درمان بيمارى نگرانى‏ هاى ناروا

درمان بيمارى نگرانى‏ هاى ناروا

در منابع اسلامى ، ره نمودها و دستور العمل هاى بسيار مهم و ارزنده اى در زمينه درمان بيمارى اندوه و نگرانى ، ارائه شده است .

از منظر احاديث اسلامى ، اندوه و نگرانى ، نوعى بيمارى روحى است . بنا بر اين ، يكى ديگر از اصول الگوى شادى در اسلام ، درمانِ اين بيمارى است ؛ چرا كه بدون درمان آن ، شادى بى معناست .

در منابع اسلامى ، ره نمودها و دستور العمل هاى بسيار مهم و ارزنده اى در زمينه درمان بيمارى اندوه و نگرانى ، ارائه شده است. توضيح كوتاهى در باره ره نمودهاى درمان اندوه:

۱ . درمان هاى معرفتى

مقصود از درمان هاى معرفتى ، شناخت ها و آگاهى هايى هستند كه مى توانند در پيشگيرى يا درمانِ غصّه هاى بيهوده و ناروا مؤثر باشند :

۱ - ۱ . شناخت امور شايسته اندوه و شادى

نخستين ره نمود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام براى درمان اندوه و نگرانى ، تصحيح بينش و به تعبير ديگر ، واقع گرايى در ارزيابى غم ها و شادى هاست . اين ره نمود ، در واقع ، اساس همه ره نمودهاى معرفتى در زمينه درمان نگرانى هاى منفى و دستيابى به شادى هاى روا و مثبت است .

تشخيص صحيح عوامل شادى و نگرانى ، آن قدر اهميت دارد كه امام على عليه السلام ضمن نامه اى به شخصيت بزرگى مانند عبداللَّه بن عبّاس مى نويسد :

إِنَّ المَرءَ قَد يَسُرُّهُ دَركُ ما لَم يَكنُ لِيَفوتَهُ ، ويَسوؤُهُ فَوتُ ما لَم يَكُن لِيُدرِكَهُ ، فَليَكُن سُرورُكَ بِما نِلتَ مِن آخِرَتِك ، وَليَكُن أسَفُكَ عَلى  ما فاتَكَ مِنها ، وما نِلتَ مِن دُنياكَ فَلا تُكثِر به فَرَحاً وما فاتَكَ منها فَلا تَأسَ عَلَيهِ جَزَعاً وَليَكُن هَمُّكَ فيما بَعدَ المَوتِ .[۳]

گاه آدمى را [برخوردار شدن از] چيزى كه از دستش نمى رود، شادمان مى كند و از دست دادن چيزى كه به دست آمدنى نيست، اندوهگين مى سازد [ ، حال آن كه ]شادمانى ات بايد براى آن مقدار آخرتى باشد كه به دست آورده اى و اندوه تو براى چيزى از آن باشد كه از دستش داده اى . براى آنچه از دنيايت به دست آورده اى، بسيار شادمانى نكن و بر آنچه از آن از كف داده اى، بى تابانه غمگين مباش؛ بلكه همّت خود را براى پس از مرگ، مصروف دار.

اين حكمت ، به قدرى جالب و آموزنده است كه ابن عبّاس ، ضمن نقل آن ، مكرّر مى گفت : پس از كلام پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از هيچ سخنى به اندازه آن ، سود نبردم!

خطا در ارزيابى موارد غم و شادى

نمونه هايى از خطاى انسان در ارزيابى عوامل غم و شادى كه در روايات آمده اند ، عبارت اند از :

يك . روزىِ انسان را خدا تضمين كرده ، بنا بر اين ، غُصّه خوردن براى روزى ، بيهوده است ؛ ولى او نگرانِ روزىِ روزهاى آينده است . به عكس ، هر روز از عمر انسانْ كم مى شود و به مرگ نزديك تر مى گردد . بنا بر اين ، غصّه خوردن براى هدر رفتن سرمايه عمر «روا» است ؛ ولى او نگران كوتاه شدن عمر نيست و شاد است كه يك روز ديگر در دنيا زندگى كرده است .[۴]

دو . رويگَردانىِ دنيا ، موجب نزديكى به خداى سبحان است . از اين رو بايد موجب شادى باشد ؛ ولى براى برخى باعث اندوه است . رويكرد دنيا موجب دورى از خداست ، لذا بايد موجب اندوه باشد ؛ ليكن گاه باعث شادى است .[۵]

سه. برخى حوادث بر اساس تقدير الهى ، قطعى اند . از اين رو نبايد غير منتظره باشند ؛ امّا عده اى از آنها شگفت زده و خرسند مى شوند. برخى چيزها نيز در تقدير الهى ، بنا نيست كه به انسان برسند ؛ امّا چون انسان انتظارش را مى كشد، از نيامدنش ناراحت مى شود.[۶]چهار. چيزهاى از دست رفته، باز نمى گردند . از اين رو ، تأسّف بر آنها بى اثر است ؛ امّا برخى از مردم ، غصّه آنها را مى خورند. چيزهايى نيز در دست انسان است كه پايدار نمى مانند؛ امّا برخى به خاطر داشتن آنها سرمست مى شوند.[۷]

پنج. بسيارى از مردم به خاطر لذّت اندك و ناپايدار دنيا خوش حال مى شوند ؛ امّا براى لذّت بسيار و پايدار آخرت كه از دست مى دهند ، ناراحت نمى شوند؛ در حالى كه بايد برعكس باشد.[۸]

پيام همه رواياتى كه دلالت دارند بر خطاى انسان ها در تشخيص امورى كه بايد موجب غم و يا شادى باشند ،[۹]اين است كه : در شادى و غم ، واقع گرا باش ؛ ظاهربين مباش ؛ فكر كن ببين چه چيزى واقعاً براى تو خير و سودآور است ، اگر بدان دست يافتى ، شاد باش ؛ و چه چيزى واقعاً براى تو شرّ و زيان بار است ، اگر در زندگى تو پديد آمد ، اندوهناك شو و براى مبارزه با آن به پاخيز ؛ مبادا در اثر تفكّر و بينش نادرست ، چيزى كه واقعاً شادى آفرين نيست ، و چه بسا خطرناك است ، موجب شادى زودگذر تو شود و تو را در دام اندوه دائمى قرار دهد ! و مبادا چيزى را كه واقعاً نگران كننده نيست ، و چه بسا موجب سرور و شادى است ، نگران كننده بپندارى ، و خود را بيهوده در رنج و زحمت قرار دهى ! افزون بر اينها ، شناخت صحيح عوامل اندوه نيز در كاهش فشارهاى روانى آن ، فوق العاده مؤثّر است . ديل كارنگى در فصل چهارم از بخش دوم كتاب آيين زندگى ، تحت عنوان «چگونه نگرانى را تجزيه و تحليل كنيم؟» مى نويسد : «اوّلين دستور براى حلّ مشكلات اين است كه واقعيت امر را بفهميم و براى حلّ مشكلات خود ، پيش از اين كه عوامل مؤثّر در آن را گرد نياورده ايم ، نگرانى به خود راه ندهيم ... چارلز كترينك[۱۰]در اين مورد گفته : مشكلى كه خوب تشريح و حلّاجى شده باشد ، نصفش حل شده است» .

وى در ادامه ، از شخصى به نام گلن ليچفيلد نقل مى كند : «من اين حقيقت را دريافته ام كه پنجاه درصد نگرانى ها چون به مرحله تصميم قطعى برسند ، نابود مى شوند و چهل درصد بقيه نيز در جريان اجراى تصميم از بين مى روند . بنا بر اين ، نود درصد نگرانى هاى من با طى اين چهار مرحله از بين مى روند :

۱ . دقيقاً مى نويسم كه چه چيز باعث نگرانى ام شده است ؛

۲ . چه مى توانم در اين باره انجام دهم ؛

۳ . تصميم خود را مى گيرم ؛

۴ . بى درنگ ، آن تصميم را اجرا مى كنم» .[۱۱]

۱ - ۲ . شناخت خدا

مى توان گفت كه بهترين داروهاى پيشگيرى و درمان بيمارى نگرانى هاى ناروا ، معرفت خداوند سبحان است . ديگر داروها ، تا با اين دارو همراه نشوند ، نمى توانند تأثير چندانى در درمانِ اين بيمارى داشته باشند . در دعايى منسوب به امام زين العابدين عليه السلام آمده كه مى فرمايد :

كَيفَ أحزَنُ وأنتَ الكَريمُ ؟ . . . وكَيفَ أحزَنُ وقَد عَرَفتُكَ ؟[۱۲]

اين سخن ، بدين معناست كه كسى كه آفريدگار خود را حقيقتاً بشناسد و با لطف و كرامت و مهر و رحمت او نسبت به آفريده ها آشنا باشد ، نبايد احساس نگرانى كند ؛ زيرا خداوند ، جز خير و خوبى براى شخص باايمان ، مقدّر نمى نمايد .

۱ - ۳ . شناخت دنيا

نه تنها خداشناسى ، بلكه دنياشناسى نيز در درمان غصّه هاى بيهوده زندگى مؤثّر است . در احاديث فراوانى تأكيد شده كه اگر كسى دنيا را بشناسد ، مشكلات دنيوى ، او را اندوهگين نمى كند . دليل اين مطلب در روايتى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اين گونه آمده است :

أيُّها النّاسُ! هذِهِ دارُ تَرَح لا دارُ فَرَحٍ ، ودارُ التِّواءِ لا دارُ استِواءٍ ، فَمَن عَرَفَها لَم يَفرَح لِرَجاءٍ ولَم يَحزَن لِشَقاءٍ .[۱۳]

اى مردم! دنيا سراى غم است نه سراى شادى ؛ سراى دشوارى است ، نه سراى آسودگى . پس هر كه آن را شناخت ، با اميدى شاد نشد ، و با سختى و حسرتى ، اندوهگين نگشت .

اين سخن بدين معناست كه طبيعت زندگى دنيا ، به انواع سختى ها و بلاها آغشته است و كسى كه به اين امر آگاه باشد ، مى داند كه شادى هاى آن ، نسبى اند . از اين رو ، شادى مطلق در دنيا وجود ندارد . وقتى انسان ، خود را براى پذيرفتن سختى هاى زندگى و آفت هاى طبيعى و غير قابل پيشگيرى شادى ،[۱۴]آماده مى كند ، دشوارى هاى زندگى براى او غير منتظره و نگران كننده نخواهند بود.

