دلايل مدّعيان تحريف قرآن

پرسش :

دلايل مدّعيان تحريف قرآن با پاسخ آنها به اختصار چیست؟



پاسخ :

با تأمل در ادله قائلان به تحريف، مى توان آنها را به دو بخش عقلى و نقلى تقسيم نمود:

۱. ادلّه عقلى

محدّث نورى ، دوازده وجه براى استدلال بر دعوى تحريف ، ارائه مى كند كه سه دليل آن را مى توان به اصطلاح عقلى شمرد . اين ادلّه عبارت اند از: تشابه رخدادهاى امم ، ضرورت تصريح به نام اهل بيت در قرآن به سان ساير كتب آسمانى ، و وجود اختلاف قرائات در قرآن. اكنون اين ادلّه را بررسى مى كنيم:

اوّل. تشابه رخدادهاى امم

محدّث نورى مى گويد: «بى ترديد ، عهدين (تورات و انجيل) دچار تغيير و تحريف شده اند. آيات متعددى از قرآن، روايات متواتر و اجماع مسلمانان ، دليل اين مدّعايند. افزون بر آن، تأمل در عهدين براى اثبات تحريف آنها كافى است.[۱]از سوى ديگر بر اساس روايات پر شمارى ، همه حوادث پيش آمده براى يهوديان و مسيحيان و از جمله تحريف كتب آسمانى ، براى مسلمانان نيز محقق مى شود . بنا بر اين ، ضرورت تشابه رخدادهاى حال با گذشته ، مستلزم تحقق تحريف در قرآن است» .[۲]

نقد دليل

استدلال به تشابه رخدادهاى امم ، به گونه هاى مختلف نقد شده است كه برخى از نقدها ناظر به ناتمام بودن صغرا هستند و برخى از آنها كبراى قياس را مخدوش مى دانند.

شكى نيست كه بسيارى از رخدادهاى امّت هاى گذشته مانند كشتن پيامبران ، در ميان امّت اسلامى رخ نداده است . بنا بر اين نمى توان مفاد روايات را تطابق كامل حوادث دانست ؛ بلكه بايد گفت كه تطابق اجمالى كفايت مى كند. تحريف نيز بر تحريف معنوى حمل مى شود.[۳]

به نظر مى رسد كه مفاد روايات نبوى در خصوص تكرار حوادث اُمَم پيشين در مقام بيان اين نكته است كه آدميان هويّتى واحد دارند و اميال طبيعى و خواست هاى فطرى آنان با گذشت زمان و مكان و آمدوشد امّت ها تغيير نمى كنند. اين مطلب ، دست كم در دو آيه آمده است: آن جا كه قرآن تأكيد مى كند كه بر اساس تشابه جان ها (روح ها) در ميان امّت اسلامى كسانى يافت شدند كه از پيامبر خواستند تا خداوند با آنان سخن بگويد و نشانه اى بر نبوّت او ارائه كند:

(وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَآ ءَايَةٌ كَذَ لِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَبَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْأَيَتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ .[۴]

آنان كه نمى دانند ، گفتند : چرا خداوند با ما سخن نمى گويد ، يا همچنين آيه اى براى ما نمى آيد ؟ آنان كه پيش تر بودند ، همانند گفته اينها را گفته بودند . دل هايشان شبيه هم است . ما آيات را براى گروهى كه يقين دارند ، بيان كرديم) .

و بر اساس همين تشابه در جان هاست كه در سوره توبه تأكيد مى كند منافقانِ امّت اسلامى به سان منافقان امّت هاى پيشين ، در پى تمتّعات دنيوى و فرو رفتن در لذّات باطل اند:

(كَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ كَانُواْ أَشَدَّ مِنكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَ لًا وَأَوْلَدًا فَاسْتَمْتَعُواْ بِخَلَقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُم بِخَلَقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُم بِخَلَقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِى خَاضُواْ أُوْلَل-ِكَ حَبِطَتْ أَعْمَلُهُمْ فِى الدُّنْيَا وَالأَْخِرَةِ وَ أُوْلَل-ِكَ هُمُ الْخَسِرُونَ .[۵]

حال شما منافقان همانند كسانى است كه پيش تر از شما بودند : آنان از شما توانمندتر و ثروتمندتر و پراولادتر بودند . آنان با داشته هاى خود بهره مند شدند ، شما نيز از داشته هايتان بهره مند شده ايد . همچنان كه كسانى كه پيش از شما بودند از داشته هايشان بهره مند بودند . شما در باطل فرو رفتيد ، همان گونه كه آنان در باطل فرو رفتند . آنان اعمالشان در دنيا و آخرت به هدر رفت ، و آنان همان زيان كاران اند) .

بر اين اساس ، مى توان از اين روايت استفاده كرد كه پديده تحريف در كتاب آسمانى در ميان امّت اسلام نيز به سان امّت هاى پيشين راه خواهد يافت؛ يعنى در ميان اين امت نيز كسانى يافت خواهند شد كه براى به كرسى نشاندن خواست ها و اميال شيطانى خود، به تحريف سخن خداوند در قرآن روى مى آورند. اگر آنان مى توانستند، قرآن را تحريف لفظى نيز مى كردند؛ اما از آن جا كه خداوند از آن مانع شده است، تنها كارى كه از آنان در باره قرآن بر آمد، تحريف معنوى قرآن بوده است و با فرض پذيرش دلالت روايت مورد ادعا بر تحقق همه رخدادهاى امم پيشين در باره امّت اسلامى، به استناد ادله پيراستگى قرآن از تحريف، باز هم راهيافت تحريف لفظى به قرآن، از اين قاعده مستثنا خواهد بود.

