

این خبر مسجّع مقفّی که از شنیدنش ، نفْس محظوظ می شود ؛ ولکن، صد حیف که اصل ندارد و در اصل شریف ثقه جلیل ، عاصم بن حمید ، [که] خبر عمرو و آمدن جراح را دارد ، ابدا از این کلمات ، در آن، چیزی یافت نمی شود .[۳۵]و همچنین، ابو الفرج در مقاتل الطالبیین ،[۳۶]معالجه اثیر بن عمر را ذکر کرده ، بدون این شرح و حواشی .[۳۷]

۲ . آب آوردن ابو الفضل(ع) برای سید الشهدا(ع) در کودکی!

نمونه دیگری از دروغ گفتن در مرثیه سرایی ، داستانی است که محدّث نوری، آن را در کتاب خود در بیان نمونه ای دیگر از دروغ پردازی، آورده است و شهید مطهّری نیز گفته که آن را مکرّر شنیده است . آن داستان ساختگی ، این است :

روزی امیر المؤمنین(ع) در بالای منبر ، خطبه می خوانْد . حضرت سید الشهدا(ع) تشنه شد ، آب خواست . حضرت به قنبر امر فرمود : «آب بیاور!» . عبّاس(ع) در آن وقت ، طفل بود . چون شنید تشنگی برادر را ، دوید نزد مادر و آب برای برادر گرفت در جامی ، و آن را بر سر گذاشت و آب، از اطراف [جام ]می ریخت . به همین قِسم ، وارد مسجد [شد] . چشم پدر بر او افتاد . گریست و فرمود : «امروز ، چنین و روز عاشورا، چنان» و قدری از مصائب او ذکر نمود . الخ .[۳۸]

محدّث نوری ، پس از اشاره به این داستانِ دروغ ، در تبیین مجعول بودن آن، می گوید :

این قصّه ، البته در کوفه بوده، و اگر در مدینه بود ، باید اوّلِ خلافت آن حضرت باشد ؛ زیرا که قبل از آن ، مسجد و منبری برای آن حضرت نبود . عمر شریف حضرت ابی عبد اللّه(ع) در آن زمان ، زیادت از سی سال بود[ه است] . اظهار تشنگی کردن در آن مجلسِ عام و تکلّم کردن در اثنای خطبه [خواندن پدرش علی(ع) ] ، مکروه است یا حرام با مقام امامت [پدرش]، بلکه با اوّلْ درجه عدالت ، بلکه با رُسوم متعارف انسانیت ، مناسبتی ندارد .[۳۹]

محدّث نوری ، در ادامه ، برای توضیح بیشتر در باره دروغ بودن این داستان می افزاید که از آن جا که دروغگو ، کم حافظه است ، جاعل این داستان ، از یک سو ابوالفضل(ع) را کودکی خُردسال معرّفی می کند ، و از سوی دیگر می گوید که در جنگ صِفّین ـ که دو سه سال پس از این واقعه اتفاق افتاده ـ ، وی هشتاد نفر را به هوا پرتاب کرده است ، به گونه ای که وقتی نفر هشتادم را به هوا پرتاب کرد ، هنوز اوّلی به زمین برنگشته بود و هر کدام را که به زمین بر می گشت ، با شمشیر به دو نیم می نمود!

۳ . پیمان گرفتن زینب علیهاالسلام از حبیب بن مُظاهر

نمونه ای دیگر از گزارش های دروغ ، این که می گویند : جناب زینب علیهاالسلام در شب عاشورا ، به جهت همّ و غم و خوف از اعدا ، در میان خیمه ها سِیر می کرد ، برای استخبارِ حالِ اَقربا و انصار . دید حبیب بن مُظاهر ، اصحاب را در خیمه خود جمع کرده و از آنها عهده می گیرد که فردا نگذارند اَحَدی از بنی هاشم ، قبل از ایشان به میدان بروند ، به شرحی طولانی . آن مُخدّره ، مسرورا آمد پشت خیمه ابو الفضل(ع) ، دید آن جناب نیز بنی هاشم را جمع کرده و به همان قِسم، از ایشان عهد می گیرد که نگذارند اَحَدی از انصار ، پیش از ایشان به میدان رود . مُخدّره ، مسرور در خدمت حضرت رسید و تبسّم کرد . حضرت، از تبسّم او تعجّب کرد و سبب پرسید. آنچه دید[ه بود]، عرض کرد .

تا آخر خبر که واضعش را در این فن ، مهارتی بود تمام .[۴۰]

۴ . احوالپرسی امام حسین(ع) از زین العابدین(ع) در روز عاشورا

نقل کنند با سوز و گداز که در روز عاشورا ، بعد از شهادت اهل بیت و اصحاب ، حضرت به بالین امام زین العابدین(ع) آمد . پس ، از پدر، حالِ معامله آن جناب را با اعدا پرسید . خبر داد که به جنگ کشید . پس جمعی از اصحاب را اسم بُرد و از حال آنها پرسید . در جواب فرمود : «قُتِلَ ، قُتِلَ!» ، تا رسید به بنی هاشم و از حال جناب علی اکبر و ابی الفضل، سؤال کرد . به همان قِسم ، جواب داد و فرمود : «بدان در میان خیمه ها ، غیر از من و تو ، مردی نمانده» .

خلاصه ، این قصه است و حواشی بسیار دارد و صریح است در آن که آن جناب ، از اوّل مقاتله تا وقت مبارزتِ پدر بزرگوارش ، ابدا از حال اَقرَبا و انصار و میدان جنگ ، خبری نداشت .[۴۱]

۵ . داستان اسب امام حسین(ع)

خبر عجیب که متضمّن است [بر] طلب کردن حضرتْ هنگام عزم رفتن به میدان ، اسبِ سواری را ، و کسی نبود آن را حاضر کند . پس مُخدّره زینب ، رفت و آورد و آن حضرت را سوار کرد .