۱ - ۴ . ياد مرگ و احوالات پس از آن

بسيارى از نگرانى هاى انسان، ناشى از اهميت دادن به آرزوهاى دست نيافتنى است . از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده كه مى فرمايد : «حاصل آرزوها، افسوس خوردن است»[۱۵]و «هر كه آرزوهايش بسيار باشد، رضايتش اندك است» .[۱۶]بنا بر اين ، هر عاملى كه بتواند از اين گونه آرزوها بكاهد، در كاهش نگرانى هاى انسان ، مؤثّر است. يكى از عوامل مؤثّر در پايان دادن به آرزوهاى بيهوده، ياد مرگ و احوالات پس از آن است . در روايتى ، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خطاب به ابو ذر مى فرمايد: «اگر به اَجَل و فرارسيدن آن مى نگريستى، هر آينه، آرزو و فريبكارىِ آن را دشمن مى داشتى».[۱۷]

يكى از ياران امام صادق عليه السلام به نام ابو بصير ، خدمت ايشان رسيد و از وسوسه ها [و آرزوهايى كه موجب نگرانى او مى شوند ] گله كرد . امام عليه السلام به او توصيه فرمود كه براى درمان اين گونه نگرانى ها ، هنگامى را ياد كن كه مى ميرى و دوستانت تو را در قبر مى گذارند و برمى گردند . اندام هاى مختلف بدنت از هم جدا مى شوند و حشراتى كه از رطوبت بدنت توليد شده اند ، از سوراخ هاى بينى ات بيرون مى آيند و كرم ها گوشت بدنت را مى خورند! اين اقدام، نگرانى هاى تو را از بين مى برد.

ابو بصير مى گويد: به خدا سوگند كه هر وقت از چنين سرنوشتى ياد كردم، غصّه هاى دنيوى من پايان يافتند![۱۸]

۱ - ۵ . شناخت ويژگى هاى اندوه

اندوه ، ويژگى هايى دارد كه آگاهى از آن ، موجب مهار غم و كاهش روانى آن مى شود . نخستين ويژگى حُزن و بى تابى ، اين است كه نه تنها چيزى را كه از دست رفته بر نمى گرداند ،[۱۹]و مشكلى از مشكلات زندگى را حل نمى كند ، بلكه بر مشكلات انسان مى افزايد . در صورتى كه صبر و مقاومت ، از شدّت مشكلات مى كاهد ، و چه بسا تحمّل سختى ها را آسان مى نمايد . به تعبير مولوى :

صد هزاران كيميا حق آفريد             كيميايى همچو صبر ، آدم نديد .

اين آگاهى ، به انسان كمك مى كند تا راهى را در برخورد با مشكلات انتخاب كند كه سختى ها بر او آسان شود . ويژگى ديگر اندوه ، موقّتى بودن آن است . هيچ غصّه اى دوام ندارد .[۲۰]«لِكُلِّ هَمٍّ فَرَجٌ ؛[۲۱]براى همه غم ها ، گشايشى هست» ، و «أنّ الفَرَجَ مَعَ الكَربِ ،[۲۲]گشايش ، همراه اندوه است» . همه غم ها ، دير يا زود ، زوال مى يابند . توجّه به اين واقعيت ، از فشارهاى روانىِ اندوه مى كاهد و به انسان توان مى دهد كه تلخى هاى موقّت سختى ها را با كيمياى صبر ، شيرين نمايد . اين معنا در روايتى از امام صادق عليه السلام بدين سان بيان شده است :

إنَّمَا الدُّنيا ساعَةٌ ، فَما مَضى  فَلَيسَ تَجِدُ لَهُ سُروراً ولا حُزناً ، وما لَم يَأتِ فَلَيسَ تَعرِفُهُ ، فَاصبِر عَلى  تِلكَ السّاعَةِ الَّتى أنتَ فيها ، فَكَأَنَّكَ قَدِ اغتَبَطتَ .[۲۳]

دنيا ساعتى بيش نيست . نسبت به آنچه از آن كه گذشته ، شادى و غمى را حس نمى كنى و نسبت به آنچه از آن كه نيامده نيز آگاهى ندارى . پس در اين ساعتى كه اكنون سپرى مى كنى ، شكيبايى بورز ، چندان كه گويى نكوحالى .

بنا بر اين ، مهم ترين آگاهى هايى كه مى توانند در پيشگيرى و يا درمان نگرانى هاى منفى و غصّه هاى ناروا نقش داشته باشند ، به طور خلاصه عبارت اند از : ۱ . شناخت امورى كه واقعاً شايسته است انسان براى آنها شاد يا غمگين باشد . اگر چنين آگاهى اى براى انسان به دست آيد ، غم بيهوده نمى خورد ؛ ۲ . شناخت آفريدگار مهربان كه با لطف و رحمت و كرامت خود ، سرنوشت بندگان را رقم مى زند و چيزى جز خير آنها را نمى خواهد ؛ ۳ . شناخت دنيا كه سبب مى شود ، مشكلات زندگى ، او را غافلگير نكند ؛ ۴ . شناخت ويژگى هاى غم كه به ضميمه كيمياى صبر ، تلخىِ سختى هاى زندگى را از بين مى برند و از فشار غصّه ها مى كاهند .

۲ . درمان هاى اعتقادى

عقيده و باور ، مرحله اى بالاتر از معرفت و شناخت حقايق است . ممكن است حقيقتى را انسان بداند ، ولى باور نداشته باشد ، مثل اين كه همه مى دانند كه از انسانِ مرده ، كارى ساخته نيست ؛ ولى كمتر كسى است كه از مرده نترسد و حاضر شود حتّى يك شب كنار همسر مرده اش استراحت كند ، در حالى كه مرده شور ، به سادگى در كنار مرده ها استراحت مى كند ؛ چون شناخت و آگاهى او در اين زمينه ، به باور تبديل شده است .

معارف عقلى و شناخت هاى ذهنى ، هنگامى به باور تبديل مى شوند كه وارد قلب گردند و با روح و جان انسان پيوند بخورند . تا وقتى كه انسان ، حقيقتى را باور نكند ، در زندگى او مؤثّر نخواهد بود . از اين رو ، شناخت هاى چهارگانه اى كه پيش از اين تحت عنوانِ «درمان هاى معرفتى» مطرح شدند ، تنها در صورتى مى توانند نگرانى هاى انسان را درمان كنند كه به باور و عقيده و ايمان تبديل شوند .

۲ - ۱ . ايمان به خداى سبحان

باورهاى دينى و اعتقادات مذهبى ، و در صدر آنها ، ايمان به خداوند سبحان ، مؤثّرترين و اصلى ترين داروهاى اندوه و نگرانى اند .

در روايتى از امام على عليه السلام نقل شده كه فرمود :

نِعمَ طارِدُ الهَمِّ اليَقينُ .[۲۴]

بهترين دور كننده اندوه ، يقين است .دِيل كارْنِگى ، در بخش پنجم از كتاب آيين زندگى ، تحت عنوانِ «روشى كامل براى چيره شدن بر نگرانى» مى نويسد :

روزهايى را به خاطر دارم كه صحبت مردم در باره جنگ ميان دانش و دين بود ؛ امّا آن ديرى نپاييد ؛ چون جديدترين دانش امروزى يعنى «روان پزشكى» ، چيزهايى را ياد مى داد كه پيامبران مى آموختند . چرا؟ چون پزشكان روحى درك كرده اند كه عبادت و ايمان قوى به مذهب ، بيش از نيمى از نگرانى هاى ما را برطرف مى سازند . دكتر بريل ، يكى از پيشوايان اين علم مى گويد : كسى كه ايمان راسخ به مذهبى داشته باشد ، هرگز گرفتار بيمارهاى عصبى نخواهد شد» .

اگر مذهبى در كار نباشد ، زندگى پوچ است .

چند سال پيش از فوت «هنرى فورد» به ملاقات او رفتم . قبل از اين كه او را ببينم ، انتظار داشتم اندوه و ملالت جانكاهى را كه حاكى از سال ها اداره كردن يكى از مؤسّسات بزرگ است ، در سيمايش بخوانم ؛ ولى هنگامى كه او را در ۷۸ سالگى اين چنين شاداب و آرام يافتم ، دچار شگفتى شدم . وقتى علّت را از او پرسيدم ، گفت : «معتقدم كه خدا خودش كارها را روبه راه مى كند و احتياجى به اندرزهاى من ندارد» .

امروزه ، حتّى پزشكان روان شناسى نيز مبلّغ جديد مذهب شده اند . آنها ما را به دين ، پاى بند مى كنند كه از آتش اين دنيا در امان بمانيم . يعنى از آتش جهنّمِ : زخم معده ، آنژين دوپراترين ، اختلال عصبى و جنون . اِمِرسون در باره خودش مى گويد : «من استاد علم خوشى و شادى هستم» . عيسى مسيح هم معلم «علم شادمانى» بود . او به پيروانش دستور مى داد كه شاد باشند و خود را با خوشى دمساز نمايند .

زنى ، به سختى در يافته بود كه بدون خدا زندگى غير ممكن است . من اسم اين زن را مارى كوشمن مى گذارم ، هر چند نام حقيقى اش اين نيست ؛ زيرا او اكنون داراى فرزندان و نوه هاى بزرگى است كه ممكن است از چاپ شدن سرگذشت مادر بزرگشان خوششان نيايد .

داستان او[۲۵]چنين است : در سال هاى سخت و تنگى ، درآمد شوهرم در هفته ، هجده دُلار بود . بيشتر اوقات هم اين مزد به دست ما نمى رسيد ؛ زيرا هنگامى كه كسى بيمار مى شد ، به وى مزد نمى دادند . او اغلب گرفتار بيمارى هاى گوناگونى نظير : اوريون ، مخملك و گريپ بود . خانه اى را كه با دست خودمان ساخته بوديم ، از دست داديم . به خواربارفروشى ، پنجاه دلار بدهكار بوديم و مى بايستى خرج پنج فرزندمان را هم تأمين مى كرديم . من شستن و اتو كردن لباس هاى همسايه ها را قبول كردم . لباس هاى كهنه سربازان را مى خريدم و تن بچه ها مى كردم . از زور غم و غصه ، مريض شدم . روزى خواربارفروشى كه پنجاه دلار از ما طلبكار بود ، پسر يازده ساله ام را به دزديدن يك جين مداد ، متّهم كرد . موقعى كه پسرم جريان را تعريف مى كرد ، اشك در چشمانش حلقه زده بود . من آگاه بودم كه او پسرى درستكار و بى گناه است و بى جهت پيش ديگران ، بدنام و سرشكسته شده است . اين حادثه ، پشتم را شكست . تمام گرفتارى هايى را كه با آنها روبه رو بوديم ، در نظرم مجسّم كردم . هيچ اميدى به آينده نداشتم . انگار كه دچار جنون آنى شده بودم ؛ چون ماشين لباسشويى را بستم و دختر كوچك پنج ساله ام را به اتاق خواب بردم . پنجره ها را بستم و روزنه ها را با كاغذ گرفتم . دختر كوچكم به من گفت : مادر ! چه كار مى كنى؟ من به او جواب دادم : مى خواهم سرما نخوريم ! سپس شير گاز را باز كردم و روى رخت خواب دراز كشيديم . دخترم گفت : مادر ! اين مسخره است ؛ چند لحظه پيش بود كه از خواب بيدار شديم! امّا من جواب دادم : عيبى ندارد . فقط چرتى مى زنيم . سپس چشمانم را بستم و به صداى گازى كه از شير خارج مى شد گوش فرا دادم . هرگز بوى آن گاز را فراموش نخواهم كرد ... .

ناگهان فكر كردم آهنگى مى شنوم . خوب گوش دادم . فراموش كرده بودم پيچ راديوى آشپزخانه را ببندم . البته اين ، الآن اهميت نداشت ؛ امّا صداى موسيقى همچنان ادامه داشت . در همان موقع ، صداى سرود مذهبى و قديمى اى را شنيدم كه مى خواند : «وقتى كه دردها و سختى هاى خود را مى توانيم با خداى خود در ميان گذاريم ، چه لزومى دارد كه از مشكلات خود نگران شويم؟!» .

همان طور كه به آن سرود گوش مى كردم ، فهميدم كه اشتباه بزرگى مرتكب شده ام . مى خواستم به تنهايى با حوادث زندگى بجنگم و هرگز براى نگرانى هايم از خداوند ، كمك نخواسته بودم ... . از جا پريدم و شير گاز را بستم و درها را باز كردم و پنجره ها را گشودم .

بقيه آن روز را به گريه و دعا گذراندم . نه براى اين كه خداوند به من كمكى بكند ؛ بلكه به شكرانه موهبت هايى كه به من ارزانى داشته : «داشتن پنج فرزند سالم» . با خداى خود عهد كردم كه از اين به بعد ، هرگز ناسپاس نباشم و تا امروز هم سرقول خود ايستاده ام .

حتى با وجود از دست دادن خانه شخصى ام ، و كوچ كردن به يك كُلبه روستايى با اجاره پنج دُلار درماه ، براى استفاده كردن از چنين مكانى ، خدا را شكر مى كردم كه حدّاقل زير سقفى زندگى مى كنيم كه ما را از سرما و گرما نگه مى دارد . خدا را شكر مى كنم براى آن كه كارها بدتر از آن نشد و حتماً صداى مرا شنيد ؛ چون كارها رو به راه شد . البته نه فورى ؛ بلكه همان طور كه بحران كاهش پيدا كرد ، وضع مالى ما هم بهتر شد . در يكى از كلوپ ها كارى پيدا كردم و ساعت فراغت را هم به بافتن جوراب مى گذراندم . يكى از فرزندانم براى آن كه بتواند وارد دانشكده شود ، در يكى از مزارع ، كارى پيدا كرد و صبح تا شب ، سيزده گاو را مى دوشيد . امروزه هر كدام از بچّه هاى من براى خودشان خانواده اى تشكيل داده اند .

من داراى سه نوه زيبا هستم . هنگامى كه به ياد آن روز و شير گاز مى افتم ، از خداى خود سپاس گزار مى شوم كه مرا به موقع ، بيدار كرد . چه خوشى هايى را از دست مى دادم ، اگر آن فكر وحشيانه را اجرا مى كردم ! چه ساليان خوشى را كه نمى ديديم ! هنگامى كه به گوشم مى رسد شخصى مى خواهد به زندگى خود پايان دهد ، فرياد مى كشم : «نكن! نكن! لحظات تاريك زندگى ، لحظه اى بيش طول نمى كشد و سپس آينده روشن و اميدبخش در پيش است ...» .

در همين امريكا در هر ۳۵ دقيقه ، يك نفر خودكشى مى كند و هر دو دقيقه يك نفر ديوانه مى شود . بيشتر آنها هر گاه به آرامشى كه در دعاهاى مذهبى نهفته است پى ببرند ، از خودكشى منزجر مى شوند .

يكى از مشهورترين پزشكان روان شناس ، كارل يونگ در صفحه ۲۶۴ از كتاب خود موسوم به انسان نو در كاوش روح مى گويد : «در سى سال گذشته ، مردم كشورهاى گوناگونى به من مراجعه كرده اند و صدها بيمار را معالجه كرده ام . در بين همه بيماران - كه نيمه دوم زندگى يعنى بيش از سى و پنج سال را مى گذراندند - ، كسى پيدا نشده است كه مشكلش يافتن يك عقيده مذهبى نباشد . مسلّماً بيمارى آنها مربوط به اين بود كه چيزهايى را كه مذاهب به پيروان خود بخشيده اند ، آنها از دست داده بودند . هيچ كدام از آنها تا وقتى كه عقيده مذهبى خود را نيافتند ، حقيقتاً معالجه نشدند» .

ويليام جِيمز هم همين عقيده را دارد و مى گويد : «ايمان ، يكى از نيروهايى است كه بشر به يارى آن ، زنده است و فقدانش نابودى و نيستى در بر دارد» .[۲۶]

در سومين اصل از اصول الگوى اسلامى شادى ، خواهيم ديد كه خداباورى ، علاوه بر درمان غُصّه هاى بيهوده و نگرانى هاى منفى ، يكى از بهترين عوامل سرور و شادى است .

۲ - ۲ . ايمان به تقدير الهى

يكى از شاخه هاى ايمان به خداى يگانه ، ايمان به تقدير حكيمانه اوست . شخص مؤمن ، باور دارد كه همه امور زندگى او بر پايه تقدير الهى و حكمت و مصلحت است . كسى كه اين واقعيت را باور داشته باشد ، براى چيزى كه نصيب او نشده و يا از دست داده ، غصّه نمى خورد ، چنان كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد :

إن كانَ كُلُّ شَى ءٍ بِقَضاءٍ مِنَ اللَّهِ وقَدَرِهِ ، فَالحُزنُ لِماذا ؟ ![۲۷]

اگر همه چيزها با قضا و قدر خداوند است ، پس اندوه براى چه؟!

۲ - ۳ . ايمان به آخرت

يكى ديگر از شاخه هاى ايمان به توحيد ، ايمان به آخرت و زندگى پس از مرگ است . كسى كه حقيقتاً خداشناس باشد ، مى داند كه حكمت و عدل الهى ، ايجاب مى كند كه مرگ ، نقطه پايان زندگىِ انسان هاى نيكوكار و تبهكار نباشد ؛ زيرا در غير اين صورت ، نه تنها عدالتى در جهان آفرينش وجود ندارد ، بلكه اصولاً آفرينش انسان ، بيهوده است .

شخص موحّد ، باور دارد كه مرگ ، انتقال از جهانى به جهان ديگر است ؛ جهانى كه براى انسان هاى نيكوكار ، سراسر شادى است و مطلقاً غم و اندوهى در آن نيست ، و تلخى ها و محروميت هاى دنيوى ، به بهترين وجه در حيات اُخرى جبران خواهند شد . لذا محروميت ها او را اندوهناك نمى كنند ، چنان كه در روايتى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى خوانيم :

لَو تَعلَمونَ ما ذُخِرَ لَكُم ما حَزِنتُم عَلى  ما زُوِيَ عَنكُم .[۲۸]

اگر از آنچه برايتان اندوخته شده، باخبر بوديد ، براى آنچه از شما بازداشته شده، اندوهگين نمى شديد .

بر اساس آنچه در اين روشِ درمانى گذشت ، خداباورى و باورهاى منشعب از آن (بويژه ايمان به مقدّرات الهى و زندگى پس از مرگ) ، مهم ترين نقش را در زدودن غم هاى منفى از دل هاى غمگين دارند .

۳ . درمان هاى اخلاقى

نخستين اقدامى كه براى درمان اخلاقىِ بيمارى اندوه ، ضرورى است ، مبارزه با خصلت هايى است كه موجب ابتلاى انسان به اين بيمارى مى شوند - كه پس از اين به آنها اشاره مى شود - .[۲۹]پس از اين اقدام ، آراستن جان ، به شمارى از صفات شايسته ، موجب ريشه كن شدن اين بيمارى مى شود . اين صفات ، عبارت اند از :

۳ - ۱ . دل بسته نبودن به دنيا

زُهد ، يا دلبستگى نداشتن به دنيا و لذايذ مادّى ، درمانِ بخش عمده اى از غصّه هاى زندگى است . به وجود آمدن بسيارى از نگرانى ها ، به دليل دلبستگى شديد ما به دنياست . هر چه انسان ، دل بستگىِ بيشترى نسبت به امور مادّى داشته باشد ، نگرانى هاى از دست دادن آنها ، بيشتر او را آزار مى دهد . از اين رو ، هر كس دل بستگى بيشترى به دنيا دارد ، بى تابى او در سختى ها ، افزون تر است . در روايت آمده است كه عيسى عليه السلام مى فرمايد :

إنَّ أجزَعَكُم عَلَى البَلاءِ لَأَشَدُّكُم حُبّاً لِلدُّنيا .[۳۰]

به درستى ، بى تاب ترين شما در برابر گرفتارى، دنيا دوست ترين شماست .

در مقابل ، هر چه از دل بستگى انسان به دنيا كاسته شود ، مقاومت او در برابر سختى ها و گرفتارى هاى زندگى بيشتر مى گردد . در ادامه روايت پيشين آمده :

وإنَّ أصبَرَكُم عَلَى البَلاءِ لَأَزهَدُكُم فِى الدُّنيا .[۳۱]

و شكيباترين شما بر گرفتارى، بى رغبت ترين شما به دنياست.

بر اين اساس ، در روايات اهل بيت عليهم السلام تأكيد شده كه خصلت دنيادوستى ، عامل بيمارىِ اندوه است و زهد در دنيا موجب درمان اين بيمارى ، و آسايش جسم و جان آدمى است .[۳۲]در روايتى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى خوانيم :

الرَّغبَةُ فِى الدُّنيا تُكثِرُ الهَمَّ وَالحُزنَ ، وَالزُّهدُ فِى الدُّنيا يُريحُ القَلبَ وَالبَدَنَ .[۳۳]

اشتياق به دنيا ، غصّه و اندوه را فراوان مى كند و بى رغبتى به دنيا ، دل و تن را آسوده مى سازد .

به گفته آية اللَّه شيخ محمّدحسين اصفهانى (كمپانى) :

همين جا در بهشت جاودانى                    اگر دل را ز دنيا كنده باشى .[۳۴]

۳ - ۲ . شكيبايى

پيش از اين اشاره شد كه بى تابى در سختى ها ، يكى از عوامل توليد و تشديد اندوه و نگرانى است . از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمود :

إيّاكَ وَالجَزَعَ ؛ فَإِنَّهُ يَقطَعُ الأَمَلَ ، ويُضعِفُ العَمَلَ ، ويورِثُ الهَمَّ . وَاعلَم أنَّ المَخرَجَ في أمرَينِ : ما كانَت فيهِ حيلَةٌ فَالاِحتِيالُ ، وما لَم تَكُن فيهِ حيلَةٌ فَالاِصطِبارُ .[۳۵]

از بى تابى بپرهيز كه رشته اميد را پاره مى كند و كار را سست مى گرداند و اندوه را در پى مى آورد . بِدان كه نجاتْ در دو چيز است : مشكلى را كه چاره دارد بايد چاره انديشى كرد و مشكلى را كه چاره ندارد بايد شكيبايى ورزيد .

شكيبايى ، دارويى است كه خداوند منّان به وسيله آن ، انسان را از غصّه نجات مى دهد . از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود :

إنَّ الصَّبرَ فى مَواطِنِ البَأسِ مِمّا يُفَرِّجُ اللَّهُ عزّ وجلّ بِهِ الهَمَّ ويُنَجّى بِهِ مِنَ الغَمِّ ، وتُدرِكونَ بِهِ النَّجاةَ فِى الآخِرَةِ .[۳۶]

شكيبايى در دشوارى ها ، از جمله چيزهايى است كه خداوند با آن، گرفتارى را برطرف مى سازد و از اندوه، رهايى مى بخشد و شما با آن در آخرت، نجات در مى يابيد .

امام على عليه السلام نيز ضمن پندهايى به فرزندش امام حسن عليه السلام مى فرمايد :

اِطرَح عَنكَ وارِداتِ الهُمومِ بعَزائمِ الصَّبرِ وحُسنِ اليَقينِ .[۳۷]

اندوه هايى را كه به تو مى رسد، با نيروى شكيبايى و يقين نيكو از خود دور كن.

طبق اين راه كار ، در مواردى كه برطرف كردن نگرانى امكان پذير است ، شكيبايى[۳۸]در كنار چاره انديشى ، مى تواند فشارهاى روانىِ نگرانى را كاهش دهد ؛ بلكه چه بسا باعث زوال آن گردد .

نكته مهم و جالب توجّه اين كه پس از گذشت حدود چهارده قرن از اين روش درمانى اندوه - كه به روشنى در روايات اهل بيت عليهم السلام آمده - ، كارشناس ترين روان شناسان عصر حاضر ، آن را يكى از مؤثّرترين روش هاى درمان نگرانى ها مى دانند . ديل كارنگى ، در فصل دوم كتاب آيينِ زندگى ، از اين روش به عنوان «يك دستور معجزآسا براى رفع نگرانى» ياد كرده است .

درمانِ نگرانى ها از طريق اين دستور ، به طور خلاصه اين است كه اين روش ، از سه مرحله تشكيل مى شود :

مرحله اوّل : كسى كه دچار نگرانى است ، وضعيت جارىِ خود را ارزيابى كند و با در نظر گرفتن اين واقعيت كه «بالاتر از سياهى رنگى نيست» ، به اين سؤال پاسخ دهد كه : بدترين حادثه اى كه ممكن است در شرايط كنونى زندگى براى او پيش آيد چيست؟

مرحله دوم : خود را براى پذيرفتن و مقابله با بدتر از بد ، آماده نمايد .

مرحله سوم : با خون سردى تمام ، همه توان خود را براى اصلاح بدترين حوادثى كه در ذهن ، آنها را پذيرفته است ، به كار گيرد .

ديل كارنگى ، پس از ارائه نمونه موفقيت آميز تجربه عملى اين دستور العمل مى نويسد :

من اطمينان كامل دارم كه اگر پروفسور ويليام جيمز ، پدر روان شناسى علمى - كه هجده سال پيش وفات يافت ، ولى تا ابد نامش جاويد است - زنده بود و اين فرمول مؤثّر را - كه بالاتر از سياهى رنگى نيست - مى شنيد ، حتماً از صميم قلب آن را مى پذيرفت ؛ چون كه به شاگردانش مى گفت : حوادث را آن طورى كه هستند بپذيريد و خود را آماده سازيد كه همان طور هم قبولشان كنيد ؛ زيرا پذيرش آنچه اتفاق مى افتد ، اوّلين قدم در مغلوب كردن پيامدها و آلام و بدبختى هاست . اين فكر در كتاب معروف اهميت حيات ، نوشته فيلسوف شهير چينى ، لين يوتانك گفته شده است . وى مى نويسد : آرامش حقيقى وقتى به وجود مى آيد كه انسان به سخت ترين حوادث تن دهد و بدترين نتايج را بپذيرد . از لحاظ روان شناسى نيز به نظر من ، اين مؤثّرترين وسيله آزاد كردن نيروهاى پُركار است .

از نظر روان شناسى ، آرامش خاطر آزاد كردن نيروهاى فعّال انسانى است . وقتى به بدترين نتايج حوادث زندگى تن در داديم ، ديگر چيزى نداريم كه به باد دهيم . پس ناچار براى پذيرفتن همه چيز آماده هستيم! كارير مى گفت : «پس از قبول بدترين نتايج ممكنه ، به زودى آسوده شدم و در خود آرامش حس كردم كه پيش از اين در من وجود نداشت . از آن موقع به بعد مى توانستم خوب بينديشم» . آيا گواهى مى كنيد كه كار عاقل پسند است؟ ولى هستند ميليون ها نفر كه زندگى خود را با اضطراب و نگرانى متلاشى ساخته اند ، براى اين كه ميل ندارند به بدترين نتايج تن بدهند و سپس براى اصلاح آن بكوشند تا از نيروهاى خود استفاده كنند .[۳۹]

از آنچه گذشت ، روشن شد كه گاه درمان فشارهاى روانى و نگرانى ها در اخلاق نهفته است. بر اساس منابع اسلامى ، امورى همچون : زهد، رضا، قناعت و حُسن ظن ، از عناصر اخلاقىِ اين درمان اند كه توضيح آنها ، در تبيين عوامل شادى خواهند آمد .[۴۰]

۴ . درمان هاى عملى

مقصود از درمان هاى عملى ، اقداماتى اند كه بر اساس آموزه هاى اسلامى ، در كاهش نگرانى ها و از بين بردن غم و غصه هاى بيهوده ، نقش دارند ، هر چند ، چگونگىِ رابطه برخى از اين امور با درمان نگرانى ها براى ما روشن نيست . اين اقدامات عبارت اند از :

۴ - ۱ . اشتغال به كار

از نظر روان شناسان ، اشتغال به كار ، يكى از بهترين داروهاى مسكّنى است كه تاكنون براى بيماران اعصابْ شناخته شده است .

جان كوپر بويز در كتاب فنّ فراموش كردن ناملايمات مى نويسد : «وقتى كسى در كار خود غرق مى شود ، نوعى راحتى و يك آرامش دقيق درونى و يك نوع رخوتِ شادى آور ، اعصاب او را تسكين مى بخشد» .[۴۱]

شايان ذكر است كه قرن ها پيش از آن كه روانشناسان ، باتجربه به اين واقعيت دست يابند ، در منابع اسلامى اين مطلب به روشنى بيان شده است .

برپايه احاديث اسلامى ، نقشِ كار در تأمين آرامش روانى ، تا اندازه اى است كه سستى و كوتاهى در كار ، نگرانى آفرين ، و از دست دادن فرصت ، موجب غم و غصّه است .[۴۲]

البته از نظر اسلام ، اشتغال به هر كارى ، موجب زدودن غم و پديد آمدن شادى نيست ؛ بلكه تنها كارهاى مفيد و سازنده مى تواند آرامش آور باشد .

۴ - ۲ . اجتناب از كارهاى ناروا

پيش تر گذشت كه انواع كارهاى زشت و ناروا ، به دليل اين كه با فطرت و سرشت آدمى سازگار نيستند ، موجب اضطراب و نگرانى روانى مى شوند . بنا بر اين ، به منظور درمان نگرانى ها در كنار اشتغال به كارهاى مفيد و سازنده ، اجتناب از كارهاى ناروا نيز ضرورى است كه در نصوص اسلامى از آن به عنوان «تقوا» ياد مى شود . قرآن كريم تأكيد مى فرمايد كه(وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً) ؛[۴۳]يعنى در زندگى افراد باتقوا ، بن بست وجود ندارد و خداوند سبحان ، همه گره هاى كور زندگى انسان هاى باتقوا را باز مى كند و نگرانى هاى آنان را برطرف مى نمايد :

مَنِ اتَّقَى اللَّهَ سُبحانَهُ جَعَلَ لَهُ مِن كُلِّ هَمٍّ فَرَجاً ، ومِن كُلِّ ضيقٍ مَخرَجاً .[۴۴]

هر كس تقواى الهى پيشه كند ، خداوند براى او از هر غمى گشايشى و در هر تنگنا راه برون رفتى قرار مى دهد .

۴ - ۳ . انجام دادن انواع كارهاى نيكو

كارهاى نيكو ، به عكس كارهاى زشت و ناروا ، به دليل اين كه با فطرت انسان هماهنگ اند ، نه تنها فشارهاى روانىِ غم و غصّه را كاهش مى دهند و در مواردى ، از بين مى برند ، بلكه موجب شادى و آرامش و آسايش روحى مى گردند . توضيح اين مطلب ، ضمن تبيين عوامل شادى خواهد آمد .

هر چند ، انواع كارهاى نيكو مى توانند در زدودن نگرانى ها ، مؤثّر باشند ؛ ليكن شمارى از كارهاى نيك ، نقش بيشترى در غم زدايى دارند كه روايات مربوط به آنها به تفصيل در بند چهارم از فصل پنجم كتاب آمده است .[۴۵]در اين جا تنها به سه مورد بسيار مهم و مجرّب آن ، اشاره مى كنيم :

الف - گره گشايى و غم زدايى

يكى از آنها عبارت است از گره گشايى از گرفتارى هاى اهل ايمان و غم زدايى از غم زدگان .[۴۶]در روايتى از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل شده كه فرمود :

مَن أجرَى اللَّهُ عَلى  يَدِهِ فَرَجاً لِمُسلِمٍ ، فَرَّجَ اللَّهُ عَنهُ كُرَبَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ .[۴۷]

هر كه خداوند به دست او گشايشى را براى مسلمانى جارى گردانَد ، غصّه هاى دنيا و آخرت را از او مى زدايد .

ب - توسّل به اهل بيت عليهم السلام

يكى ديگر از اقدامات نيكويى كه در گشايش گره هاى پيچيده زندگى و زدودن غصّه ها بسيار مؤثّر است ، بهره گيرى از توسّل به خاندان رسالت است ؛ زيرا خداوند سبحان ، آنان را واسطه فيض خود قرار داده است . چنان كه در زيارت جامعه كبيره - كه از امام هادى عليه السلام نقل شده - ، خطاب به اهل بيت عليهم السلام مى گوييم :

بِكُم يُنَفِّسُ الهَمَّ وَيَكشِفُ الضُرَّ .[۴۸]

به وسيله شما خداوند اندوه را مى گشايد و سختى را برطرف مى كند .در فراز ديگرى از اين زيارت مى خوانيم :

بِكُم أخرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ ، وفَرَّجَ عَنّا غَمَراتِ الكُروبِ .[۴۹]

و به وسيله شما خداوند ما را از خوارى بيرون آورد و شدّت غم ها را از ما برداشت .

همچنين در زيارت امام حسين عليه السلام - كه از امام صادق عليه السلام روايت شده - آمده است :

بِكُم يَكشِفُ اللَّهُ الكَربَ .[۵۰]

به وسيله شما خداوند ، غم را مى گشايد .

اين روايات و روايات مشابه ، به خوبى نشان مى دهند كه در نظام آفرينش ، اولياى الهى ، واسطه فيض الهى هستند ، و همگان مى توانند با بهره گيرى از توسّل به آنان ، از عنايت خاصّه الهى در زدودن نگرانى هاى زندگى بهره مند شوند .

در ميان ارادتمندان اهل بيت عليهم السلام ، كم نيستند كسانى كه اين واقعيت را تجربه كرده اند و از گرفتارى هاى بزرگ و نگرانى هاى جانكاه ، رهايى يافته اند كه براى نمونه ، يكى از آنها را در اين جا مى آوريم :

شفا يافتن بيمار سرطانى با توسّل به امام رضا عليه السلام

در ديدارى كه با آقاى دكتر محمّد اسماعيل اكبرى[۵۱]در ايّام حج داشتم ، خاطره اى را از شفاى بيمارى سرطانى با توسّل به امام رضا عليه السلام نقل كرد . من از ايشان خواستم كه آنها را مكتوب نمايد و اينك متن نوشته ايشان :

... اگر چه در طول دوره سى و چند ساله طبابت خود ، موارد عديده اى ديده ام كه بيمار ، خارج از عرف علم پزشكى بهبود يافته است ، امّا دو موردى را كه مستندات علمى كافى داشت ، بيان مى كنم و از اين كه اين مستندات ، به موقع ضبط و ثبت نشده اند ، متأسفم !

در زمستان سال ۱۳۵۶ ش ، بنده دستيار رشته جرّاحى بودم . يك روز صبح كه با اتومبيل شخصى وارد بيمارستان «فيض» اصفهان مى شدم ، در دهانه درب ورودى ، پيرمردى را ديدم كه با خانم جوانى مضطرب ايستاده است . نگهبان با تندى ، او را از مسير دور كرد تا بنده وارد شوم . پس از پارك كردن ماشين ، به سوى او آمدم و متوجّه شدم كه دخترش بيمار است . بيمار را به داخل بخش هدايت كردم تا معاينه شود . معلوم شد خانمى است حدود سى ساله داراى دو فرزند كه دچار تومور بدخيمى در مثانه بوده . يك بار تحت عمل جراحى قرار گرفته ؛ ولى بهبود نيافته است و امروز با عود تومور در ديواره شكم به صورت گل كلمى[۵۲]مراجعه كرده كه اصلاً پذيرش نشده است . اين بيمارى ، موجب مطلّقه شدن ايشان از سوى همسرش شده است ، و پدر سالمندش از او و فرزندانش نگهدارى مى كرد .

بيمار را با كمك آقاى دكتر سيّد مهدى ابطحى - كه دستيار اورولوژى بود - معاينه كرديم و معلوم شد كه واقعاً نمى توان اقدام جراحى ديگرى براى بيمار انجام داد . پيرمرد وقتى اين نظر ما را شنيد ، گريه كرد و مستأصل پرسيد : من چه كنم؟ نهايتاً گفت : اگر مى توانستم به مشهد بروم ، دخترم خوب مى شد ! اقدامات لازم براى سفر ايشان و دخترشان به مشهد مقدس انجام شد و به او قول دادم كه پس از بازگشت از مشهد براى او وقت راديوتراپى بگيرم ؛ شايد ان شاء اللَّه نتيجه بخش باشد . لازم به ذكر است كه در آن سال ها ، امكانات شيمى درمانى و حتى راديوگرافى براى معاينه سرطان ، كمتر از امروز بود ؛ امّا در تكنيك هاى جرّاحى ، تفاوت هاى محسوسى وجود ندارد .

مدتى بعد (شايد دو هفته) روزى در بخش جرّاحى همان بيمارستان ، پيرمرد را ديدم كه به دنبال بنده مى گردد . از او حال دخترش را پرسيدم . گفت : بحمداللَّه بهتر است ! زخمش خوب شده است . بيمار را معاينه كردم . در كمال ناباورى ، اثرى از توده زخمى داخل شكاف جرّاحىِ روى شكم نبود و در معاينه هم توده ديگرى به دست نمى خورد . از آقاى دكتر ابطحى خواهش كردم و بيمار را معاينه كرد . او هم جز تعجّب ، نكته اى به زبان نياورد . در بررسى هاى راديولوژيك بعدى هم نكته مرضىِ واضحى پيدا نكرديم .

براى ما يقين بود كه قلب پاك پيرمرد و درماندگى خانواده، كار خودش را كرده است و مولايمان امام رضا عليه السلام گوشه چشمى به بيمار داشته است .

ج - غنيمت شمردنِ دَم

يكى از آموزه هاى علمىِ بسيار مهم براى درمان نگرانى هاى زندگى ، غنيمت شمردن حال است . توضيح مطلب ، اين كه دوران زندگى ، به سه قسمت تقسيم مى شود : گذشته ، حال و آينده . غصّه ها ، دل مشغولى ها و نگرانى هاىِ انسان ، عمدتاً يا به دليل افسوس بر گذشته اى است كه دست يافتنى نيستند ، و يا بر آينده اى است كه تحقّق آن روشن و قطعى نيست . خطر اين است كه غمِ گذشته اى كه قابل دستيابى نيست و غصّه آينده نامعلوم ، موجب كدورت و آشفتگى روانى حال گردد ، و امكان بهره بردارى و لذّت بردن از زمان حال را كه قطعى و قابل دستيابى است ، از انسان سلب نمايد . در روايتى از امام على عليه السلام نقل شده كه فرمود :

ماضى يَومِكَ فائتٌ ، وآتيهِ مُتَّهَمٌ ، ووَقتُكَ مُغتَنَمٌ .[۵۳]

گذشته روز تو رفته است و آينده اش محلّ ترديد است و زمان حالْ مغتنم است .

ايشان در حديث ديگرى مى فرمايد :

خُذ بِالثِّقَةِ فِى العَمَلِ ، وإيّاكَ وَالِاغتِرارَ بِالأَمَلِ ، ولا تُدخِل عَلَيكَ اليَومَ هَمَّ غَدٍ ، يَكفِى اليَومَ هَمُّهُ ، وغَداً إذا حَلَّ لَتَشغُلُهُ ، إنَّكَ إن حَمَلتَ عَلَى اليَومِ هَمَّ غَدٍ زِدتَ فى حُزنِكَ وتَعَبِكَ ، وتَكَلَّفتَ أن تَجمَعَ فى يَومِكَ ما يَكفيكَ أيّاماً ، فَعَظُمَ الحُزنُ وزادَ الشُّغلُ ، وَاشتَدَّ التَّعَبُ وضَعُفَ العَمَلُ لِلأَمَلِ .[۵۴]

كار را استوار بنيان بگذار و فريب آرزو را نخور و غم فردا را امروز به خود راه مده كه غم امروز براى خود كافى است و چون فردا شود ، بدان خواهى پرداخت ؛ چرا كه اگر امروز غصه فردا را هم به دوش بكشى ، اندوه و رنج خود را افزوده اى و رنج چندين روز را در يك روز بر خود تحميل كرده اى . در نتيجه ، اندوهت گران و دل مشغولى ات بسيار و زحمتت فراوان و عملت به خاطر آرزويت ، سست خواهد بود .

اين ره نمود به قدرى مهم و كارساز است كه پس از چهارده قرن ، ديل كارنگى ، فصل اوّل بخش نخست كتاب خود را به شرح اين دستور العمل (دم ، غنيمت است) اختصاص داده است . نكته قابل توجه اين كه در مقدّمه اين كتاب نوشته : «خواهش مى كنم ۳۴ صفحه اوّل اين كتاب را به دقّت بخوانيد ، اگر در آن هنگام ، حس كرديد كه نيروى جديدى براى جلوگيرى از نگرانى در شما توليد نشده است ، آن وقت آن را پاره كرده و در آتش بيندازيد و خاكسترش را هم بر باد دهيد ؛ زيرا آن به كار شما نمى خورد!»[۵۵]وى در اين فصل ، ضمن ارائه نمونه هايى از كسانى كه با به كارگيرى اين روش ، بر نگرانى هاى زندگى غلبه كرده اند ، نكات بسيار سودمندى را در تبيين آن بيان مى كند كه به دليل اهميت موضوع ، بخشى از آن را در اين جا مى آوريم:

از جمله مطالب اين فصل، نظرياتى است كه دكتر سر ويليام آسلر ،[۵۶]ضمن سخنرانى اى خطاب به دانشجويان دانشگاه ايراد كرده است:

«در مراحل زندگى ، درِ آهنينى به روى گذشته ... آن ديروزى كه ديگر وجود ندارد ، ببنديد و همين طور پرده اى فولادين به روى آينده ، فردايى كه نيامده است ، بكشيد . آن وقت با اطمينان خاطر ، امروز را بگذرانيد . گذشته را به حال خود گذاريد تا در مرگ و نيستى مدفون گردد . آن ديروزى را كه براى اشخاص احمق ، راهنمايى به طرف فنا و مرگ بوده است ، به دور افكنيد .

چون بار مشكلات آينده بر سختى هاى گذشته فزونى يافت و به اضافه مسائل حاضر ، بر دوش كسى قرار گرفت ، با خود شكست و محروميت و رنج همراه مى آورد و در نتيجه ، قوى ترين اشخاص را نيز خورد مى كند .

آينده را با همان نيرويى كه گذشته را از خود به دور افكنديد ، از خويشتن دور كنيد . آينده همين امروز است . فردايى وجود ندارد . روز رستگارى ، غير از امروز نيست . همه كسانى كه براى آينده نگران اند ، بى جهت نيروى خود را از بين مى برند و براى خويشتن گرفتارى هاى فكرى و ناراحتى هاى عصبى به وجود مى آورند .

پس پرده اى بين اين دو هيولاى عظيم ، يعنى گذشته و آينده بكشيد و امروز را از فردا جدا سازيد» .

آيا منظور دكتر آسلر اين بود كه هيچ قدمى براى آينده خود نبايد برداريم؟ خير ! حتّى چنين خيالى هم نبايد كرد ؛ بلكه عقيده اش اين است كه بهترين وسيله تهيه مقدماتى براى آينده ، اين است كه كار امروز را همين امروز آن هم به طور شايسته و دلپسند انجام دهيم ؛ زيرا اين يگانه راهى است كه خوش بختى ما را در آينده نيز تأمين مى كند .

سرويليام آسلر در پايان سخنرانى خود ، دانشجويان را تشويق كرد كه هر روز صبح ، خود را با اين دعايى كه هر روز عيسى مسيح مى خواند ، آغاز كنند : «خدايا ، فقط نان امروز ما را بده» .

متوجّه باشيد كه در اين دعا فقط از نان كفاف امروز صحبت به ميان آمده و از نان شب مانده ديروز شكايتى نشده است و نمى گويد خداوندا ! امسال خشك سالى شده و محصول گندم خوب نيست و يك قحطى و گرانى در ادامه خواهد داشت . در پاييز چگونه نان خود را به دست آوريم ؟ اى خداى من ! تكليف زندگانى ام در آن موقع چه خواهد شد ؟ بلكه فقط نان امروز را بخواهيم ؛ براى اين كه آن مقدار نانى است كه در امروز مى توانيم بخوريم ...

ما پيوسته ميان دو ابديّت و دو فصل مشترك آنها زندگى مى كنيم . هر چه كوشش كنيم و هر چه غم بخوريم ، غير ممكن است كه بتوانيم حتّى براى يك ثانيه در يكى از اين دو ابديّت زندگى نماييم . پس بايد ارزش همين نقطه برخورد يعنى «حال» را دانست و فقط در فكر استفاده از آن بود . هر چه در اين راه كوشش كنيم ، جز درهم شكستن فكر و جسم خود نتيجه اى نخواهيم گرفت . پس چرا راضى به آن زمانى نشويم كه مى توانيم در آن زندگانى نماييم !

لوئى استيونسون مى گويد : «هر كس مى تواند بار خود را به هر سنگينى كه باشد تا شب بكشد . هر شخص قادر است كار خود را به هر سختى و مشقّتى هم كه باشد براى يك روز انجام دهد . هر موجودى مى تواند زندگى را با لذّت و شوق صبر و حوصله و عشق و پاكى از يك طلوع تا غروب آفتاب سپرى كند . معنى و حقيقت زندگى هم جز اين نيست .

آرى . اين همان چيزى است كه زندگى از ما مى طلبد . بانو شى دز ، ساكن ميشيگان ، پيش از اين كه دريابد چگونه تا غروب آفتاب زندگانى كند ، به قدرى نااميد شده بود كه قصد خودكشى داشت . بانوى ياد شده ، اين طور برايم تعريف كرد :

«در سال ۱۹۳۷ م ، شوهرم را از دست دادم و گرفتار نگرانى و اندوه شدم و از آن طرف ، فقر و بى چيزى به من روى آورد . نامه اى به ارباب پيشين خود نوشتم و با كمك او دوباره شغل سابقم را - كه فروش كتاب در مدارس روستايى و قصبات بود - به دست آوردم . دو سال قبل ، هنگامى كه شوهرم مريض شد ، اتومبيل خود را فروختم و با هر زحمتى بود ، از گوشه هر خرجى بريدم تا توانستم پول كمى براى كرايه يك اتومبيل كار كرده تهيه و كار كتاب فروشى را دوباره آغاز كنم .

فكر مى كردم كه مسافرت در جاده هاى خارج شهر ، غم و اندوه مرا تسكين خواهد داد ؛ ليكن تنهايى ، بيش از آنچه مى پنداشتم و طاقت داشتم مرا مى آزرد و حس مى كردم كه تحمّل اين ، ديگر مافوق قدرت و توان من است . مردم بعضى از نواحى ، درآمد خوبى نداشتند و حتّى كرايه اتومبيل هم با آن كه خيلى ناچيز بود ، عايدم نمى شد . در بهار سال ۱۹۳۷ م كه در استان مپسورى مشغول كار بودم ، وضع بد مدارس و بدى جاده ها و تنهايى ، دست به هم داده ، طورى به من حمله آور شدند كه يك روز تصميم به خودكشى گرفتم . هيچ روزنه اميدى ديده نمى شد و براى ادامه حيات ، بهانه اى در ميان نبود . هر روز صبح از ترك كردن بستر و پى كار و زندگى رفتن وحشت مى كردم . از همه چيز مى ترسيدم و بيم آن داشتم كه نتوانم كرايه اتومبيل را در موقع معيّن بپردازم و يا اجاره اتاقم عقب بيفتد . مى ترسيدم نتوانم لقمه نانى براى رفع گرسنگى به دست بياورم و با اين حال كه روز به روز بدتر مى شدم ، قادر به پيدا كردن دكتر و دوا نشوم .

فقط يگانه چيزى كه مرا از مبادرت به خودكشى باز مى داشت ، علاقه اى بود كه خواهرم از كودكى به من داشت . مى دانستم كه از مرگم سخت متأثّر خواهد شد و بدتر از همه ، مخارج كفن و دفن از چه راه فراهم مى گرديد؟!

در اين موقع بود كه مقاله اى توجّهم را جلب كرد و از نگرانى و تشويش نجاتم داد و در جاده هموار زندگانى به طرف خوش بختى هدايتم كرد .

من هرگز يك جمله از آن مقاله را از ياد نمى برم و هنوز هم اصل آن را با خود دارم . نوشته بود : «هر روز براى مرد عاقل ، آغاز زندگى تازه اى است» . من اين جمله را از روزنامه كنده و در شيشه جلوى اتومبيل چسباندم تا پيوسته در نظرم باشد . كم كم دريافتم كه زندگى كردن براى يك روز ، آن قدرها هم سخت نيست . اين هنر را آموختم كه گذشته را از ياد ببرم و براى آينده نيز نگران نشوم و هر روز صبح با خود بگويم : امروز زندگانى تازه اى آغاز مى شود . با اين شيوه توانستم بر ترس از تنهايى و احتياج و نگرانى ، پيروز شوم . امروز با حرارت و شوق فراوان ، به خوشى زندگى مى كنم و در كار خود موفّق هستم و مطمئنم كه پيش آمدهاى زندگانى ، هرگز ترس نگرانى را بر من چيره نخواهد كرد . از آينده ، باكى ندارم و مى دانم كه مى توانم در هر موقع براى يك روز راحت زندگى كنم ؛ زيرا هر روز براى مرد عاقل ، آغاز زندگى نوى است .

مى پنداريد اين شعر مربوط به كيست؟

«خوش بخت كسى است كه امروز را روز خود دانست و با خيال راحت فرياد زد: اى فردا ! هر چه از دستت بر مى آيد ، كوتاهى نكن ؛ زيرا امروز را گذراندم» .

اين كلمات كه سى سال قبل از تولّد مسيح از دهان «هوراس» شاعر معروف رومى خارج شده است ، هنوز تازگى دارد .

يكى از زيان آورترين تمايلاتى كه من در طبيعت بشر ديده ام ، ناراضى بودن از زمان حال و چشم داشت به آينده مجهول است . به جاى اين كه از گل هاى زيبايى كه در كنار پنجره اتاقمان روييده است ، لذّت ببريم ، در عالم رؤيا به گلستان سحرآميزى كه در كرانه افق است ، چشم دوخته ايم .

چرا ما تا اين اندازه بى خبريم ؟!

ليكوك در اين باره مى گويد : دوران كوتاه حيات ، چه قدر شگفت انگيز است . بچّه مى گويد : وقتى كه بزرگ شدم ... ! پسر جوان ، آرزوى دوران بلوغ را دارد . چون به آن مرحله رسيد ، از ازدواج صحبت مى كند . باز هم معلوم نيست كه چه چيز در عقب است . از اين به بعد سير افكارش تغيير مى كند : به گوشه نشينى ميل پيدا مى كند و چون وارد آن مرحله شد ، به عقب برمى گردد و با حسرت ، راهى را كه پيموده است مى نگرد . چنين به نظرش مى آيد كه باد سرد زمستان ، بر آرزوهاى او وزيده است . چه عمرى كه بى حاصل گذشت !

ما چه قدر دير متوجّه مى شويم كه زندگانى يعنى همان دقايق و ساعاتى كه هر روز آرزوى گذشتن آن را داشته ايم ... .[۵۷]پنج قرن پيش از تولّد مسيح ، فيلسوف يونانى «هراكليوس» به شاگردانش مى گفت : «هر چيزى قابل تغيير است ، جز قانون ابدى . شما نمى توانيد بر آب رودخانه دوبار قدم گذاريد ؛ زيرا آب رودخانه مثل زندگانى كسى كه در آن قدم مى گذارد ، هر آن ، در گذر است زندگى ، همين امروز است . چرا زيبايى هاى امروز را با فكر مشكلات آينده اى كه در ابهام و تغييرات پى در پى مستور است و هيچ كس از آن اطلاعى ندارد ، زشت و بدنما كنيم؟» .

رومى هاى قديم مى گفتند : از امروز استفاده كن و آن را از دست مده . آرى امروز را بگير و تا آن جا كه ممكن است از آن استفاده كن .

لاول توماس هم چنين عقيده اى دارد ؛ چون اخيراً شبى را در مزرعه اش به روز آوردم و ديدم جملات زير را از «زبور» داوود در قاب قشنگى گذاشته و به ديوار اتاق كارش آويزان كرده است تا همه موقع آن را ببيند : «امروز روزى است كه خدا آفريده است . ما از آن لذّت خواهيم برد و به خوشى خواهيم گذراند» .

جان روسكين نيز در روى قطعه سنگ صافى كلمه «امروز» را حك كرده و روى ميز تحريرش گذاشته بود . اگر چه من مثل او قطعه سنگى روى ميزم نيست ، ولى در عوض ، يكى از اشعار مؤثّر نمايش نامه نويس نامى هند «كاليداسا» را نوشته ام و روى آيينه ام چسبانده ام تا هر روز صبح كه ريشم را مى تراشم ، به آن نگاه كنم و براى هميشه در خاطرم نقش ببندد» .[۵۸]

خلاصه سخن اين كه در الگوى اسلامىِ درمانىِ نگرانى ها ، عناصر عملى و رفتارى نيز نقش مهمّى دارند. اشتغال به كار ، پرهيز از كارهاى ناروا ، انجام دادن انواع كارهاى شايسته بويژه گره گشايى از كار ديگران ، توسّل به أهل بيت عليهم السلام ، و غنيمت شمردن فرصت حال ، موجب كاهش فشار روانى و اضطراب مى گردند.

۵ . درمان هاى عبادى

از مهم ترين راه هاى درمان، درمان معنوى است. از آن جا كه دين ، ريشه در سرشت آدمى دارد ، قطع رابطه با خداوند متعال و فقدان حسّ معنوىِ متعالى و ناب به او، دليل بسيارى از نگرانى ها و ناراحتى هاست.[۵۹]به همين جهت، اصلاح اين اشتباه و تأمين نياز معنوى، از راه هاى مؤثّر در درمان استرس و اضطراب است . خواندن نماز[۶۰]به ويژه نماز شب ،[۶۱]موجب برقرارىِ و ارتباط ناب بين انسان و خدا مى گردد . در نتيجه ، از سويى نياز به خدا را تأمين مى كند و از سوى ديگر ، با اتّصال به منبع قدرت، انسان را قوى و مطمئن مى سازد و از سوى سوم ، زمينه درخواست از خداوند مى گردد. دعا[۶۲]و همچنين روزه ،[۶۳]از همين آثار برخوردارند. به همين جهت ، پيشوايان بزرگ اسلام هنگام مشكلات و گرفتارى ها روزه مى گرفتند ،[۶۴]و نماز مى خواندند[۶۵]و دست به دعا برمى داشتند[۶۶]و در اين زمينه ، دستورهايى نيز داده اند.[۶۷]در همين راستا برخى ذكرها نيز قرار دارند ، از جمله استعاذه[۶۸]كه انسان را از شرّ عوامل منفى در پناه خدا قرار مى دهد و ايمن مى سازد؛ گفتن ذكر «لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه»[۶۹]كه فرد را به بهترين تدبيرگر و عالى ترين منبع قدرت وصل مى كند ؛ ذكر «يا رؤوفُ يا رحيم»[۷۰]كه هم انسان را به مهربانى خداوند اميدوار مى سازد و هم رأفت و رحمت خدا را جلب مى كند ؛ تهليل[۷۱]كه فرد را به يكتايى خداوند در همه اين امور متوجّه مى سازد و يادآور مى شود كه جز او هيچ كس توان برطرف كردن مشكلات را ندارد.[۷۲]همچنين در روايات اسلامى ، از صلوات بر پيامبر و اهل بيت عليهم السلام به عنوان عامل كاهنده غم ، ياد شده است. در بُعد ديگر اين روش درمانى ، پشيمانى از گناه و جبران گذشته قرار دارد. از آن جا كه گناه ، عامل اندوه است ،[۷۳]جبران و برطرف كردن آن ، اهميت مى يابد. در اين باره ، مسئله توبه و استغفار[۷۴]قرار دارد كه در آن ، انسان به گناه خود اعتراف و تقاضاى عفو مى نمايد.

۶ . درمان هاى طبيعى

يكى از جالب ترين نكاتى كه براى درمان نگرانى ها ، در آموزه هاى اسلامى ديده مى شود ، ره نمودهايى است كه به درمان طبيعى اين بيمارى اختصاص دارد . اين ره نمودها ، در واقع ، به اين واقعيت اشاره دارند كه الگوى اسلام ، براى درمان نگرانى هاى زندگى ، تك بُعدى نيست ؛ بلكه يك الگوىِ چند بُعدى و پاسخگوى نيازهاى همه ابعاد وجودىِ انسان است .

به سخن ديگر ، انسان ، موجودى چندبُعدى ، و داراى نيازهاى گوناگون مادّى و معنوى است . بدين جهت ، نگرانى هاى او ، پيوند با نيازهاى واقعى او در زمينه هاى مختلف دارد و برنامه اى كه اسلام براى درمان نگرانى هاى او ارائه كرده ، آميزه اى است از عوامل مادى و معنوى ، كه همه آنها تا در كنار هم قرار نگيرند ، از كارآيى لازم برخوردار نخواهند بود .

عوامل معنوى درمان نگرانى ، عبارت اند از : معرفت ها ، باورها و خصوصيات اخلاقى و رفتارىِ ويژه اى كه شرح اجمالى آنها گذشت و امّا عوامل مادى و يا طبيعى درمان نگرانى ، عبارت است از :

۶ - ۱ . غذادرمانى

برپايه شمارى از روايات ، خوردن برخى از ميوه ها و غذاها در زدودن غم و اندوه مؤثّر است ، مانند : خوردن انگور سياه ،[۷۵]مويز ،[۷۶]كشمش ، بِه ،[۷۷]گوشت كبكنجير ،[۷۸]روغن زيتون ،[۷۹]و كندر .[۸۰]

گفتنى است كه تأثير مصرف شمارى از اين خوراكى ها كه بدان ها اشاره شد (مانند : انگور سرخ و يا سياه ،[۸۱]كشمش ،[۸۲]روغن زيتون[۸۳]) در درمان نگرانى و افسردگى ، اخيراً از نظر علمى نيز به اثبات رسيده است .

۶ - ۲ . رعايت امور بهداشتى

در شمارى از روايات ، رعايت برخى از امور بهداشتى ، مانند : پاكيزگى جامه ،[۸۴]شستن دست بعد از خوردن غذا ،[۸۵]و شستن سر ، خصوصاً با سدر ،[۸۶]موجب از بين رفتن اندوه معرفى شده است .

۶ - ۳ . رعايت امور آرايشى

شانه كردن موهاى سر و تراشيدن موهاى پشت گردن نيز در برخى از روايات ، موجب رفع نگرانى شمرده شده اند . در خصوص آنچه در روايات اسلامى در باره درمان طبيعى نگرانى آمده ، چند نكته قابل توجّه است :

۱ . آنچه در اين روايات مطرح شده اند ، قطعاً همه موارد نيستند ؛ زيرا علاوه بر اين كه همه ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام در زمينه هاى مختلف ، به دست ما نرسيد اند ، اصولاً ورود در اين گونه مباحث ، از وظايف اصلى پيشوايان الهى نيست ؛ بلكه آنان به دلايل گوناگونى ، احياناً به بيان اين گونه مسائل پرداخته اند . بنا بر اين ، براى دستيابى به همه عوامل درمان هاى طبيعى نگرانى ، تحقيقات علمى ضرورى است .

۲ . عوامل طبيعى شادى را - كه شرح آن خواهد آمد - به عوامل درمان اندوه نيز بايد افزود .

۳ . نقش رعايت امور بهداشتى در كاستن از فشارهاى روانى ، نياز به توضيح ندارد و آنچه در روايات آمده را مى توان به عنوان نمونه تلّقى كرد .

۴ . هر چند عملكرد داروهاى آرام بخش ، همانند عوامل طبيعىِ درمان نگرانى ، و در مواردى ، قوى تر از عوامل طبيعى است ، ليكن بر اساس ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام تا آن جا كه ضرورت وجود نداشته باشد ، بايد از مصرف دارو اجتناب كرد .[۸۷]


[۱]ر . ك : ص ۲۲۵ (درمان اعتقادى / ايمان) .

[۲]ر. ك : ص ۳۰۵ (باورهاى دينى / ايمان) .

[۳]ر . ك : ص ۲۱۰ ح ۲۰۰ .

[۴]ر . ك : ص ۲۰۹ ح ۱۹۸.

[۵]ر . ك : ص ۲۰۹ ح ۱۹۹ .

[۶]ر.ك: ص ۲۱۱ ح ۲۰۰ .

[۷]ر.ك: ص ۲۱۱ ح ۲۰۱ .

[۸]ر.ك: ص ۲۱۱ ح ۲۰۳ و ص ۲۱۳ ح ۲۰۴ .

[۹]ر. ك: ص ۲۰۹ (شناخت آنچه سزاوار شادمانى يا اندوه است) .

[۱۰]Charles Kettering .

[۱۱]آيين زندگى : ص ۵۳ .

[۱۲]ر . ك : ص ۲۱۴ ح ۲۱۱ .

[۱۳]ر . ك : ص ۲۱۴ ح ۲۱۲ .

[۱۴]ر . ك : ص ۲۱۵ (دنياشناسى) .

[۱۵]ر.ك: دانش نامه قرآن و حديث : ج ۶ ص ۲۰۱ ح ۲۸۸.

[۱۶]همان، ح ۲۸۷.

[۱۷]همان : ص ۱۳۹ ح ۱۲۵.

[۱۸]ر.ك: ص ۲۱۹ ح ۲۲۲

[۱۹]ر.ك: ص ۲۲۳ ح ۲۲۸ .

[۲۰]ر . ك : ص ۲۲۱ ح ۲۲۵.

[۲۱]ر . ك : ص ۲۲۱ ح ۲۲۶.

[۲۲]ر . ك : ص ۲۲۱ ح ۲۲۴.

[۲۳]ر . ك : ص ۲۵۷ ح ۳۱۱ .

[۲۴]ر . ك : ص ۲۲۴ ح ۲۳۲ .

[۲۵]اين داستان ، يكى از دو داستانى است كه داوران نتوانستند يكى از آنها را بر ديگرى ترجيح دهند ، لذا جايزه را ميان ارسال كنندگان آنها تقسيم كردند . براى توضيح بيشتر ، ر . ك : ص ۱۱۰ .

[۲۶]آيين زندگى : ص ۱۸۸ - ۱۹۱ .

[۲۷]ر . ك : ص ۲۳۰ ح ۲۴۵.

[۲۸]ر . ك : ص ۲۳۰ ح ۲۴۶ .

[۲۹]ر . ك : ص ۱۵۷ (آسيب هاى اخلاقى و اجتماعى) .

[۳۰]تحف العقول : ص ۵۰۹ .

[۳۱]تحف العقول : ص ۵۰۹ ، ميزان الحكمة : ج ۱۳ ص ۲۷۸ ح ۲۲۰۴۴ .

[۳۲]ر.ك: ص ۲۳۳ (درمان اخلاقى / زهد) .

[۳۳]ر.ك: ص ۱۷۰ ح ۱۰۵.

[۳۴]ديوان كمپانى .

[۳۵]ر.ك: ص ۱۶۶ ح ۹۸ .

[۳۶]ر.ك: ص ۲۳۸ ح ۲۶۰ .

[۳۷]ر.ك: ص ۲۴۰ ح ۲۶۵ .

[۳۸]هر چند تحقيقات نشان داده اند كه ميان رويدادهاى سخت و فشار روانىِ حاصل از آنها ، رابطه مستقيمى وجود دارد، با اين حال ، برخى تحقيقات نيز خلاف آن را اثبات كرده اند. اين نشان مى دهد كه برخى افراد با اين كه در شرايط سخت و پُراسترس قرار دارند، امّا بيمار نمى شوند. اين پديده ، برخى دانشمندان را به مطالعه و بررسى بيشتر واداشت (كوباسا از اساتيد دانشگاه نيويورك نخستين كسى است كه به اين مسئله پرداخته و در سال ۱۹۷۹ ميلادى نظريه سخت رويى را ارائه كرده است) . نتايج اين تحقيقات ، نشان داد كه علّت اين تفاوت، اختلاف در ويژگى شخصيتى افراد است. افرادى كه در برابر رويدادهاى سخت، مقاوم و بردبارند، دچار بيمارى هاى جسمانى و روانى نيز نمى شوند . اين تحقيقات، موجب ارائه نظريه سخت رويى» (Hardiness Theory) شده است. بر اساس اين نظريه، افرادى كه در برابر سختى ها، سرسخت و مقاوم هستند، از سلامت روانى و جسمانىِ بالاترى برخورداراند (ر . ك : «سخت رويى، ساختار وجودى شخصيت» ، مجلّه پژوهش هاى روان شناختى : ش ۳ و ۴ ص ۷۶ به بعد) .

[۳۹]آيين زندگى : ص ۲۹ - ۳۰ .

[۴۰]ر . ك : ص ۸۱ (به كار بستن عوامل شادى آفرين) .

[۴۱]ر . ك : آيين زندگى : ص ۶۷ . براى توضيح بيشتر در اين زمينه ، ر . ك : بخش ششم ، فصل ششم (چگونه نگرانى را از ذهن خود بيرون كنيم) .

[۴۲]ر . ك : ص ۱۸۵ (آسيب هاى عملى / فرصت سوزى) .

[۴۳]طلاق : آيه ۲ .

[۴۴]ر.ك: ص ۲۵۰ ح ۲۹۳ .

[۴۵]ر . ك : ص ۲۴۹ (درمان عملى و عبادى) .

[۴۶]ر . ك : ص ۲۵۱ (گره گشايى از غم زده) .

[۴۷]ر . ك : ص ۲۵۲ ح ۲۹۹ .

[۴۸]الكافى ، ج ۴ ص ۴۷۷ ح ۲ .

[۴۹]ر.ك: ص ۲۵۶ ح ۳۰۸ .

[۵۰]ر.ك: ص ۲۵۴ ح ۳۰۲.

[۵۱]متولد ۱۳۲۹ ش ، فوق تخصص جرّاحى غدد سرطانى ، فوق تخصّص جرّاحى قفسه صدرى ، و معاون وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكى در سالهاى ۱۳۸۰ - ۱۳۸۴ .

[۵۲]Vegetation.

[۵۳]ر . ك : ص ۲۵۶ ح ۳۰۹ .

[۵۴]ر . ك : ص ۲۰۲ ح ۱۹۲ .

[۵۵]آيين زندگى : ص ۱۴ .

[۵۶]Sir William osler .

[۵۷]در زمان كودكى ، كآخر نديدم

خوب تر زآن دوره دور ديگرى راداشتم هر روز در هر حال تا شب

انتظار حال و روز بهترى راشنبه فكر جمعه آينده بودم

هفته را مى خواستم كآسان شود طى يعنى آن شش روز گردد شش دقيقه

بگذرد چون برق و آيد جمعه از پى گر شبى مى گفت با من مادر من :

«ميهمان داريم ما فردا به خانه»من همى گفتم به دل از شوق فردا :

«كاش زود امشب برافتد از ميانه»در جوانى كز پى دلدار بودم

گر شبى را وعده مى داد آن شكر لب روزها مى خواستم تند از پى هم

بگذرد تا زودتر پيش آيد آن شب گر قرار اين بود با ياران كه روزى

در سفر آريم روى از بهر گردش روزها مى خواستم يك لحظه گردد

طى شود زود و رسد آن روز دلكش در زمستان جمله مى گفتم كه يا رب

همچو يخ افسرد جان من ز سرمازودتر ايكاش مى شد اين سه مه طى

تا ز نو سرما بدل گردد به گرمافصل تابستان همى كردم شكايت

كز هواى گرم تابستان به تابم كاش يابد زودتر اين فصل پايان

تا هواى بهترى را باز يابم فصل فصل و ماه ماه و هفته هفته

طى شد و بگذشت يك عمرم به باطل از غم عمرى كه بى حاصل گذشته

مى خورم اكنون دريغ امّا چه حاصل؟!من كه خود مى خواستم تا برق آسا

روزهاى عمر گردد زودتر طى حاليا زين غم كه عمرم زود طى شد

دست حسرت مى زنم بر سر پياپى خود همين اكنون كه مى گويم به حسرت:

«از چه بايد زود عمر من سر آيد؟»باز مى خواهم كه زود اين روزها هم

بگذرد تا روزگارى بهتر آيد! ديوان ابوالقاسم حالت : ص ۳۸۲ - ۳۸۳ .

[۵۸]آيين زندگى : ص ۱۶ - ۲۵ .

[۵۹](مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا ؛ هر كس از ياد من روى گردان شود به تنگناى زندگى دچار مى گردد) (طه : آيه ۱۲۴) .

[۶۰]ر.ك: ص ۲۵۹ (درمان عملى و عبادى / نماز) .

[۶۱]ر.ك: ص ۲۶۱ (نماز شب) .

[۶۲]ر.ك: ص ۲۶۳ (درخواست از خدا).

[۶۳]ر.ك: ص ۲۶۱ (روزه) .

[۶۴]ر.ك: ص ۲۶۱ ح ۳۱۸.

[۶۵]ر.ك: ص ۲۵۹ ح ۳۱۲ و ۳۱۴ .

[۶۶]ر.ك: ص ۲۵۹ ح ۳۱۴ و ص ۲۶۷ ح ۳۲۶ و ص ۲۷۳ ح ۳۳۳ ، الصحيفة السجادية .

[۶۷]ر. ك: ص ۲۶۵ - ۲۷۵ .

[۶۸]ر.ك: ص ۲۷۹ (پناه بردن به خدا) .

[۶۹]ر.ك: ص ۲۸۱ (ذكر «لا حول و لا قوة إلّا باللَّه») .

[۷۰]ر.ك: ص ۲۸۷ (ذكر «يا رؤوف يا رحيم»).

[۷۱]ر.ك: ص ۲۸۵ (ذكر «لا اله الّا اللَّه») .

[۷۲]در فرهنگ اسلامى از خداوند متعال به عنوان «كاشف الضُرّ (برطرف كننده سختى ها)» ياد شده كه باور به آن يكى از مراتب توحيد مى باشد (ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى : ج ۶ ص ۵۵۶ به بعد) .

[۷۳]ر . ك : ص ۱۷۹ (روى گردانى از ياد خدا) ، ص ۱۸۱ (بدى ها) و (پيروى از هوس ها) .

[۷۴]ر. ك : ص ۲۷۵ (استغفار) .

[۷۵]ر.ك: ص ۲۹۱ .

[۷۶]ر.ك: ص ۲۹۳ .

[۷۷]ر.ك: ص ۲۹۵ .

[۷۸]ر.ك: ص ۲۹۵ .

[۷۹]ر.ك: ص ۲۹۷ .

[۸۰]ر.ك: ص ۲۹۵ .

[۸۱]انگور سياه يا قرمز (Vitis vinifera) داراى تركيبى شيميايى به نام Resveratrol است كه به عنوان مهار كننده آنزيم مونور آميزنو اكسيداز عمل كرده و به عنوان يك تركيب ضد افسردگى طبيعى شناخته مى شود . اثرات پيشگيرى از بروز انواع سرطان با مكانيسم هاى متنوّع و نيز اثر ضد التهابى اين تركيب موجود در انگور در مجله معتبر (science ۷۹۹۱) به چاپ رسيده است .

[۸۲]كشمش اضافه شده به رژيم غذايى داوطلبين سالم ، به كاهش اسيدهاى صفراوى مدفوع ، كاهش زمان گذار غذا و افزايش حجم مدفوع منجر مى شود (۲۰۰۳ Keshmesdh) . همه اين موارد به جلوگيرى از يبوست و بيمارى هاى روده اى ناشى از آن منتهى مى شود . اين اثر كشمش ، حتّى از تارتاريك اسيد هم قوى تر است (۲۰۰۳، ۳ Keshmesh) . از سوى ديگر ، مواد مغذّى متعددى از جمله ويتامين B۶(پيريدوكسين) در كشمش موجود است (۲۰۱۰، ۲ Kwshmesh) . با توجّه به پتانسيل اثر ضدّ افسردگى ويتامين B۶(۲۰۰۸ Keshmesh)، اثرات ضدّ افسردگى كشمش را مى توان به ويتامين B۶ بالاى آن و اثراتى كه در بهبود عملكرد دستگاه گوارش مى گذارد ، ربط داد .

[۸۳]مطالعه اى كه روى بيش از دوازده هزار نفر اسپانيايى انجام پذيرفته ، رابطه معكوس بين مصرف روغن زيتون و بروز افسردگى و بيمارهاى قلبى - عروقى را به نمايش گذارده است (۲۰۱۱ Zeytun afsordegi) . عصاره آبى و الكلى تخم كدو تنبل (Curcurbita pepo) در موش هاى بزرگ آزمايشگاهى اى كه در آنها افسردگى القاء شده بود ، به طور مؤثّر و از نظر آمارى معنى دار ، اثرات ضد افسردگى را به نمايش گذارد (۲۰۱۱ Kedo afsordegi) .

[۸۴]ر.ك: ص ۲۹۹.

[۸۵]ر.ك: ص ۲۹۹.

[۸۶]ر.ك: ص ۲۹۷.

[۸۷]دانش نامه احاديث پزشكى : ج ۱ ص ۹۱ (پرهيز از مراجعه به پزشك تا سرحدّ امكان) .