دوم. ضرورت تصريح به نام اهل بيت(ع) در قرآن

دومين دليلى كه به عنوان دليل عقلى از لابه لاى استدلال هاى برخى اخباريان بر مى آيد، اين است كه خداوند براى تكريم جايگاه اهل بيت(ع)، نام آنان را در كتب آسمانى پيشين برده است . با اين حال، چگونه ممكن است در قرآن - كه بر ساير كتب، برترى دارد - به نام آنان تصريح نكرده باشد؟[۶]

اشكال اساسى اين استدلال، تمام نبودن صغراى آن است؛ يعنى هيچ دليل روشنى براى اثبات اين مدّعا نيست كه نام اهل بيت(ع) به صراحت، در كتب آسمانى پيشين برده شده است.[۷]ثانياً بر فرض ياد شدن نام اهل بيت(ع) در كتاب هاى آسمانى پيشين، نمى توان به لزوم ذكر آن در قرآن حكم كرد؛ زيرا اين ذكر نام، قرآن را با خطر كنار گذاشته شدن، رو به رو مى ساخت ، در حالى كه آن كتاب ها با اين خطر، رو به رو نبوده اند.

سوم. وجود اختلاف قرائات در قرآن

به باور محدّث نورى (اخبارى برجسته قرن چهاردهم)، اختلاف، به الفاظ و هيئت كلمات قرآن، راه يافته و بخشى از قرائات موجود، با وحى منطبق نيست. اين مطلب، با استفاده از قاعده «عدم قول به تفصيل»، دليل بر راهيافت تحريف در قرآن است؛ زيرا در ميان مدّعيان تحريف در همه آيات و منكرانى كه مطلق راهيافت تحريف را مردود دانسته اند، قول به تفصيل، وجود ندارد.[۸]اين استدلال را بر اساس شكل اوّل قياس اقترانى، بدين صورت مى توان ترسيم كرد:

در مصحف كنونى، قرائات مخالف با وحىِ نازل شده وجود دارد (صغرا) . اختلاف قرائات و وجود قرائات مخالف با وحى، به معناى راهيافت تحريف به قرآن است (كبرا) . پس تحريف، به مصحف كنونى راه يافته است (نتيجه).

نقد دليل

استناد به وجود اختلاف قرائات در مصحف كنونى ، براى اثبات مدّعاى راهيافت تحريف به قرآن بر اساس قياس پيش گفته ، مخدوش است؛ زيرا: صغراى مورد ادعا يعنى «راهيافت قرائات مخالف با وحى نازل شده در مصحف كنونى»، ناتمام است؛ زيرا ما معتقديم كه قرائت مصحف كنونى منسوب به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است . به عبارت ديگر، ما معتقديم قرآنِ فرود آمده بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله يك قرائت بيشتر نداشته و آن، همين قرائت متداولى است كه از طريق حفص از عاصم از امير مومنان عليه السلام از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل شده و بر اساس تواتر و نسل به نسل، ميان مسلمانان رايج بوده و اكنون در اختيار ما قرار گرفته است، چنان كه سخن امام باقر عليه السلام مؤيّد همين مدّعاست، آن جا كه فرمودند:

إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَلَكِنَّ الاخْتِلَافَ يَجِى ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ .[۹]

قرآن ، يكى است و از جانب خداى يگانه فرود آمده ، ولى اختلاف از جانب راويان پيدا شده است .

بارى، كتابى كه به عنوان ريسمان الهى براى رفع اختلاف آمده و عدم راهيافت اختلاف به آيات آن، از جمله ادلّه اعجاز آن بر شمرده شده است،[۱۰]چگونه خود مى تواند قرائت هاى مختلف را برتابد، بويژه با نظر به اين كه اختلاف قرائت، بسا مايه برداشت ها و تفاسيرى گوناگون و گاه متناقض هم باشد.[۱۱]

آنچه در باره اختلاف قرائت ها در دوران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گزارش شده يا بر اساس روايت «اُنزِلَ القُرآنُ عَلى سَبعَةِ أحرُفٍ»[۱۲]ادّعا شده ،[۱۳]با فرض پذيرش صحت آنها، بر اختلاف لهجه ها قابل حمل است كه امرى كاملاً طبيعى است.[۱۴]بر اساس اين نگرش، اختلاف ايجاد شده بر سر قرائت قرآن ، از نظر ما ، پديده اى نامبارك است كه عواملى چند (نظير : كاستى هاى خطّ عربى در دوران نگارش قرآن و اجتهادهاى قرّاء) ، آن را پديد آورده اند؛ اما با اراده تخلف ناپذير الهى مبنى بر حفظ قرآن از هرگونه آسيب، اين پديده نتوانست به قرائت توده مسلمانان - كه همين قرائت و نگارش متداول بين مردم است - ، كم ترين آسيبى برساند.