بر حَسَب تعدّد منابر ، مکالمات بسیار بین برادر و خواهر ، ذکر می شود و مضامین آن، در ضمن اشعار عربی و فارسی نیز در آمده ، مجالس را به آن رونق دهند و به شور در آرند . و الحق ، جای گریستن است ؛ امّا نه بر این مصیبتِ بی اصل ، بلکه در گفتن چنین دروغ واضح و افترا بر امام(ع) در بالای منابر و نهی نکردن آنان که متمکن اند از نهی کردن ، به جهت بی اطّلاعی یا ملاحظه عدم نقص در بعضی شئونات .[۴۲]

۶ . داستان عروسی قاسم(ع)

به گفته محدّث نوری ، اوّلین کسی که این داستان را نوشته ، ملّا حسین واعظ کاشفی بوده است در کتاب روضة الشهدا،[۴۳]و همان طور که استاد مطهّری فرموده ، اصل داستان ، صد در صد، دروغ است .[۴۴]چگونه می توان به امام(ع) نسبت داد که در هنگام نبرد با دشمن و در حالی که مجال نماز خواندن هم به امام(ع) و یارانش داده نمی شود ، بگوید : «آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم . در همین جا ، دخترم را برای پسرِ برادرم عقد می کنم و مراسم عروسی را بر پا می کنم» ؟!

۷ . نسبت دادن شعر ابو الحسن تهامی به امام حسین(ع)

ابو الحسن تهامی (م ۴۱۶ ق) ، قصیده ای در رثای فرزندش سروده که ضمن آن ، آورده است :

یا کوکبا ما کانَ أقصَرَ عُمرَهُ                   وَ کذا تَکونُ کواکبُ الأَسحارِ .[۴۵]

ای ستاره ای که چه عمر کوتاهی داشت!             آری! چنین اند ستارگان سحری .

محدّث نوری می گوید :

این شعر را در بالای منبر ، با صراحت به امام حسین(ع) نسبت می دهند که در بالای سرِ حضرت علی اکبر(ع) خواند ، و خود در بعضی از کتاب های بافته جدید دیدم که در قصّه شهادت علی اکبر(ع) به آن حضرت، نسبت داده ، با چند بیت دیگر از آن قصیده .[۴۶]

۸ . آمدن زینب علیهاالسلام به بالین برادر در قتلگاه

برخی از مرثیه سرایان به زینب علیهاالسلام چنین نسبت داده اند که در آخرین لحظات حیات امام حسین(ع) بر بالین ایشان آمد و امام(ع) را دید که در حال جان دادن بود . خود را به روی او انداخت و چنین می گفت : تو برادر منی ! تو امید و پناهگاه ما و امانِ مایی !

محدّث نوری ، این داستان را هم یکی از دروغ های مرثیه سرایان ، شمرده است .[۴۷]

۹ . به اسیری رفتن ، در این خانواده نبود

خبری است لطیف و متّکی بر مقدّماتی که احتمال دروغ را از ذهن سامعین، محو کند و سند را به ابوحمزه ثُمالی بیچاره ، منتهی کنند که : روزی آمد درِ خانه حضرت امام زین العابدین(ع) و در را کوبید . کنیزکی آمد . چون فهمید ابو حمزه است ، خدای را حمد کرد که او را رساند که حضرت را تسلّی دهد ؛ چون امروز ، دو مرتبه بیهوش شدند . پس داخل شد و تسلّی داد به این که شهادت در این خانواده ، عادت و موروثی است . جدّ و عمّ و پدر و عمّ پدر ، همه شهید شدند . در جواب ، او را تصدیق نمودند و فرمودند : «و لکن ، اسیری در این خانواده نبود» . آن گاه ، شمّه ای از حالتِ اسیری عمّه ها و خواهران [را] بیان کردند .[۴۸]

۱۰ . چگونگی حضور امام صادق(ع) در مجلس عزاداری

محدّث نوری ، خلاصه داستان مجعول دیگری را از مرثیه سرایان نقل می کند که به گفته ایشان ، سند آن را به هشام بن حکمِ مظلوم می رسانند که :

ایامی که حضرت امام جعفر صادق(ع) در بغداد بود، هر روز، حسب الأمر، بایست در محضر عالی [امام] حاضر باشد.[۴۹]روزی بعضی از شیعیان ، او را دعوت به مجلس عزای جدّ بزرگوارش کرد . عذر خواست که: باید در آن محضر ، حاضر باشم . گفت : رخصت بگیر . گفت : نشود که اسمِ این مطلب را در حضورش بُرد که طاقت ندارد . گفت : بی اذن بیا . گفت : روز بعد که مشرّف شدم ، جویا می شود ، نتوانم راست گفت.

بالأخره ، او را بُرد . بعد از آن ، مشرّف شد . حضرت ، جویا شد . بعد از تکرارِ عرض ، فرمود : «گمان داری من در آن جا نبودم (یا : در چنین مجالس ، حاضر نمی شوم)؟» . عرض کرد : جنابت را در آن جا ندیدم! فرمود : «وقتی که از حجره بیرون آمدی ، در محلّ کفش ها چیزی ندیدی؟» . عرض کرد : جامه ای در آن جا افتاده بود . فرمود : «من بودم که عبا بر سر کشیدم و روی زمین افتادم» .[۵۰]

دروغ در مرثیه سرایی، در عصر حاضر

معلوم نیست که تلاش های محدّث نوری رحمه الله در راه مبارزه با دروغگویی در مرثیه سرایی ، تا چه اندازه مؤثّر بوده است ؛ ولی در دوران ما نیز اگر وضع مرثیه سرایی اسفبارتر از آنچه ایشان توصیف کرده ، نباشد ، بهتر از آن زمان نیست .

حماسه حسینی، نوشته استاد شهید مطهّری ، در زمان خود، تلاشی نو برای مبارزه با دروغ پردازی در مرثیه سرایی در دوران معاصر بوده است . استاد ، در باره رواج این آفت در دوران معاصر ، می گوید :

اگر بخواهیم روضه های دروغی را که می خوانند ، جمع آوری کنیم ، شاید چند جلد کتاب پانصد صفحه ای بشود![۵۱]

اینک ، چند نمونه از مرثیه های دروغی را که شهید مطهّری می گوید خود در مجلس عزا حاضر بوده و آنها را شنیده است ، می آوریم :

۱ . دعای لیلا برای علی اکبر(ع)

داستان مجعول منسوب به امام حسین(ع) که چون علی اکبر(ع) به میدان رفت ، امام(ع) به همسرش لیلا فرمود : «برو در خلوت ، دعا کن برای فرزندت ...» ، از زمان محدّث نوری ، میان مرثیه سرایان، رایج بوده است .[۵۲]استاد مطهّری نیز در بیان نمونه های تحریفِ وقایع عاشورا ، از این داستان، یاد کرده و آورده است :

نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا ـ که یکی از معروف ترین قضایا شده است و حتّی یک [کتاب] تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد ـ ، قصّه لیلا، مادر حضرت علی اکبر(ع) است . البتّه ایشان ، مادری به نام لیلا داشته اند ؛ ولی حتّی یک مورّخ نگفته که لیلا ، در کربلا بوده است . امّا ببینید که چه قدر ما روضه لیلا و علی اکبر(ع) داریم ؛ روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر(ع) .

حتّی من در قم ، در مجلسی که به نام آیة اللّه بروجردی تشکیل شده بود ـ که البته خودِ ایشان در مجلس نبودند ـ ، همین روضه را شنیدم که علی اکبر(ع) به میدان رفت . حضرت به لیلا فرمود که : «از جدّم شنیدم که دعای مادر در حقّ فرزند ، مستجاب است . برو در فلان خیمه خلوت ، موهایت را پریشان کن ، در حقّ فرزندت دعا کن . شاید خداوند ، این فرزند را سالم به ما برگرداند»!

اوّلاً ، لیلایی در کربلا نبوده که چنین کند . ثانیا ، اصلاً این منطق ، منطق حسین(ع) نیست . منطق حسین(ع) در روز عاشورا ، منطق جانبازی است . تمام مورّخین نوشته اند که هر کس اجازه می خواست ، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند ، ذکر می کرد ، بجز برای علی اکبر(ع) ـ «فَاسْتأذن فِی القِتال أباه ، فَأذن له» . یعنی : «تا اجازه خواست ، گفت : برو !». حال چه شعرها که سروده نشده ، از جمله این شعر که می گوید :

خیز ـ ای بابا ـ از این صحرا رویم                   نک ، به سوی خیمه لیلا رویم .[۵۳]

۲. نذر کردن لیلا برای سلامت ماندن علی اکبر(ع)

استاد مطهّری ، در بیان این داستان ساختگی آورده است :

نمونه دیگری در همین مورد را ـ که خیلی عجیب است ـ ، من در همین تهران ، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر ، در چند سال پیش ، از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می خواند ، شنیدم، و من در آن جا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم . گفت : بعد از این که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد ، نذر کرد که اگر خدا، علی اکبر(ع) را سالم به او برگردانَد و در کربلا کشته نشود ، از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد ؛ یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!

[روضه خوان،] این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز :

نذرٌ عَلَی لَئن عادوا و إن رَجَعوا              لَأزرعَنَّ طریقَ التّفتِ رَیحانا .

من نذر کردم که اگر اینها برگردند           راه تفت را ریحان بکارم .

این شعر عربی ، بیشتر برای من اسباب شد که [ببینم] این شعر ، از کجا پیدا شده ؟ بعد به دنبال آن رفتم و گشتم . دیدم این تفتی که در این شعر آمده ، کربلا نیست ؛ بلکه این تفت ، سرزمینِ مربوط به داستان لیلی و مجنونِ معروف است که لیلی ، در آن سرزمین، سکونت می کرده و این شعر ، مال مجنون عامری است برای لیلی ، و این آدم ، این شعر را برای لیلا ، مادر علی اکبر(ع) و کربلا می خوانده ! تصوّر کنید که اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب ، آن جا باشد و این قضایا را بشنود ، آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها ، چه مزخرفاتی دارد ؟ آنها که نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است ؛ بلکه می گویند ـ العیاذُ بِاللّه ـ : زن های اینها، چه قدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند ![۵۴]

۳ . داستان پیرزنی که زمان متوکل به زیارت امام حسین(ع) می رود

استاد مطهّری می گوید :

در ده ، پانزده سال پیش که به اصفهان رفته بودم ، در آن جا مرد بزرگی بود ، مرحوم حاج شیخ محمّدحسن نجف آبادی ـ أعلی اللّه مقامه ـ . خدمت ایشان رفتم و روضه ای را که تازه در جایی شنیده بودم و تا آن وقت نشنیده بودم ، برای ایشان نقل کردم . کسی که این روضه را می خواند ، اتّفاقا تریاکی هم بود . این روضه را خواند و به قدری مردم را گریانْد که حد نداشت . داستانِ پیرزنی را نقل می کرد که در زمان متوکل ، می خواست به زیارت امام حسین(ع) برود و آن وقت ، جلوگیری می کردند و دست ها را می بُریدند ، تا این که قضیه را به آن جا رساند که این زن را بُردند و در دریا انداختند . در همان حال ، این زن فریاد کرد : یا ابا الفضل العبّاس! وقتی داشت غرق می شد ، سواری آمد و گفت : رکابِ اسب مرا بگیر . رکابش را گرفت . گفت : چرا دستت را دراز نمی کنی ؟ گفت : من دست در بدن ندارم ، که مردم خیلی گریه کردند .

مرحوم حاج شیخ محمّدحسن ، تاریخچه این قضیه را این طور نقل کرد که : یک روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر (جریان ، قبل از ایشان اتّفاق افتاده و ایشان ، از اشخاص معتبری نقل کردند) ، مجلس روضه ای بود که از بزرگ ترین مجالس اصفهان بود و حتّی مرحوم حاج ملّا اسماعیل خواجویی ـ که از علمای بزرگ اصفهان بود ـ ، در آن جا شرکت داشت . واعظ معروفی می گفت که : من ، آخرین منبری بودم . منبری های دیگر می آمدند و هنر خودشان را برای گریاندن مردم ، اِعمال می کردند . هر کس می آمد ، روی دست دیگری می زد و بعد از منبر خود ، می نشست تا هنرِ روضه خوان بعد از خود را ببیند . تا ظهر ، طول کشید. دیدم هر کس هر هنری داشت ، به کار بُرد ، اشک مردم را گرفت . فکر کردم: من ، چه کنم ؟ همان جا ، این قضیه را جعل کردم . رفتم قصّه را گفتم و از همه بالاتر زدم . عصر همان روز ، رفتم در مجلس دیگری که در چارسوق بود ، دیدم آن که قبل از من منبر رفته ، همین داستان را می گوید . کم کم [آن را] در کتاب ها نوشتند و چاپ هم کردند![۵۵]

ریشه دروغ در مرثیه سرایی، از نگاه محدّث نوری

اکنون باید دید که ریشه این دروغ پردازی ها چیست ؟ و چرا عدّه ای برای گریاندن مردم در مصیبت امام حسین(ع) ، به راحتی بر خدا و رسول و امامان ، دروغ می بندند و بدین سان ، تاریخ افتخارآمیز عاشورا را تحریف می کنند ؟

از نگاه محدّث نوری ، دو عامل عمده ، موجب دروغ پردازی در مرثیه سرایی شده است :

۱ . مجاز شمردن دروغ در عزاداری!

خلاصه مطلبی که محدّث نوری رحمه الله برای جایز شمردن دروغ در عزاداری برای امام حسین(ع) از برخی دروغ پردازان نقل کرده ، این است :

احادیثی که توصیه به گریانیدن در مصیبت آن حضرت می کنند ، مطلق هستند . بنا بر این ، هر چه سبب گریه کردن مردم گردد ، هر چند دروغ باشد ، نیکوست ، و فضای این روایات ، آن است که آنچه در نکوهش دروغ وارد شده ـ هر چند که در نهایتِ اعتبار است ـ ، ولی اختصاص به غیر از ذکرِ مصیبت ابا عبد اللّه(ع) دارد ![۵۶]

استاد مطهّری ، پس از نقل این مطلب از محدّث نوری ، می افزاید :

این ، همان حرفی است که امروزی ها در مکتب «ماکیاول» ، در آوردند که : هدف ، وسیله را مباح می کند . هدف ، خوب باشد ، وسیله ، هر چه شد ، شد![۵۷]

محدّث نوری ، در این باره نوشته است :

به این بیان ، توان بسیاری از معاصی کبیره را مباح ، بلکه مستحب کرد و برای فسّاق ، جاده وسیعی به سوی آن معاصی باز نمود ؛ زیرا که اخبار فضیلت و مدح ادخالِ سرور در قلب مؤمن و قضای حوائج و اجابت خواهش او و سعی و کوشش در انجاح آن اضعاف ، اخبار اِبکاست . پس هر فاسقی ، هر زنی را که دید و خواهش نمود، بوسه بر رویش زند یا...، بر زن رواست به مقتضای اخبار استحباب ادخالِ سرور یا اخبار استحباب قضای حاجت و غیر آنها ، اجابت نماید و خود را تسلیم کند![۵۸]

۲ . تسامح در ابواب فضائل ، قصص و مصائب

مطلب دیگری که از منظر محدّث نوری ، دومین عامل عمده برای وارد شدن دروغ به مرثیه سرایی است ، تمسّک به سیره برخی علما مبنی بر ضبط و نقل روایات ضعیف در مؤلّفات خود ، و تسامح در قبول و نقل روایات ابواب فضائل و قصص و بخصوص مصائب است .

ایشان ، پس از توضیح این شبهه ، به تفصیل، آن را توضیح می دهد و می گوید :

این سخن ، مغالطه ای بیش نیست و هرگز علمای درستکار که سیرشان در خطوط مستقیمه موازین عدلیه است ، از کتابی که صاحبش را نشناسند ، نقل نکنند، و نیز از کتابی که مؤلّفش بی مبالات [است] و فرقی میان خبر موهون و غیر موهون نگذاشته و در مقام نقل ، تمیزی برای آنها مقرّر نداشته ، خبری بیرون نیاورند .[۵۹]

به هر حال ، تردیدی نیست که تسامح در نقل فضائل ، قصص و مصائب ، مجوّز دروغ پردازی و نسبت دادن هر مطلبی ـ که در ابواب و موضوعات یاد شده در هر کتابی یافت شود ـ ، به اهل بیت علیهم السلام نیست .

ریشه های اصلی دروغ در مرثیه سرایی

به نظر می رسد آنچه در ریشه یابی دروغ پردازی در مرثیه سرایی بدان اشاره شد ، در واقع ، بهانه دروغ پردازان است ، نه ریشه اصلی آن ؛ زیرا هر کس که از کمترین معلومات دینی برخوردار باشد ، با اندک تأمّلی ، به این نتیجه می رسد که اسلام ، اجازه نمی دهد که با دروغ ـ که گناهی کبیره است ـ ، زمینه گریستن بر امام حسین(ع) را ـ که امری مستحب است ـ ، فراهم کنیم، یا هر مطلب مکتوب و غیر مکتوبی را بدون بررسی به اهل بیت علیهم السلام نسبت دهیم .

به نظر ما ، ریشه های دروغ پردازی در مرثیه سرایی ، امور دیگری است که این گونه بهانه تراشی ها نیز ریشه در آنها دارد . این ریشه ها ، عبارت اند از :

الف ـ جهل

شماری از مرثیه سرایان ، اگر بدانند آنچه می خوانند ، دروغ است ، قطعا از آن اجتناب می کنند ؛ لیکن از آن جا که نه شناخت درستی از تاریخ عاشورا دارند ، و نه توان و یا حوصله تحقیق و بررسی در باره آن ، هر مطلبی را در هر کتابی می بینند و یا از دیگری می شنوند ، در صورتی که برای گریاندن مردم ، مفید تشخیص دهند ، بدون تأمّل در صحّت و سُقم آن ، مورد استفاده قرار می دهند .

بنا بر این ، نخستین گام برای اصلاح مرثیه سرایی ، آموزش مرثیه سرایان و زنده کردن روح تحقیق در آنان و همچنین ، معرّفی منابع معتبر و غیر معتبر تاریخ عاشورا به آنهاست .

ب ـ سوء استفاده از زبانِ حال

بهره گیری از زبانِ حال در مرثیه سرایی ، با رعایت دو شرط، بی اشکال است و در واقع ، نوعی هنرمندی در ذکر مصیبت به شمار می رود:

شرط اوّل ، این که مرثیه سرا ، توان تشخیصِ حال کسی را که می خواهد زبان حال او را بیان کند ، داشته باشد و این توان ، در صورتی تحقّق می یابد که سراینده زبانِ حال ، اطّلاع کافی از هدف نهضت حسینی ، تاریخ عاشورا و خصوصیات روحی شخصیتی که می خواهد حالش را بازگو نماید ، داشته باشد .

شرط دوم ، این است که سخنی را به امام حسین(ع) و اهل بیت ایشان نسبت ندهد ؛ بلکه تصریح کند که آنچه می گوید ، تشخیص اوست .

متأسّفانه ، بدون در نظر گرفتن دو شرط یاد شده ، بسیاری از مرثیه سرایان ، مطالبی را، خصوصا به صورت شعر ، به امام(ع) و خانواده آن بزرگوار ، نسبت می دهند که واقعیت ندارد . به نظر می رسد که سوء استفاده از زبانِ حال در مرثیه سرایی ، یکی از عوامل راه یافتن دروغ به مقتل های مکتوب باشد .

از باب نمونه ، این شعر معروف، به امام حسین(ع) منسوب شده است که :

إن کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَم یستَقِم                 إلّا بِقَتلی یا سُیوفُ خُذینی .

این شعر ، از نظر مضمون ، ایرادی ندارد ؛ ولی انتساب آن به امام(ع) ، دروغ است . این شعر ، بیتی از قصیده ای است که یکی شعرای عرب به نام شیخ محسن هُوَیزی ، معروف به «ابُو الحُبّ کبیر»، در رثای امام حسین(ع) سروده است. در این قصیده می خوانیم:

أعطَیتُ رَبِّی مَوثِقاً لا ینتَهی                   إلّا بِقَتلی، فَاصعَدی وَ ذَرینی

إن کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَم یستَقِم                إلّا بِقَتلی، یا سُیوفُ خُذینی

هذا دَمی فَلتُروَ صادِیةُ الظُّبا                  مِنهُ وَ هذا لِلرِّماحِ وَتینی .[۶۰]

با پروردگارم عهدی بسته ام که انجام نمی شود               جز با کشته شدنم . پس مرا بالا ببر و بیفکن .

اگر دین محمّد صلی الله علیه و آله ، استوار نمی مانَد                  جز با کشته شدن من ، ای شمشیرها! مرا بر گیرید .

این ، خون من است ، که باید شمشیرهای تشنه ، از آن، سیراب شوند                  و این رگِ گردنم ، آماده برای فرود آمدن نیزه هاست .

بدیهی است که شاعر ، این ابیات را به عنوان زبانِ حال امام(ع) سروده ؛ لیکن به تدریج ، به عنوان سخن امام(ع) ، رواج یافته است .

همچنین ، این جمله مشهورِ منسوب به امام حسین(ع) : «إنّ الحَیاةَ عقیدةٌ و جِهادٌ» ، مصرعی از یکی از سروده های شاعر معاصِر مصری، احمد شوقی (م ۱۹۳۲ م) است[۶۱]و تمام بیت ، چنین است :

قِف دونَ رَأیک فِی الحیاةِ مُجاهِدا            إنَّ الحَیاةَ عَقیدَةٌ و جِهادُ .[۶۲]

در راه باورت ، ایستادگی و مجاهدت کن           که زندگی ، باور است و مجاهدت.

گفتنی است که این بیت ، شعار روزنامه الجهاد، در مصر بوده است .[۶۳]

ج ـ تلاش برای ارائه مصیبتی نو!

به صورت شغل در آمدن مرثیه سرایی ، از یک سو ، و یکنواخت بودن مجالس عزاداری و مستمعان، از سویی دیگر ، به طور طبیعی ایجاب می کند که مرثیه سرایان ، دائما در صدد یافتن مصیبتی تازه در باره واقعه کربلا باشند ؛ ولی از آن جا که مصائب کربلا ، به رغم سنگینی ، محدود است ، تلاش برای دستیابی به مصائب جدید ، زمینه ساز ورود انواع دروغ ها و مطالب سست در عرصه مرثیه سرایی می گردد .

برای مبارزه با این خطر ، باید نوآوری در شیوه ارائه مصائبی که در منابع معتبر آمده را جای گزین تلاش برای یافتن مصائب جدید کرد .

د ـ دنیاطلبی

اصلی ترین و خطرناک ترین ریشه های دروغ در مرثیه سرایی ، دنیاطلبی است . در حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده است :

حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کلِّ خَطیئَةٍ و مِفتاحُ کلِّ سَیئَةٍ و سَبَبُ إحباطِ کلِّ حَسَنَةٍ .[۶۴]دنیادوستی ، سرآمدِ هر خطا و کلید هر گناه و مایه از میان رفتن هر خوبی ای است .

گفتنی است که داشتن هر انگیزه غیر الهی از مرثیه سرایی (چه کسب درآمد مادّی باشد ، و چه تحصیل شهرت و محبوبیت ، و چه غیر اینها) دنیاطلبی است و تا این بیماری خطرناک علاج نشود ، و تا اخلاص برای مرثیه سرایانْ حاصل نگردد ، همه تلاش ها برای اصلاح فرهنگ مرثیه سرایی ، عقیم خواهند ماند .

۶ . بدعت در نحوه عزاداری

آسیب هایی که تا کنون برشمردیم ، آفاتی هستند که محتوای مجالس عزاداری سید الشهدا(ع) را تهدید می کنند ؛ امّا شماری از آفات ، مربوط به شیوه و چگونگی عزاداری می شوند .

از نظر فقهی ، عبادات ، اعم از واجب یا مستحب ، توقیفی هستند ، بدین معنا که اصل عبادت و چگونگی آن ، باید توسّط ادلّه شرعی اثبات شود . در غیر این صورت ، عملی که به عنوان عبادت انجام می شود ، بدعت محسوب می گردد و نه تنها مطلوب نیست ، بلکه ممنوع و حرام است .

استحباب عزاداری برای سالار شهیدان ، بر پایه ادلّه قطعی ، ثابت است و با عنایت به آثار و برکات فردی و اجتماعی آن ، از بزرگ ترین عبادات محسوب می گردد ؛ امّا در باره چگونگی انجام گرفتن این عبادت ، معیار ، عزاداری های مرسوم در عصر صدور روایاتِ مربوط به این عزاداری است ؛ بلکه می توان گفت : اطلاق این روایات ، شامل انواع عزاداری های مرسوم در اعصار مختلف نیز می گردد ، مشروط به این که آنچه رایج شده ، برای عزاداری صدق کند و موجب وَهْن مکتب اهل بیت علیهم السلام نگردد و یا همراه با انجام دادن عملی نامشروع نباشد .

بنا بر این ، آنچه در شماری از مجالس عزاداری ، به تدریج مرسوم شده است (مانند : استفاده از ابزارهای موسیقی و آهنگ های مبتذل ، تشبّه مرد به زن ، و همچنین کارهایی چون قمه زدن) ، بدعت در عزاداری محسوب می شود ، بویژه قمه زدن که در عصر حاضر ، زمینه ساز تبلیغات سوء بر ضدّ پیروان اهل بیت علیهم السلام و موجب وَهْن مکتب تشیع است . رهبر معظّم انقلاب اسلامی ، آیة اللّه خامنه ای ، در این باره می فرماید :

قمه زدن هم از کارهای خلاف است ... نمی شود در مقابل این کار غلط ، سکوت کرد ... . کار غلطی است که عدّه ای ، قمه به دست بگیرند و به سرِ خودشان بزنند و خون بریزند . کجای این حرکت ، عزاداری است ؟! البته ، دست بر سر زدن ، عزاداری است . شما بارها دیده اید کسانی که مصیبتی برایشان پیش می آید ، بر سر و سینه خود می کوبند . این ، نشانه عزاداری ؛ امّا شما تا به حال ، کجا دیده اید که فردی به خاطر رویکرد مصیبت عزیزترین عزیزانش ، با شمشیر بر مغز خود بکوبد و خون جاری کند ؟ کجای این کار ، عزاداری است ؟! قمه زدن ، سنّتی جعلی است . از اموری است که مربوط به دین نیست و بلاشک ، خدا هم از انجام آن راضی نیست . علمای سَلَف ، دستشان بسته بود و نمی توانستند بگویند : این کار ، غلط و خلاف است . امروز ، روز حاکمیت اسلام است و روز جلوه اسلام است . نباید کاری کنیم که آحاد جامعه اسلامی برتر ، یعنی جامعه محبّ اهل بیت علیهم السلام که به نام مقدّس ولی عصر ـ أرواحنا فداه ـ ، به نام حسین بن علی(ع) و به نام امیر المؤمنین(ع) مفتخرند ، در نظر مسلمانان و غیر مسلمانان عالم ، به عنوان یک گروه آدم های خرافی بی منطق ، معرّفی شوند ... . قطعا این ، یک بدعت است .[۶۵]و آخرین سخن در این باب ، این که اگر فرهنگ عاشورا ، آن گونه که بوده و هست ، بدون تحریف به جهانیان عرضه شود ، از قدرت اعجازآمیزی برخوردار است که می تواند به نظام سلطه و استکبار در جهان ، پایان دهد و بدین سان ، نه تنها امّت مسلمان ، بلکه همه مستضعفان جهان را از ستم چپاولگران ، زورمداران و غارتگران بین المللی رهایی بخشد و به گفته رهبر انقلاب اسلامی آیة اللّه خامنه ای :

امروز ، حسین بن علی(ع) می تواند دنیا را نجات دهد ، به شرط آن که با تحریف ، چهره او را مغشوش نکنند .[۶۶]

به خاطر دارم که حضرت آیة اللّه خامنه ای، در دوران ریاست جمهوری شان ، شبی، نخستین رهبر جنبش «جهاد اسلامی» فلسطین ، شهید دکتر فتحی شقاقی را به منزل خود دعوت کرده بودند . بنده (ری شهری) و جمعی از روحانیون و مسئولان کشور نیز حضور داشتیم. یکی از حاضران ، از شهید فتحی شقاقی پرسید : تا چه اندازه به موفّقیت راه خود ، اطمینان دارید ؟

وی با این که پیرو مذهب اهل سنّت بود ، پاسخی داد که همه را در بُهت و شگفتی فرو بُرد . پاسخ وی ، این بود :

ما اصولاً به این موضوع ، فکر نمی کنیم! ما موفّقیت و پیروزی خود را در انتخاب راه حسین بن علی(ع) می دانیم . هدف ما، به انجام رساندن تکلیف الهی است .

باری ! همه پیروان راستین اهل بیت علیهم السلام و علاقه مندان آگاه سید الشهدا(ع) ، در پاسداری از فرهنگ اصیل عاشورا در برابر توطئه های دشمنان آگاه و تحریفات دوستان ناآگاه ، مسئول اند ؛ امّا بی تردید ، مسئولیت مراجع تقلید ، فرهیختگان ، عالمان دین باور ، گویندگان ، نویسندگان و مرثیه سرایان متعهّد ، سنگین تر است . «ثُمَّ لَتُسْ ـ ئلُنَّ یوْمَ ـ ئذٍ عَنِ النَّعِیمِ ؛ سپس حتما در آن روز، در باره نعمت ها، از شما پرسش خواهد شد» .[۶۷]


[۱]گفتنى است نگاه تجزيه اى به اصل قيام عاشورانيز پيامدهاى ناخوشايندى دارد. در اين باره، ر. ك : ج ۳ ص ۳۲۳ (بخش هفتم / تحليلى در باره اهداف قيام امام حسين عليه السلام ).

[۲]حماسه حسينى : ج ۱ ص ۱۲۷ .

[۳]همان : ص ۷۸ .

[۴]همان : ص ۱۲۸ .

[۵]راجع : ج ۱۰ ص ۴۱ (فصل چهارم / ثواب گريه كردن بر آنان) .

[۶]بيتى است از ترجيع بند مشهور محتشم كاشانى (باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است؟!).

[۷]«ملائكه گفتند : پروردگارا! آيا كسانى را خواهى گماشت كه در زمين ، فساد كنند و خون ها بريزند ، حال آن كه ما خود ، تو را تسبيح و تقديس مى كنيم ؟!» (بقره : آيه ۳۰) .

[۸]«من بر روى زمين ، جانشينى قرار خواهم داد» (بقره: آيه ۳۰).

[۹]«من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد» (بقره: آيه ۳۰).

[۱۰]حماسه حسينى : ج ۱ ص ۱۲۱ ـ ۱۲۵ .

[۱۱]براى اطّلاع از منابع قابل استناد و منابع غير قابل استناد تاريخ عاشورا ، ر . ك :ج ۱ ص ۵۲ (درآمد / منابع قابل استناد) و ص ۹۱ (منابع غيرقابل استناد) .

[۱۲].آخوند شيخ محمّدكاظم بن حسين هروى خراسانى ، متولّد سال ۱۲۵۵ ق، در مشهد ومتوفّاى سال ۱۳۲۹ ق، در نجف ، از علماى بزرگ اماميه و اصولى اى نامى است كه در تدريس اصول فقه، يگانه عصر خود بود و به نهضت مشروطه در ايران ، كمك هاى شايانى نمود .

[۱۳]حماسه حسينى : ج ۱ ص ۵۶ .

[۱۴]مفتاح الجنان ، در ادعيه و اعمال روزها و ماه ها و زيارت ها و برخى وِردها و ختومات است كه بارهاچاپ شده و مؤلّفش ناشناخته است . اين كتاب، برخى مطالب را آورده كه سندشان مشخّص نيست ؛ بلكه مطالبى دارد كه قطعا سند ندارند (الذريعة : ج ۲۱ ص ۳۲۴ ش ۵۲۹۴) .

[۱۵]لؤلؤ و مرجان : ص ۱۶۴ .

[۱۶]براى آشنايى با منابع معتبر و غير معتبر تاريخ عاشورا ، ر. ك: معرفى و نقد منابع عاشورا ؛ عاشوراپژوهى؛ كتاب شناسى تاريخى امام حسين عليه السلام ؛ عاشوراشناسى ؛ عزادارى ـ عاشورا ـ تحريفات. نيز، ر. ك: «سيرى در مقتل نويسى و تاريخ نگارى عاشورا» ؛ محسن رنجبر، تاريخ در آينه پژوهش (فصل نامه)، ش ۱۴ ـ ۱۶.

[۱۷]لؤلؤ ومرجان : ص ۲۵۳ .

[۱۸]ر . ك : ج ۶ ص ۱۱۲ ح ۱۶۲۸ . گفتنى است تعبير «نفسٌ أبيّة (جانى عزّتمند)» را دشمنان و مخالفان امام حسين عليه السلام نيز درباره ايشان به كار برده اند (ر . ك : ج ۲ ص ۹۶ ح۴۵۲ . نيز ، ر . ك : تجارب الاُمم : ج ۲ ص ۷۱) .

[۱۹]دخان: آيه ۲۰ .

[۲۰]غافر: آيه ۲۷ .

[۲۱]مثير الأحزان: ص ۵۱ . نيز ، ر.ك: همين دانشنامه : ج ۶ ص ۹۵ (بخش هشتم /فصل دوم / احتجاج هاى امام عليه السلام بر سپاه كوفه) .

[۲۲]ر . ك : ج ۵ ص ۴۰۴ح ۱۵۴۱ .

[۲۳]نور العين : ص۵۰ .

[۲۴]براى مطالعه اى دقيق تر و گسترده تر درباره محكمات تاريخ عاشورا و موضعگيرى هاى امام حسين عليه السلام ، ر . ك : همين دانش نامه ؛ نگاهى نو به جريان عاشورا (مجموعه مقالات) ؛ نهضت عاشورا (جستارهاى كلامى ، سياسى و فقهى) ؛ مجموعه مقالات كنگره بين المللى امام خمينى و فرهنگ عاشورا (۸ جلد تاكنون) ؛ حماسه حسينى ؛ قيام جاودانه ؛ نگاهى به حماسه حسينى ؛ عاشوراشناسى ؛ عاشوراپژوهى .

[۲۵]مقصود، حاجى ميرزا حسين نورى طَبَرسى (م ۱۳۲۰ ق) است.

[۲۶]لؤلؤ و مرجان : ص ۲۷۰ .

[۲۷]عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۳۰۴ ح ۶۳ ، بشارة المصطفى : ص ۲۲۱ ، بحار الأنوار : ج ۲۶ ص ۲۳۹ ح ۱ .

[۲۸]براى آگاهى بيشتر در باره خطر غلو در باره اهل بيت: ، (ر . ك : اهل بيت: در قرآن و حديث : «بخش سيزدهم : غلو كردن در باره اهل بيت:» و جامعه شناسى تحريفات عاشورا.

[۲۹]براى آشنايى با اقسام دروغ ، ر . ك : لؤلؤ و مرجان: مقام چهارم .

[۳۰]الكافى : ج ۲ ص ۳۴۰ ح ۹ .

[۳۱]. استاد مطهّرى، در باره اين كتاب مى گويد : «با اين كه كتاب كوچكى است ، ولى فوق العاده خوب است .... خيال نمى كنم در هيچ كتابى در باره دروغ و انواع آن ، به اندازه اين كتاب، بحث شده باشد و شايد نظير اين كتاب در دنيا وجود ندارد» (حماسه حسينى : ج۱ ص ۱۹) .

[۳۲]لؤلؤ و مرجان : ص ۴ .

[۳۳]همان : ص ۳۲۱ .

[۳۴]شُرطه الخميس: يگان پنج شاخه (شامل: طلايه، قلب، جناح راست، جناح چپ و پشتيبان)؛ نيروهاى نظامى ـ عمليّاتى ويژه وبسيار وفادارى كه در خدمت اميرمؤمنان عليه السلام بودند (ر.ك:دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج۳ ص۴۳۷).

[۳۵]ر.ك:الاُصول الستّة عشر : ص ۱۷۸ ح ۱۴۰ (اصل عاصم بن حميد) .

[۳۶]ر.ك: مقاتل الطالبيّين : ص ۵۱ .

[۳۷]لؤلؤ و مرجان : ص ۲۶۰ .

[۳۸]همان : ص ۲۹۹ .

[۳۹]همان جا .

[۴۰]همان : ص ۲۶۴ . ر. ك: معالى السبطين: ج ۱ ص ۲۰۹ .

[۴۱]همان جا. نيز، ر. ك: الدمعة الساكبة: ج ۴ ص ۳۵۱.

[۴۲]همان : ص ۲۶۷. نيز، ر. ك: روضة الشهدا: ص ۳۲۱ ـ ۳۲۹.

[۴۳]همان : ص ۲۸۸ .

[۴۴]حماسه حسينى :ج ۱ ص ۲۸ .

[۴۵]الدرُّ النضيد : ص ۱۸۹ .

[۴۶]ر. ك: لؤلؤ و مرجان : ص ۲۹۸ .

[۴۷]همان : ص ۲۶۸ . نيز، ر. ك: تظلّم الزهراء: ص۱۳۱، معالى السبطين: ج ۲ ص ۲۲.

[۴۸]همان.

[۴۹]در مصدر،«باشم» آمده است.

[۵۰]همان : ص ۲۶۹ . محدّث نورى ، در ادامه اين نقل مى افزايد : «چون درست حفظ نكردم ، شايد تحريفى در آن كرده باشم . خبر ، مفصّل است و بسيارْ گريه آور . كاش پايه داشت و احتمالِ صدق در آن مى رفت» .

[۵۱]حماسه حسينى :ج ۱ ص ۱۸ .

[۵۲]لؤلؤ و مرجان : ص ۱۵۳ .

[۵۳]حماسه حسينى: ج ۱ ص ۲۵ ـ ۲۶. نيز، ر. ك: أسرار الشهادات: ج ۲ ص ۵۱۴.

[۵۴]حماسه حسينى : ج ۱ ص ۲۵ ـ ۲۷ .

[۵۵]حماسه حسينى : ج ۱ ص ۴۹ .

[۵۶]ر . ك : لؤلؤ و مرجان : ص ۲۷۲ (تنبيه چهارم) .

[۵۷]حماسه حسينى : ج ۱ ص ۴۸ .

[۵۸]لؤلؤ و مرجان : ص۲۷۳ . نيز ، ر . ك : حماسه حسينى : ج ۱ ص ۴۹ .

[۵۹]ر.ك : لؤلؤ و مرجان : ص ۲۷۷ ـ ۳۰۲ .

[۶۰]ر.ك : مستدركات أعيان الشيعة: ج ۳ ص ۱۹۱.

[۶۱]براى ديدن پژوهشى روشمند در اين باره ، ر . ك : چشمه خورشيد (مجموعه مقالات) : ج ۱ ص ۱۸۲ (مقاله «پژوهشى در باره يك شعار معروف : إنّ الحياة ...» ، عناية اللّه مجيدى) .

[۶۲]الموسوعة الشوقية : ج ۳ ص ۲۲۸ .

[۶۳]الجهاد ، نام يكى از روزنامه هاى صبح مصر بود كه به سرپرستى محمّد توفيق ديّاب و به عنوان نشريه سازمانى حزب «الوفد» مصر ، از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۸ م ، منتشر مى گرديد.

[۶۴]إرشاد القلوب : ص ۲۱ . نيز ، ر.ك: دنيا و آخرت از نگاه قرآن و حديث :ج ۱ ص ۳۸۲ ح ۵۷۸ .

[۶۵]سخنان مقام معظّم رهبرى آية اللّه خامنه اى، در جمع روحانيون استان كهكيلويه و بوير احمد ، در آستانه ماه محرّم ۱۴۱۵ ق (۱۷ / ۳ / ۱۳۷۳ ش) .

[۶۶]سخنان ايشان درديدار روحانيون و وعّاظ در آستانه ماه محرّم ۱۴۱۶ ق (۳ / ۳ / ۱۳۷۴ ش).

[۶۷]تكاثر : آيه ۸ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت