007 ـ و منتهی الحلم

وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ .

و داراى بالاترين مراتب بردبارى ...

توضيح واژه ها

مُنْتَهى : اسم مكان ، به معناى محلّ نهايت ، آخرين حدّ ، پايان ، بالاترين درجه .[۱]

الحِلْم : بردبارى ، عقل .[۲]

شرح

واژه «حِلْم» ، در روايات در دو معناى بردبارى و خِرد ، به كار رفته است ؛ امّا با پژوهشى در احاديث ، به اين نتيجه مى رسيم كه عقل و خِرد ، از لوازم بردبارى هستند و معناى اصلى حِلْم در منابع واژه شناسى ،[۳]خِرد نيست ، هر چند در سير تطوّر خود ، به معناى عقل هم به كار رفته است . به هر رو ، فراز «مُنتَهَى الْحِلْم» ، نهايت بردبارى را مى رسانَد .

بردبارى خالق و مخلوق

حليم ، در ميان صفات خدا و انسان ، مشترك لفظى است . در قرآن كريم ، يازده بار از خداوند با صفت «حليم» ياد شده است :

«وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ .[۴]و خداوند ، دانا و بردبار است» . «وَاللّهُ غَنِىٌّ حَلِيمٌ .[۵]و خداوند ، بى نياز و بردبار است» .

در آيه ۱۱۴ سوره توبه نيز ، صفت حليم براى ابراهيم عليه السلام به كار رفته است :

«إِنَّ إِبْرَ هِيمَ لَأَوَّ هٌ حَلِيمٌ .[۶]همانا ابراهيم ، بسيار آه كِشنده [از ترس خدا] و بردبار بود » .

حليم ، اگرچه صفت مشترك است ؛ امّا معناى آن در باره خالق و مخلوق ، همسان نيست .

بردبارى خدا

حِلم در خداوند ، به معناى ناديده گرفتن خطاى بندگان است . در تبيين حليم بودن خداوند گفته اند :

حَليمٌ عمّن عَصاهُ لا يَعجل عَلَيهِم بِعُقوبَتِه .[۷]در باره كسى كه نافرمانى مى كند ، بردبار است و گناهكاران را زود كيفر نمى دهد .

در دعايى از امير مؤمنان عليه السلام مى خوانيم :

الحَمدُ للّهِِ الَّذى يَحلُمُ عَنّى حَتّى كَأنَّنى لا ذَنبَ لي .[۸]ستايش ، خدايى را كه بر من بردبارى مى ورزد ، چنان كه گويى براى من ، هيچ گناهى نيست .

يكى از اسبابى كه گناهكاران ، حرمت خدا را پاس نمى دارند ، بردبارى خالق است . چنانچه هر خطايى ، كيفرى زودْهنگام داشت ، هيچ كس به گناه ، آلوده نمى شد ؛ امّا دنيا ، سراى آزمون و خطاست و ارزش انسان در آن است كه بردبارى خدا را قَدر بشناسد و در پىِ اصلاح نفس خويش بر آيد ، و آن كه از بردبارى خدا سودى نجويد ، به ورطه هلاكت مى افتد ، چنان كه در روايتى ، امام على عليه السلام مى فرمايد :

إنَّ حِلمَ اللّهِ تَعالى عَلَى المَعاصِى جَرَّأَكَ ، وَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ أَغراكَ .[۹]همانا بردبارى خداى متعال ، تو را به ارتكاب گناهان ، دلير كرده و براى به هلاكت در افكندن خودت ، ترغيب نموده است .

بردبارى بَشَر

بردبارى در انسان ها ، خصلتى پسنديده است ؛ امّا بردبارى بشر با حِلم خداوند ، متفاوت است . از امام حسن مجتبى عليه السلام ، در باره معناى حِلم انسان پرسيدند . امام عليه السلام فرمود :

كَظْمُ الْغَيْظِ وَ مِلْكُ النفس .[۱۰]فرو بردن خشم و خويشتندارى است .

كسى كه مى تواند هنگام خشم و عصبانيت ، خود را كنترل نمايد و مالك نفس خويش باشد ، بردبار است .[۱۱]

دستاورد بردبارى

بردبارى ، خصوصيتى است كه وقتى بر جان نشيند ، آثارش هويدا مى شود . پيامبر صلى الله عليه و آله در شمارشِ دستاوردهاى بردبارى فرموده است :

فَأَمّا الحِلمُ : فَمِنهُ رُكوبُ الجَمِيلِ وَ صُحبَةُ الأبرارِ وَ رَفعٌ مِنَ الضَّعَةِ وَ رَفعٌ مِنَ الخَساسَةِ وَ تَشَهّي الخَيرِ وَ تَقَرُّبُ صاحِبِهِ مِن مَعالى الدَّرَجاتِ وَ العَفوُ وَ المَهلُ وَ المَعروفُ وَ الصَّمتُ ، فَهذا ما يَتَشَعَّبُ لِلْعاقِلِ بِحِلمِهِ .[۱۲]حاصل بردبارى است : آراسته شدن به خوبى ها ، همنشينى با نيكان ، ارجمند شدن ، عزيز گشتن ، رغبت به نيكى ، نزديك شدن بردبار به درجات عالى ، گذشت ، آرامش ، احسان ، و خاموشى . اينها ثمره بردبارى خردمند است .

يكى از آثار حِلم ، عفو و گذشت است و حليم ، به گذشت كردن در هنگام توانايى ، شناخته مى شود . امير مؤمنان عليه السلام مى فرمايد :

إنَّما الحَلِيمُ مَن إذا قَدَرَ عَفا وَكانَ الحِلمُ غالِبا عَلى أمرِهِ .[۱۳]بردبار ، كسى است كه با وجود داشتن قدرت ، گذشت كند و بردبارى ، بر كارهاى او چيره باشد .

راه بردبارى

كسب دانش و خِردورزى ، راه بردبارى است . امام على عليه السلام در روايتى مى فرمايد :

بِوُفُورِ العَقْلِ يَتَوَفّرُ الحِلْمُ . با افزوده شدن عقل ، بردبارى ، افزون مى شود .[۱۴]

در «زيارت جامعه» ، پس از عبارت «خُزّان العلم» ، عبارت «منتهى الحِلْم» آمده است كه شايد اشاره اى باشد به آن كه گنجوران دانش ، بى نهايت بردبارند .

امير مؤمنان عليه السلام ، در روايتى ستيغ دانش را بردبارى مى داند و مى فرمايد :

كَمالُ العِلمِ الحِلمُ وَ كَمالُ الحِلْمِ كَثرَةُ الاحتِمالِ وَ الْكَظمُ .[۱۵]كمال دانش ، بردبارى است و كمال بردبارى ، تحمّل بسيار و فرو بردن خشم است .

داناى حقيقى ، حليم است و دانشمندانى كه بردبار نيستند ، از نور دانش ، بى بهره هستند و دانش آنان ، نورِ علم نيست ؛ بلكه دانستنى هاى بسيارى را در ذهن خود انباشته اند ؛ امّا بهره اى از نور علم ندارند . نور علم ، آدمى را بردبار مى كند و تحمّل او را در برابر نادانان ، افزايش مى دهد ؛ زيرا حقيقتِ نادانى را مى يابد و چون نادان را مى شناسد ، از او انتظار رفتار خردمندانه و متين ندارد و همين نگرش ، تحمّل او را بالا مى برد .

نمونه هايى از بردبارى اهل بيت عليهم السلام

از بهترين خصلت هاى دنيا و آخرت در نزد پيامبر صلى الله عليه و آله ، بخشودن كسى است كه ستم كرده و عطا كردن به كسى است كه از بخشش ، دريغ ورزيده است .[۱۶]اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله ، خود دستور العمل بردبارى است كه پيامبر خدا و خاندان پاكش در هنگام خشم و غضب به كار مى بستند .

پيام آور مهربانى ، در تبليغ خود ، اذيّت و آزار بسيارى را تحمّل كرد . روزى عدّه اى نادان ، پيشانى مبارك ايشان را با سنگ ، مجروح كردند . پيامبر صلى الله عليه و آله ، خون را از چهره خويش پاك كرد و فرمود :

اللّهُمَ اهْدِ قَوْمى فَإنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ ![۱۷]خدايا ! قوم مرا هدايت كن ؛ زيرا نمى فهمند .

اين برخورد پيامبر صلى الله عليه و آله ، در نهايت حلم است ؛ زيرا گروه مقابل را نفرين نمى كند و آنان را گروهى نادان مى داند كه از روى جهل به او جسارت مى كنند .

امير مؤمنان عليه السلام نيز حليم ترينِ مردمان بود . در نبرد جَمَل ، مروان بن حكم و عبد اللّه بن زبير ـ كه در كينه توزى با امام على عليه السلام و آتش افروزى بى همتا بودند ـ ، دستگير شدند ؛ امّا مولا ، از بدى آنان درگذشت و آنان را آزاد كرد .

زينت عبادت پيشگان ، امام سجّاد عليه السلام مى فرمايد :

إنّى لَيُعجِبُنِى الرَّجُلُ أن يُدرِكَهُ حِلمُهُ عِندَ غَضَبِهِ .[۱۸]از مردى كه هنگام خشم ، بردبارى ورزد ، خوشم مى آيد .

شايسته است پيروان اهل بيت عليهم السلام در راه بردبارى گام نهند و اگر نتوانستند بر دانايى خود بيفزايند ، با تمرين بردبارى ، خود را به بردبارى وا دارند . امام على عليه السلام در اين باره ، چنين سفارش مى كند :

إنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيما فَتَحَلَّمْ ؛ فَإنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إلّا أوشَكَ أنْ يَكُونَ مِنْهُمْ . اگر بردبار نيستى ، خويشتن را بردبار نشان بده ؛ زيرا كمتر كسى است كه خود را شبيه گروهى كند و به زودى ، يكى از آنان نشود .[۱۹]

و در روايت ديگرى ، فرموده است :

مَن لا يَتَحَلَّمُ لا يَحْلُمُ .[۲۰]كسى كه خود را به بردبارى وا ندارد ، بردبار نمى شود .


[۱]«إنتهى الشى ء : بلغ نهايته ، و النهاية : حيث ينتهى إليه الشى ء» (لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۳۴۴) .

[۲]«الحلم بالكسر : ترك العجلة» (معجم مقاييس اللّغة ، ج ۲ ، ص ۹۳) . «الأناة و العقل» (لسان العرب ، ج ۱۲ ، ص ۱۴۶) . «ضبط النفس عن هيجان الغضب» (مجمع البحرين ، ج ۶ ، ص ۴۹) .

[۳]ر . ك : معجم مقاييس اللّغة ، ج ۲ ، ص ۹۳ .

[۴]سوره نساء ، آيه ۱۲ .

[۵]سوره بقره ، آيه ۲۶۳ .

[۶]سوره توبه ، آيه ۱۱۴ .

[۷]التوحيد ، ص ۲۰۲ .

[۸]بحار الأنوار ، ج ۹۷ ، ص ۱۹۳ ، ح ۳ .

[۹]غرر الحكم ، ح ۳۴۶۷ .

[۱۰]بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۱۰۲ ، ح ۲ .

[۱۱]ر.ك : همان ، ج ۷۷ ، ص ۲۸۲ ، ح ۱ .

[۱۲]تحف العقول ، ص ۱۶ .

[۱۳]عيون الحكم و المواعظ ، ص ۴۱۲ ، ح۷۰۱۰ .

[۱۴]غرر الحكم ، ح ۴۲۷۴ .

[۱۵]همان ، ح ۷۲۳۱ .

[۱۶]الكافى ، ج ۲ ، ص ۱۰۷ ، ح ۱ ؛ ميزان الحكمة ، ج ۸ ، ص ۳۸۳۲ ، ح ۱۳۱۷۱ .

[۱۷]بحار الأنوار ، ج ۳۵ ، ص ۱۷۷ .

[۱۸]الكافى ، ج ۲ ، ص ۱۱۲ ، ح ۳ .

[۱۹]نهج البلاغة ، حكمت ۲۰۷ .

[۲۰]بحار الأنوار ، ج ۷۷ ، ص ۲۸۳ ، ح ۱ ؛ ميزان الحكمة ، ج ۳ ، ص ۱۲۸۸ ، ح ۴۳۲۱ .

  • و منتهی الحلم (دانلود)

  • و منتهی الحلم (دانلود)