۲. ادلّه روايى مدّعيان تحريف

اوّل. روايات اهل سنّت

محدّث نورى معتقد است كه : «روايات تحريف ، در منابع اهل سنّت نيز راه يافته اند و مدّعاى آنان بر نَسخ تلاوت برخى آيات ادّعايى ، معنايى جز تحريف ندارد» . در باره وجود اين دست از روايات در منابع اهل سنّت نمى توان ترديد كرد. برخى قرآن پژوهان ، ۲۴ مورد از اين گونه روايات را بررسى كرده اند كه همه آنها به صحابه منتهى مى شوند، چنان كه مدّعاى حذف چهار آيه رجم، رغبت، جهاد و فراش ، از جانب خليفه دوم مطرح شده است. ادّعاى وجود آيه رضعات از سوى عايشه، كاسته شدن دو آيه از سوره بيّنه و بزرگ تر بودن سوره احزاب از سوره بقره، حذف دو دعاى خلع و حفد از قرآن توسّط اُبَىّ بن كعب، حذف سوره اى در حدّ سوره برائت توسط ابو موسى اشعرى و برابر شمرده شدن حجم اوّليه سوره برائت با سوره بقره توسط مالك بن انس ، ادعا شده اند.[۱۵]

در پاسخ اين گزارش هاى تاريخى بايد گفت كه در هيچ يك از اين گزارش ها نيامده است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در باره حذف آياتى از قرآن در دوران رسالت يا پس از آن ، اظهار نظر كرده باشد ؛ بلكه منشأ همه آنها دعاوى برخى از صحابه است و از طريق راويانى نقل شده اند كه بر اساس مبانى رجالى شيعه ، فاقد اعتبارند . البته علاوه بر اين كه اين اخبار فاقد حجّيتِ وجدانى است، حجّيت تعبّدى و اعتبار آنها نيز مشروط به عدم مخالفت با قرآن است، حال آن كه اين روايات ، فاقد اين شرط هستند. افزون بر اين، گذشته از بى اعتبارى سندى ، اين اخبار، به سهولت ، قابل حمل بر خلط حديث قدسى - يعنى وحى هاى غير قرآنى نازل شده بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله - با وحى قرآنى از سوى برخى صحابيان اند ؛[۱۶]يعنى آيات مورد ادّعا ، ديدگاهى شاذ در ميان توده صحابه تلقّى مى شدند ، به گونه اى كه نه در مصحف اصلى - كه اساس ساير مصاحف بود - يافت مى شدند و نه در نسخه هايى كه در اختيار صحابيان بود . از اين رو ، با همه نفوذ و اقتدارى كه اين افراد در صحابه داشتند، نمى توانستند سخن خود را جا بيندازند. آيا با چنين نقل هايى مى توان چنان مدّعاى سنگينى را در باره قرآن - يعنى بزرگ ترين سند اسلام - اثبات نمود؟

گذشته از پاسخ هاى مبنايى ما، اهل سنّت نيز بنا بر مبانى رجالى و حديث شناختى خويش بايد به اين دست روايات ، پاسخ گويند.

دوم. روايات اهل بيت(ع)

محدّث نورى از روايات اهل بيت(ع) به عنوان دليلى ديگر بر راهيافت تحريف در قرآن ياد كرده و مجموع اين روايات را[۱۷]به دو دسته عام و خاص تقسيم كرده است.[۱۸]مقصود او از روايات عام آنهاست كه به طور غير صريح به مدّعا ناظرند و در برابر، منظور او از روايات خاص، آنهاست كه به طور صريح و روشن بر تحريف قرآن دلالت دارند.

نقد دليل

بايد دانست عموم روايات مورد استناد محدّث نورى ، از جهت سندى يا دلالى و يا از هر دو جهت ، مخدوش اند. اشكال سندى آنها عدم اعتبار شمارى از منابع مورد استناد و ضعف يا جعل شمارى از روايات مورد استناد است. اشكال دلالى نيز، عدم دلالت روايات بر ادعاى تحريف است كه به بررسى آنها مى پردازيم. و اينك توضيح اين سخن:

يك. اشكال سندى

محدّث نورى در كتاب خويش حجم نسبتاً وسيعى از روايات را براى تقويت و تأييد شبهه تحريف، ارائه نمود؛ ليكن بسا يك روايت به گونه هاى متعدّدى نقل شده است: گاه به صورت مسند و گاه مرسل، از يك يا چند مصدر، با عباراتى همگون يا نقل به معنا، با تقطيع يا بدون آن، و با تكرار در مناسبت ها و باب هاى متعدّد.[۱۹]وانگهى عمده اين روايات، از مصادر نامعتبر و فاقد طريق مورد اعتماد، نقل شده اند يا داراى ضعف سندى هستند و رجاليان، راويان و مؤلّفان آن كتاب ها را ضعيف، غالى،[۲۰]متّهم و مجهول شمرده اند،[۲۱]مانند احمد بن محمد سيّارى ، ابراهيم بن اسحاق نهاوندى ، حسين بن حمدان خصيبى (حضينى) ، محمد بن على ابو سُمَينه كوفى ، محمد بن سليمان ديلمى و حسن بن على بن ابى حمزه . تنها شمارى اندك از اين روايات، به لحاظ سند، معتبرند كه آنها نيز يا مشكل دلالى دارند و يا قابل تأويل هستند[۲۲]و در آنها نيز - چنان كه خواهيم گفت - معناى تحريف لفظى قصد نشده و مراد از تحريف، تحريف معنوى و نقصان در تفسير و بيان آيات قرآن و اختلاف قرائات است كه ارتباطى با تحريف لفظى ندارد.[۲۳]در صورتى هم كه نتوان تأويلى درست براى آنها يافت، ناگزير به دليل تعارض با ادلّه سلامت قرآن از تحريف، ساقط مى شوند.[۲۴]

دو. اشكال محتوايى

بررسى متنى روايات مورد ادعاى محدّث نورى نشان مى دهد كه اين روايات نمى توانند به صراحت ، مدعاى او مبنى بر راهيافت تحريف در قرآن را ثابت كنند. با دسته بندى اين روايات ، بهتر مى توان به ضعف دلالى آنها پى برد:

روايات تفسيرى: شمارى از روايات مورد استناد محدّث نورى ،[۲۵]رواياتى اند كه به عنوان تفسير آيات، به فزونى هايى در لابه لاى آيات ناظرند؛ نظير روايتِ :

(يَأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ) - إلى  مُحَمَّدٍ وَ أَهلِ بَيتِهِ - (ارْجِعِى إِلَى  رَبِّكِ رَاضِيَةً) - بِالَولاَيةِ - (مَّرْضِيَّةً) - بِالثَّوابِ - (فَادْخُلِى فِى عِبَدِى) - يَعنى مُحَمَّداً وَ أَهلِ بَيتِهِ - (وَ ادْخُلِى جَنَّتِى) .[۲۶]

اى نفس آرام گرفته - به محمد و خاندانش - به سوى پروردگارت برگرد ، خشنود - به ولايت - و مورد خشنودى خداوند - به ثواب - و داخل در بندگان من شو - يعنى محمد و خاندانش - و وارد بهشت من شو .

چنان كه پيداست فقراتى كه در لابه لاى آيات آمده به تفسير يا تطبيق آيات ناظرند و مقصود آن نيست كه اين فقرات جزو قرآن نازل شده بوده و آن گاه از آن حذف شده اند ؛ چنان كه كلمه «يعنى» در پايان نقل مختصر شده اين روايت در تفسير القمّى ، گواه مدّعاست ؛[۲۷]درست مانند روايتى كه در آن توصيه شده كه پس از قرائت سوره توحيد «كَذلِكَ اللَّهُ رَبّي» بگوييد.[۲۸]پيداست كه اين روايت ناظر به آداب تلاوت قرآن است.

روايات ناظر به قرائات خاصّ اهل بيت(ع) : در شمارى از روايات،[۲۹]قرائاتى به ائمه نسبت داده شده كه با قرائت متواتر و متداول ميان مسلمانان مخالف است؛ نظير روايت «يحَكُمُ بِهِ ذو عَدلٍ مِنكُم» كه فقره (ذَوا عدلٍ) در قرائت متعارف آيه ۹۵ مائده را «ذو عدل» دانسته است كه بر اساس اين قرائت ، براى اثبات مطلب، گواهى يك عادل كافى است.[۳۰]اين قرائات چنان كه شمارى از صاحب نظران نيز اذعان كرده اند به دليل ضعف سند و دلالت، فاقد حجيت اند[۳۱]و نمى توان به آنها عمل كرد.

برخى قرآن پژوهان بيان كرده اند كه صحّت حديث غدير با همه رواياتى كه قائل به تحريف و حذف نام امام على عليه السلام از قرآن اند، معارض است؛ زيرا اگر نام و امامت على عليه السلام در قرآن آمده بود، نيازى نبود تا پيامبر آن اجتماع عظيم را با آن ويژگى ها فراهم آورد و خلافت على عليه السلام را اعلام كند. شايان يادآورى است كه واقعه غدير در حجّةالوداع رخ داد؛ زمانى كه تقريباً همه قرآن نازل شده بود و خداوند تأكيدى فراوان و شديدالحن داشت تا پيامبر موضوع خلافت خود را اعلان كند و وعده داد كه او را از گزند مردمان نگاه مى دارد؛[۳۲]همچنين بنا بر روايتى صحيح، امام صادق عليه السلام موضوع ذكر نشدن نام اهل بيت را در قرآن به نماز تشبيه كرده كه موضوع نماز در قرآن آمده است ، ولى كيفيت و كمّيت آن را پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بيان كرده است.[۳۳]اين روايت نيز با روايات دال بر تحريف معارض است.[۳۴]

روايات ناظر به تحريف معنوى: در برخى از روايات ، لفظ تحريف آمده و مقصود از آن تحريف معنوى و تفسير به رأى است ، نه تحريف لفظى؛[۳۵]نظير روايت امام صادق عليه السلام كه فرمود :

اَللَّهُمَّ العَنِ الّذينَ كَذَّبوا رُسُلَكَ وَ هَدَموا كَعبَتَكَ وَ حَرَّفوا كِتابَكَ .[۳۶]خداوندا ، كسانى كه پيامبرانت را تكذيب، كعبه ات را ويران و كتابت را تحريف كرده اند، لعنت كن.

پيداست كه مقصود از تحريف در اين روايت ، تحريف معنوى است ، نه تحريف لفظى ؛ زيرا اگر مقصود، تحريف لفظى و ظاهرى بود، مى بايست مقصود از تكذيب پيامبران، يا ويران كردن كعبه ، تكذيب و ويران كردن ظاهرى كعبه باشد، در حالى كه تكذيب در امّت اسلامى جز به معناى معنوى آن تحقق نيافته، و كسى كعبه را ويران نكرده است ؛ بلكه آن را از معنا و هوّيت واقعى اش عارى ساخته اند، چنان كه در روايات ديگر بدان تصريح شده است. گواه مدعا ، روايتى ديگر از امام باقر عليه السلام خطاب به سعد الخير است كه در آن آمده است:

وَ كانَ مِن نَبذِهِمُ الكِتابَ أَن أَقاموا حُرُوفَه وَ حرَّفوا حُدودَهُ .[۳۷]

آنان حروف و الفاظ قرآن را پاس داشتند ، اما حدود آن را تحريف كردند .

بررسى روايات نشان مى دهد هيچ يك از آنها به طور صريح بر رهيافت تحريف در قرآن دلالت ندارند.

۳. ادله تاريخى مدعيان تحريف

چنان كه بيان كرديم از ميان ادله دوازده گانه محدّث نورى ، پنج دليل را مى توان ادله تاريخى مورد ادعاى او برشمرد كه عبارت اند از: شيوه گردآورى قرآن؛ وجود مصحف امام على عليه السلام؛ وجود مصحف عبد اللَّه بن مسعود[۳۸]؛ وجود مصحف ابىّ بن كعب؛[۳۹]حذف آيات به دستور عثمان.

در تحليل اين پنج دليل مى توان آنها را به سه دليل اصلى بازگرداند كه عبارت اند از: تدوين قرآن در دوران خلفا؛ وجود مصحف امير المؤمنين عليه السلام؛[۴۰]وجود مصاحف صحابه. اكنون به بررسى اين سه دليل مى پردازيم :

اول. تدوين قرآن در دوران خلفا

چنان كه در آغاز اين نگاشته اشاره شد ، ابهام در تاريخ جمع و تدوين قرآن ، از زمينه هاى شكل گيرى شبهه تحريف است . بر اين اساس، محدّث نورى در زمان نگارش كتابش بر اين باور بود كه چون قرآن در دوران خلفا و بدون نظارت معصوم جمع و تدوين شده، از دو جهت كاستى در آن راه يافته است: نخست آن كه شيوه گردآورى آيات قرآن با مراجعه به آنچه افراد بر روى ابزارهاى ساده نگاشته بودند يا با تكيه به محفوظات آنان، زمينه طبيعى از دست رفتن بخشى از آيات را فراهم مى سازد.

افزون بر اين، شواهد تاريخى نشان مى دهند كه عثمان برخى از آياتى كه با حكومت او در چالش بود، يا اشاره و صراحتى به ولايت حضرت امير عليه السلام داشته از قرآن حذف كرده و مانع كتابت آنها شده است،[۴۱]بنا بر اين ، از نظر محدّث نورى پذيرش راهيافت تحريف از نوع كاستى در قرآن ، اجتناب ناپذير است.

اين استدلال را مى توان بدين صورت ترسيم كرد: قرآن در زمان عثمان بدون نظارت معصوم جمع و تدوين شد (صغرا)؛ جمع قرآن بدون نظارت معصوم زمينه راهيافت كاستى از روى خطا يا عمد را فراهم مى سازد (كبرا)؛ پس در قرآن ، تحريف از نوع كاستى راه يافته است (نتيجه).

نقد دليل

صغرا و كبراى قياس ، هر دو مردود است؛ زيرا ادعاى جمع و تدوين قرآن در زمان عثمان و بدون نظارت وصىّ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از اساس مردود است ؛ چرا كه قرآن در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كتابت و دست كم به صورت صحف يعنى مجموعه هاى پراكنده تدوين شد و مرحله جمع و تدوين در زمان ابوبكر و مرحله توحيد مصاحف در دوره عثمان نيز با نظارت تقريرى امام على عليه السلام همراه بود. توضيح اين كه به گفته سيوطى و ديگر مورّخان و پژوهشيان قرآنى ، همه قرآن در زمان پيامبر خدا نوشته شده ، ولى در يك جا گردآورى نشده بود.[۴۲]قرآن پژوهان و دانشمندان شيعه در اين باره بسيار نوشته و ادلّه موضوع را آورده اند.[۴۳]كار عثمان ، عبارت بود از الغاى قرائت هايى كه از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله اخذ نشده بود ، يكدست كردن مصحف و نيز اكتفا به متن آيات با حذف تأويل و تفسير متن قرآن، بدون آن كه موجب تحريف در الفاظ آيات شود.[۴۴]همين كار را نيز نمى توان بيرون از نظارت امير المؤمنين عليه السلام پنداشت ؛ زيرا هر چند امام على عليه السلام رياست گروه گردآورى و يكدست سازى را بر عهده نداشت ، اما شاهد و ناظر ماجرا بود و هيچ اعتراضى از ايشان ثبت نشده است. امامانِ اهل بيت نيز همگى به قرآن موجود ، پايبند و حجّيت آن را پذيرفته بودند[۴۵]و آن را در سخنان و احتجاجات و ادعيه و نمازهاى خويش عيناً استفاده مى كردند . بنا بر اين، نظارت تقريرى امامان معصوم(ع) را نمى توان انكار كرد.

به فرض قبول صغرا، كبراى قياس نادرست است ؛ زيرا نمى توان ثابت كرد هر متنى كه بدون نظارت معصوم گردآورى شده، حتما تحريف شده است. اهتمام و حساسيت فوق العاده مسلمانان به قرآن، وجود شمار بسيارى حافظ قرآن و صحيفه هايى در سراسر ممالك اسلامى كه قرآن در آنها مكتوب بود از عواملى اند كه راه را بر هرگونه افزايش، كاهش و تغيير در قرآن مى بندند.[۴۶]

دوم. وجود مصحف امير مؤمنان عليه السلام

مقصود از مصحف حضرت امير عليه السلام قرآنى است كه آن حضرت بنا به دستور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بلافاصله پس از رحلت ايشان فراهم ساخت و پس از آن كه هنگام ارائه مورد بى مهرى قرار گرفت، براى هميشه از ديده ها پنهان ماند و به عنوان ميراث علمى امامان(ع) دست به دست گشت و طبق برخى روايات، اكنون در دست امام زمان عليه السلام است.[۴۷]

محدّث نورى معتقد است وجود مصحف حضرت امير عليه السلام نشانه اى از راهيافت تحريف در مصحف كنونى است ؛[۴۸]زيرا اگر آن مصحف بر مصحف كنونى فزونى نداشت، وجهى براى عدم پذيرش آن از سوى صحابه به نظر نمى رسيد.

نقد دليل

با توجه به شواهد مختلف تاريخى و روايى كه در منابع فريقين آمده اند ، در باره وجود مصحف حضرت امير عليه السلام نمى توان ترديدى روا داشت؛[۴۹]به عنوان نمونه ، ابن نديم ، ورّاق سده چهارم ، نقل مى كند كه على عليه السلام هنگام وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با ديدن شومى مردم سوگند ياد كرد كه هرگز ردايش را بر دوش نخواهد گذاشت، مگر آن كه قرآن را گردآورى كند؛ آن گاه در خانه نشست و قرآن را گرد آورد.[۵۰]

محمد بن سيرين به نقل از عكرمه مى گويد: در آغاز خلافت ابوبكر ، على بن ابى طالب عليه السلام در خانه نشست و قرآن را گرد آورد .[۵۱]از اين جهت ادعاى برخى از صاحب نظران معاصر كه وجود اين مصحف را امرى موهوم مى دانند، مردود است و بنا بر مدارك فريقين، وجود اين مصحف قطعى است؛[۵۲]اما بايد توجه داشت كه اثبات راهيافت تحريف از نوع كاستى ، به استناد وجود مصحف حضرت امير عليه السلام منوط به آن است كه اين مصحف در اختيار ما باشد و ما از رهگذر مقايسه به اين نتيجه رهنمون شويم و يا از راه هاى ديگر ، علم به وجود تفاوت ميان آن مصحف و قرآن موجود براى ما پديدار گردد.

وانگهى صاحب نظرانى كه در باره اين مصحف اظهار نظر كرده اند بر اين نكته پاى فشرده اند كه تفاوت مصحف حضرت امير عليه السلام با مصاحف كنونى عمدتاً از دو جهت است:

نخست : در مصحف امام ، افزون بر متن آيات، تفسير، تأويل، اسباب نزول آيات و هر آنچه ناظر به تفسير و تبيين قرآن است، منعكس شده اند.[۵۳]

دوم : در آن مصحف ، سور قرآن بر اساس نزول تنظيم شده اند . بنا بر اين ، ساختار و چيدمان سوره ها در مصحف امام ، با چيدمان آنها در مصاحف كنونى متفاوت است.[۵۴]به عنوان نمونه ، ابن جزّى كلبى مى گويد: قرآن در دوران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در صحيفه ها و در سينه مردم ثبت شده بود؛ اما پس از رحلت پيامبر، على بن ابى طالب آن را بر اساس ترتيب نزول گرد آورد و اگر اين مصحف يافت شود در آن دانش فراوان است.[۵۵]

اين عبارت تصريح دارد كه قرآن در دوران پيامبر در دو مرحله ثبت و ضبط شده بود: ۱. در سينه ها و حافظه ها؛ ۲. با كتابت قرآن. ابن جزّى تصريح مى كند كه آنچه در مصحف حضرت امير عليه السلام راه يافته ترتيب نزول آيات بوده است. شايد مقصود سخن او كه گفت: «اگر اين مصحف يافت شود در آن دانش فراوان است»، اشاره به اطلاعاتى است كه آن مصحف از رهگذر چيدمان آيات و سور و نيز شرح و تبيين آن حضرت مى تواند در اختيار ما بگذارد.

به هر روى، وجود مصحف حضرت امير عليه السلام به هيچ وجه به معناى راهيافت تحريف در قرآن كنونى نيست ؛ زيرا مصحف امام به دو انگيزه فراهم آمد:

۱ . مهم ترين هدف امام كه در حقيقت بيانگر اساسى ترين ويژگى اين مصحف است، گردآورى همه روايات و سخنان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در زمينه تفسير، تأويل، سبب و شأن نزول آيات بوده است. حضرت امير مى خواست قرآنى كه در دست مسلمانان قرار مى گيرد در برگيرنده تفسير و تبيينى باشد كه از سوى دريافت كننده آن يعنى پيامبر بيان شده است ؛ زيرا خود امام اعلام كرد كه پيامبر ، تفسير و تأويل و همه آموزه هاى مرتبط با قرآن ، اعم از ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، عام و خاص و... را به او آموخت.

۲ . قرآن در دوران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به صورت صحف يعنى كتابچه هاى پراكنده و نيز در سينه ها حفظ و ثبت شده بود و آنچه بدان نياز داشت، گردآورى به صورت يكپارچه و در يك مصحف بود؛ كارى كه امام در مصحف خود انجام داد.[۵۶]

با اين توضيح، مى توان مصحف حضرت را «قرآن مفسَّر» ناميد . بنا بر اين ، تدوين چنين مصحفى به معناى پذيرش تحريف در قرآن كنونى نيست.

سوم. وجود مصاحف صحابه

آخرين دليلى كه از لا به لاى ادله محدّث نورى به عنوان يك دليل مستقل تاريخى قابل استخراج است، وجود مصاحف صحابه است. محدّث نورى معتقد است با توجه به تفاوت هايى كه در باره اين مصاحف در مقايسه با مصحف كنونى گزارش شده اند، مى توان نتيجه گرفت كه در مصحف كنونى تحريف راه يافته است.[۵۷]

نقد دليل

همان گونه كه در باره مصحف حضرت امير عليه السلام بيان كرديم، چنين استدلالى منوط به آن است كه مصاحف مورد ادعا در اختيار ما باشد و ما بتوانيم ميان آنها و قرآن موجود مقايسه كنيم و تنها به استناد گزارش هاى تاريخى كه آنها نيز ملازمت ميان وجود اين مصاحف با راهيافت تحريف در قرآن را ثابت نمى كنند، نمى توان مدعى راهيافت تحريف به كاستى در قرآن شد.

از توصيف هاى مصاحف صحابه در منابع تاريخى و روايى مى توان استفاده كرد كه تفاوت مصحف ابن مسعود و مصحف ابىّ بن كعب با مصحف كنونى، در اضافات تفسيرى و تبديل برخى از كلمات دشوار (غريب) قرآن به كلمه اى ديگر جهت شرح و توضيح آنها بوده و به نزاهت قرآن از تحريف آسيبى نمى رساند. البته بنا بر منابع اهل سنت، مصحف ابن مسعود ، اختلافاتى افزون بر اين با قرآن موجود داشته است؛ مثلاً مُعَوَّذَتين را از سور قرآنى به شمار نياورده است . اما علاوه بر اين كه سند و اعتبار اين گزارش ها جاى درنگ دارد ، روشن است كه وقتى ميان يك مصحف از يك سو و ديگر مصاحف و قرآن موجود از سويى ديگر اختلافى در مى گيرد، به حكم عقل نمى توان جانب مصحف واحد را گرفت و اساساً قرآن موجود ، با تواتر ثابت است، در حالى كه چنان مصحفى ، بر خبر واحد استوار است. ديگر آن كه مصحف ابن مسعود ، با ادلّه قطعىِ پيراستگى قرآن از تحريف ، معارض است. افزون بر اين بعيد نيست كه نسبت چنين تفاوت هايى به ابن مسعود و مصحف او، با انگيزه جانبدارى از عثمان و توجيه نوع تعاملاتى باشد كه وى در حقّ ابن مسعود روا داشته بود.


[۱]فصل الخطاب فى تحريف الكتاب : ص ۳۵ - ۹۵ .

[۲]فصل الخطاب فى تحريف الكتاب : ص ۹۵ .

[۳]ر. ك: البيان، خويى : ص ۲۲۱ .

[۴]بقره : آيه ۱۱۸ .

[۵]توبه : آيه ۶۹ .

[۶]فصل الخطاب : ص ۱۸۳ - ۲۰۹ ؛ صيانة القرآن من التحريف : ص ۲۱۴ .

[۷]ر. ك: تحريف ناپذيرى قرآن : ص ۲۱۱ - ۲۱۶.

[۸]فصل الخطاب : ص ۲۰۹ - ۲۳۳ و ۲۸۰ ؛ صيانة القرآن من التحريف : ص ۲۲۰.

[۹]ر . ك : ص ۲۲۸ ح ۲۰۹ .

[۱۰]ر. ك: الميزان فى تفسير القرآن : ج ۱ ص ۶۶ ؛ البيان فى تفسير القرآن : ص ۵۵ .

[۱۱]ر. ك: فرائد الاُصول : ج ۱ ص ۱۵۷ .

[۱۲]بحار الأنوار : ج ۳۱ ص ۲۰۷ ؛ صحيح البخارى : ج ۶ ص ۱۰۰ .

[۱۳]ر. ك : ص ۲۳۲ (پژوهشى در باره احاديث نزول قرآن بر هفت حرف) .

[۱۴]براى آگاهى بيشتر در اين باره، ر. ك: التمهيد فى علوم القرآن : ج ۲ ص ۸۱ - ۹۸ .

[۱۵]ر. ك: صيانة القرآن من التحريف : ص ۱۵۹ - ۱۸۷؛ القرآن الكريم و روايات المدرستين: ج ۱ ص ۹۵ - ۱۳۹.

[۱۶]در اين باره ، ر . ك : علوم حديث : ش ۲۰ ص ۹۶ (گفتگو با آية اللَّه سيد مرتضى عسكرى) .

[۱۷]ر. ك: صيانة القرآن من التحريف : ص ۲۳۹ .

[۱۸]فصل الخطاب : ص ۲۳۴ و ۲۵۰ ؛ صيانة القرآن من التحريف : ص ۲۳۹ - ۲۴۰ ؛ سلامة القرآن من التحريف : ص ۱۱۶ - ۱۱۷ .

[۱۹]ر. ك: آلاء الرحمن : ج ۱ ص ۶۵.

[۲۰]ر. ك : «بررسى نقش غاليان در روايات تحريف قرآن»، پايان‏نامه كارشناسى علوم قرآن و حديث ، محمدحسن احمدى: ص ۱۱۸. بر اساس اين بررسى، از مجموع بيش از هزار روايتى كه موهم تحريف اند ، تعدادى نزديك به دو سوم (۶۱۳ روايت) از طريق غاليان نقل شده است .

[۲۱]آلاء الرحمن : ص ۲۶.

[۲۲]ر.ك: القرآن و روايات المدرستين : ج ۳ ص ۲۲۲ - ۲۲۳ و ۸۴۷؛ البيان (علامه بلاغى) : ص‏۲۲۹؛ دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۶ ص ۳۱۱ - ۳۱۸ مدخل «تحريف‏ناپذيرى قرآن»؛ وسلامة القرآن من التحريف : ص‏۱۱۹ - ۱۲۵ . نويسنده در اين كتاب، احاديث فصل الخطاب نورى را دسته‏بندى و به لحاظ اعتبار سند و منبع بررسى كرده است.

[۲۳]القرآن و روايات المدرستين : ج ۳ ص ۲۲۲ - ۲۲۳ و ۸۴۷؛ البيان (علامه بلاغى) : ص‏۲۲۹.

[۲۴]دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۶ ص ۳۱۱ - ۳۱۸ مدخل «تحريف‏ناپذيرى قرآن» . نيز ، ر. ك : سلامة القرآن من التحريف : ص ۱۱۹ - ۱۲۵ .

[۲۵]فصل الخطاب : ص ۲۷۵ .

[۲۶]تفسير القمى : ج‏۲ ص ۴۲۲ ؛ تفسير الصافى : ج ۵ ص ۳۲۸.

[۲۷]تفسير القمّى : ج ۲ ص ۴۲۲ : «واخُلي جنّتي ، يعنى الحسين بن على عليه السلام» .

[۲۸]جامع احاديث الشيعة : ج ۵ ص ۱۱، ۲۱ و ۱۱۴.

[۲۹]الكافى : ج ۵ ص ۵۲۲، ج ۸ ص ۱۸۳ و ۲۰۵ .

[۳۰]الكافى : ج ۸ ص ۵۰ و ۲۰۵ ؛ تحريف‏ناپذيرى قرآن : ص ۲۴۶ .

[۳۱]ر. ك: التمهيد فى علوم القرآن : ج ۲ ص ۲۵۶ ؛ البيان : ص ۱۵۱ - ۱۶۶ ؛ صيانة القرآن من التحريف : ص ۲۵۲ - ۲۵۳ .

[۳۲]البيان : ص ۲۳۱ .

[۳۳]الكافى : ج ۱ ص ۲۸۶.

[۳۴]ر.ك: البيان : ص ۲۳۱ .

[۳۵]البيان : ص ۲۲۶ - ۲۲۸ .

[۳۶]كامل الزيارات : ص ۱۹۷ ؛ الخصال : ص ۱۷۴ ؛ بحار الأنوار : ج ۹۸ ص ۱۵۰ .

[۳۷]الكافى : ج ۸ ص ۵۳ ؛ البيان (علامه بلاغى) : ص ۲۲۹.

[۳۸]فصل الخطاب : ۱۳۵ - ۱۴۳ .

[۳۹]فصل الخطاب : ص ۱۴۴ - ۱۴۸ .

[۴۰]فصل الخطاب : ص ۱۲۰ - ۱۲۴ .

[۴۱]صيانة القرآن من التحريف : ص ۲۱۰ - ۲۱۳ .

[۴۲]الإتقان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۱۶۰ .

[۴۳]براى نمونه ر.ك: الذخيرة فى علم الكلام : ص ۳۶۴ - ۳۶۵ ؛ مثالب النواصب(نسخه خطى سپهسالار) : ورق ۴۷۱ ؛ اجوبة مسائل جاراللَّه : ص ۲۵؛ حقائق هامة حول القرآن الكريم : ص‏۲۰ - ۵۰؛ البيان : ص ۲۳۹ - ۲۵۷ .

[۴۴]البيان : ص ۲۵۷ - ۲۵۸ ؛ دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۶ ص ۳۱۰ .

[۴۵]از جمله ، امام حسين عليه السلام ، وقتى در نزد ايشان سخن از تصرّف عثمان در كلمات و آيات و سوره‏ها به ميان آمد ، بر آشفت و آن را انكار كرد . اين گزارش را ابن شهرآشوب ، از كتاب التحريش ، چنين نقل كرده است : قيلَ للحسين بن على عليه السلام : إنّ نعثلاً زاد فى القرآن ونقص منه باباً و ... ، فقال الحسين : «أنا مؤمن لا نقصت كما لا زيدت» فاستحيا (مثالب النواصب ، ابن شهرآشوب : ص ۲۶۵) .

[۴۶]ر.ك: دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۶ ص ۳۲۹ .

[۴۷]الكافى : ج ۸ ص ۱۸ ؛ بحار الأنوار : ج ۳۱ ص ۲۰۵ ؛ شرح اصول كافى : ج ۱۱ ص ۲۳۶.

[۴۸]البيان : ص‏۲۲۳.

[۴۹]البيان : ص ۲۲۳ .

[۵۰]الفهرست : ص ۳۰. نيز ، ر.ك: بحار الأنوار : ج‏۲۸ ص‏۲۶۶.

[۵۱]الإتقان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۱۶۱.

[۵۲]براى نمونه ر.ك: الكافى : ج ۲ ص ۶۳۳؛ تفسير العيّاشى : ج ۲ ص ۳۰۷ - ۳۰۸؛ الاعتقادات : ص ۹۳؛ الطبقات الكبرى : ج ۲ ص ۳۳۸؛ الفهرست : ص‏۱۶؛ حلية الاولياء : ج ۱ ص ۶۷ .

[۵۳]ر . ك : التمهيد فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۲۸۸ - ۲۹۶.

[۵۴]البيان : ص ۲۲۳ - ۲۲۴ و ۲۲۶.

[۵۵]التسهيل فى علوم التنزيل : ج ۱ ص ۴ ؛ التمهيد فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۲۲۶.

[۵۶]تفسير العيّاشى : ج ۱ ص ۱۴ ؛ تفسير الصافى : ج ۱ ص ۱۹.

[۵۷]فصل الخطاب : ص ۱۳۰ - ۱۴۳.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت