اهل بیت(ع) و حکمت

اهل بیت(ع) و حکمت

در این نوشته، حکمت و سخنان حکیمانه اهل بیت(ع) به ویژه امام حسین(ع) مورد بررسی قرار گرفته است

واژه «حکمت» ، در لغت ، از ریشه «حُکم» به معنای منع است ؛ زیرا حُکم و داوری عادلانه ، مانع ظلم است . همچنین ، دهنه اسب و دیگر چارپایان ، «حَکمه» نامیده می شود ؛ چون مانع و مهار کننده حیوان است و نام گذاری علم به «حکمت» ، بر همین پایه است ؛ چون از جهل ، جلوگیری می کند .[۱]همچنین بر هر چیز نفوذناپذیری ، صفت «محکم» اطلاق می گردد .[۲]

آلوسی ، در تفسیر روح المعانی ، در تبیین واژه «حکمت» ، از کتاب البحر ، چنین نقل می کند :

دانشمندان ، در معنای این کلمه (حکمت) ، ۲۹ قول دارند که برخی از آنها به هم نزدیک است و پاره ای از عالمان ، بیشتر این معانی را اصطلاحی می دانند که قائل به آن ، به مصداق مهمّ «حکمت» ، بسنده کرده و همان را در معنای آن آورده است ؛ وگر نه در اصل ، از مصدر «إحکام» است که به معنای استواری در علم ، گفتار و کردار و یا همه اینهاست .[۳]بنا بر این ، از منظر واژه شناسی ، کلمه «حکمت» ، حاکی از نوعی استواری و اِتقان است و به هر چیز استوار و نفوذناپذیر ، اعم از مادّی و معنوی ، اطلاق می گردد .

حکمت ، در قرآن و حدیث

واژه «حکمت» ، بیست بار در قرآن کریم آمده است و خداوند متعال ، در این کتاب آسمانی ، ۹۱ بار ، خود را با صفت «حکیم» ، ستوده است .[۴]

تأمّل در موارد کاربرد این واژه در متون اسلامی ، نشان می دهد که حکمت ، از نگاه قرآن و حدیث ، عبارت است از : مقدّماتِ محکم و استوار علمی ، عملی و روحی برای نیل به مقصد والای انسانیت . آنچه احادیث اسلامی در تفسیر «حکمت» آورده اند ، در واقع ، مصداقی از مصادیق این تعریف کلّی است .

اقسام حکمت

بر پایه آنچه در تعریف کلّی «حکمت» ذکر کردیم ، حکمت از نگاه قرآن و حدیث ، به سه نوع تقسیم می شود : حکمت علمی ، حکمت عملی، و حکمت حقیقی .

این تقسیم بندی و نام گذاری ، بر اساس تأمّل در کاربردهای واژه حکمت در قرآن و احادیث اسلامی است .

حکمتِ علمی ، عملی و حقیقی ، هر یک به منزله پلّه های نردبان استواری هستند که انسان با بهره گیری از آنها به قلّه کمال انسانیت ، صعود می کند . جالب توجّه است که بدانیم پلّه اوّل این نردبان (یعنی حکمت علمی) را فرستادگان خداوند متعال ، بنا نهاده اند . پلّه دوم (یعنی حکمت عملی) را انسان ، خود باید بسازد و پس از آماده شدنِ پلّه دوم ، آخرین پلّه جهش به مقام «انسان کامل» را ـ که حکمت حقیقی است ـ خداوند متعال ، خود ، آماده می نماید .

اینک ، توضیحی کوتاه درباره این سه نوع حکمت :

۱ . حکمت علمی

مقصود از حکمت علمی ، هر گونه دانستنی یا معرفتی است که برای صعود به مقام انسان کامل ، ضرور است. به سخن دیگر ، هم دانش مربوط به عقاید ، «حکمت» است ، هم دانش مربوط به اخلاق ، و هم دانش مربوط به اَعمال . از این رو ، قرآن کریم ، پس از ارائه ره نمودهای گوناگون در عرصه های اعتقادی ، اخلاقی و عملی ، همه آنها را حکمت می نامد :

«ذَ لِک مِمَّآ أَوْحَی إِلَیک رَبُّک مِنَ الْحِکمَةِ .[۵]

اینها از حکمت هایی است که پروردگارت به تو وحی کرده است» .

این مفهوم حکمت ، نخستین فلسفه بعثت انبیای الهی است. قرآن کریم ، در آیات متعدّد بر این مطلب ، تأکید کرده است ، از جمله در این آیه :

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یتْلُواْ عَلَیهِمْ ءَای ـ تِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکتَ ـ بَ وَالْحِکمَةَ وَإِن کانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَ ـ لٍ مُّبِینٍ .[۶]

بی گمان ، [ خدا] بر مؤمنان در بر انگیختن فرستاده ای از ایشان ، منّت نهاده است که آیاتش را بر ایشان می خواند و آنها را پاکیزه می گرداند و به ایشان ، کتاب و حکمت می آموزد ، هر چند پیش از آن ، در گم راهی آشکاری بوده اند» .

۲ . حکمت عملی

حکمت عملی ، برنامه عملی رسیدن به مرتبه انسان کامل است. از نگاه قرآن و احادیث اسلامی ، دانش و عملی که مقدّمه تکامل انسان باشد ، «حکمت» نامیده می شود ، با این تفاوت که دانش ، پلّه نخست تکامل ، و عمل ، پلّه دوم آن است . احادیثی که حکمت را به فرمانبری از خداوند متعال ، مدارا با مردم ، دوری از گناهان و اجتناب از نیرنگْ تفسیر کرده اند ، به حکمت عملی اشاره دارند .

۳ . حکمت حقیقی

حکمت حقیقی ، نورانیت و بصیرتی است که در نتیجه به کار بستن حکمت عملی در زندگی برای انسان، حاصل می گردد . در واقع ، حکمت علمی ، مقدّمه حکمت عملی ، و حکمت عملی ، سرآغاز حکمتِ حقیقی است و تا انسان ، بدین پایه از حکمت نرسیده ، حکیمِ حقیقی نیست ، هر چند بزرگ ترین استاد حکمت باشد .

حکمت حقیقی ، در واقع ، همان جوهر دانش ، نورِ دانش و دانشِ نور است و از این رو ، خواصّ علم حقیقی و آثارش بر آن مترتّب می گردد که از مهم ترین آنها، بیم از خداوند متعال است ، چنان که در قرآن کریم آمده :

«إِنَّمَا یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَ ـ ؤُاْ .[۷]در میان بندگان خدا ، تنها دانشمندان اند که از او بیمناک اند» .

این اثر ، در کلام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، عیناً بر حکمت حقیقی نیز مترتّب شده است ، چنان که می فرماید :

خَشیةُ اللّهِ عز و جل رأسُ کلِّ حِکمَةٍ .[۸]بیم از خداوند عز و جل اساس هر حکمتی است .

حکمت حقیقی ، جاذبه ای عقلانی و ضدّ کشش های نفسانی است که هر اندازه در جان قوّت یابد ، به همان اندازه ، تمایلات نفسانی در انسان ، ضعیف می شود ، تا آن جا که کاملاً از بین می رود . در آن حال ، عقل به طور کامل ، زنده می گردد و زمام انسان را به دست می گیرد و از آن پس ، زمینه ای برای انجام دادن کارهای ناشایست در وجود او باقی نمی مانَد . در نتیجه ، حکمت ، با عصمت ، همراه می گردد و در نهایت ، همه ویژگی های حکیم و عالِم حقیقی برای آدمی حاصل می گردد و در بالاترین مراتب علم و حکمت ، به والاترین درجات خودشناسی ، خداشناسی ، امامت و رهبری دست می یابد .[۹]

بر این پایه ، انبیای الهی و اوصیای آنان ـ که به قلّه حکمت علمی و عملی و حقیقی دست یافته اند ـ ، از جانب خداوند متعال ، مأمور آموختن علم و حکمت به جامعه بشر شده اند .

وارثان علم و حکمت انبیا علیهم السلام

یکی از برجسته ترین ویژگی های اهل بیت پیامبر خدا ، این است که آنان ، وارث علم و حکمتِ پیامبر خاتم ، بلکه همه انبیای الهی هستند[۱۰]و بدین سان ، آنان ، مظهر و مَجلای حکمت الهی و سرآمدِ حکیمان اند . امام علی علیه السلام طبق نقلی، در باره این ویژگی اهل بیت علیهم السلام می فرماید :

ألا إنَّ العِلمَ الّذی هَبَطَ بِهِ آدمُ و جَمیعُ ما فُضِّلَت بِهِ النَّبیونَ إلی خاتَمِ النَّبیینَ فی عِترَةِ خاتَمِ النَّبیینَ و المُرسَلینَ ، فَأینَ یتاهُ بِکم وَ أینَ تَذهَبونَ؟![۱۱]آگاه باشید علمی که آدم علیه السلام آن را فرود آورد و هر آنچه پیامبران تا خاتم پیامبران ، بدان ترجیح داده شده اند ، در خاندان خاتم پیامبران و رسولان ، محمّد صلی الله علیه و آله است . پس به کدام کژراهه می دوید و به کدام سو می روید؟!

همچنین، از امام صادق علیه السلام در این باره روایت شده که فرمود :

نَحنُ شَجَرَةُ النُّبوّةِ ، وَ بَیتُ الرَّحمَةِ ، وَ مَفاتیحُ الحِکمَةِ ، وَ مَعدِنُ العِلمِ .[۱۲]ما درخت نبوّت ، خانه رحمت ، کلیدهای حکمت و معدن دانش هستیم .

در «زیارت جامعه» ـ که از امام هادی علیه السلام نقل شده و همه امامان با آن ، زیارت می شوند ـ آمده است :

السلام عَلی مَحالِّ مَعرِفَةِ اللّه ، وَ مَساکنِ بَرَکةِ اللّه ، وَ مَعادِنِ حِکمَةِ اللّه .[۱۳]

درود خدا بر جایگاه های شناخت الهی ، جایباش های برکت خداوندی و معادن حکمت پروردگار !

امّا افسوس که فضای سیاسی جامعه اسلامی پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اجازه نداد که مردم ، از سرچشمه حکمت اهل بیت علیهم السلام آن گونه که شایسته است ، بهره مند شوند . بدین جهت ، میراث علمی بیشتر آنان ، اندک است .

میراث علمی امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام یکی از امامانی است که به دلیل شرایط سیاسی دوران امامتش ، همانند برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام ، میراث علمی ایشان ، فراوان نیست تا آن جا که علّامه سید محمّدحسین طباطبایی رحمه الله ، منکر نقل حدیث فقهی از ایشان شده است .[۱۴]هر چنداین سخن ، قدری مبالغه آمیز می نماید ؛ لیکن پژوهش های ما نیز تا حدّ بسیاری ، آن را تأیید می کند .

سخت ترین دوران برای اهل بیت علیهم السلام

دوران حکومت معاویه و فرزندش یزید، سخت ترین دوران برای خاندان رسالت بود . امامت سید الشهدا ، امام حسین علیه السلام ، حدود ده سال (از صفر سال ۵۱ تا محرّم سال ۶۱ هجری) طول کشید و بیش از نُه سالِ آن در زمان حکومت معاویه بود .

معاویه ، برای از بین بردن زمینه های سیاسی ـ اجتماعی محبوبیت خاندان رسالت ـ که به طور طبیعی در جامعه اسلامی در حال گسترش بود ـ ، نهایتِ تضییقات را در زمینه ارتباط مردم با دو یادگار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله (امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام ) به اجرا گذاشت . وی علاوه بر دستور العمل هایی که مبنی بر تعقیب ، شکنجه و قتل و آزار پیروان اهل بیت علیهم السلام صادر کرد ، آنان را از حقوق شهروندی نیز محروم نمود و حتّی سهم آنان را از بیت المال ، قطع کرد .[۱۵]این اقدام خطرناک ، افزون بر ضربه ای که از نظر سیاسی بر حکومت اصیل اسلامی وارد ساخت ، ضربه مُهلکی بود بر حوزه معارف حقیقی اسلام ناب .

از سوی دیگر ، سیاست ممنوعیت عمومی کتابت و تدوین حدیث و به دنبال آن ، راه یابی اسرائیلیات و داستان های عجیب و غریب توسّط قصّه گویان و اَحبارِ تازه مسلمان به صحنه فرهنگی جامعه اسلامی ،[۱۶]زمینه مهجور ماندن علمای راستین و در رأس آنان ، اهل بیت پیامبر خدا را به شدّت افزایش داد .

سیاستِ دین زدایی معاویه تا بدان جا پیش رفت که درصدد حذف نام پیامبر صلی الله علیه و آله بر آمد ؛ زیرا از شنیدن مکرّر نام ایشان در اذان ، احساس ناراحتی می کرد! از این رو ، با ترویج روایاتی مجعول در تشریع اذان ، کوشید تا زمینه را برای جای گزین ساختن چیزی دیگر به جای اذان ، فراهم کند ؛ امّا با موضع گیری های اهل بیت علیهم السلام موفّق نشد .[۱۷]

بدیهی است در چنین فضای سیاسی ای ، کمتر کسی حاضر می شود برای شنیدن حدیث و یا نقل آن از امام حسین علیه السلام و یا برادر بزرگوارش ، زندگی خود را به خطر بیندازد .

البته این ، به معنای بسته بودن راه بهره گیری از دریای علم و حکمتِ امام علیه السلام نیست . بی تردید ، نزدیکان و یاران خاصّ ایشان و بویژه امامِ پس از او (فرزندش امام زین العابدین علیه السلام )، احادیث فراوانی از او شنیده بودند که بخشی از آنها هم اکنون به ما رسیده است ؛ امّا بر اساس حدیث منقول از امام رضا علیه السلام ، عامّه مردم (غیر شیعه) ، جز در یک مورد، مسئله ای از ایشان و برادرش اخذ نکردند :

ما رأیتُ الناسَ أَخَذوا عَن الحَسَنِ وَ الحُسین علیهما السلام إلّا الصّلاةَ بعدَ العَصر وَ بَعدَ الغَدِاة فی طَواف الفَریضَة .[۱۸]ندیدم که مردم (اهل سنّت) ، از حسن علیه السلام و حسین علیه السلام ، جز حکم به جواز نماز خواندن بعد از نماز عصر و نماز صبح در [نماز ]طوافِ واجب ، چیزی اخذ کرده باشند.

در بخش پانزدهم از دانش نامه امام حسین علیه السلام ، با بهره گیری از منابع شیعه و اهل سنّت، میراث علمی و سخنان حکیمانه آن بزرگوار در زمینه های اعتقادی، اخلاقی و عملی و همچنین، حکمت هایی که در قالب شعر و تمثّل، به آن امام بزرگوار نسبت داده است، با نظمی نوین، ارائه شده است.


[۱]ابن فارس مى گويد : حا و كاف و ميم ، يك ريشه اند وبه معناى منع . معناى نخستِ آن ، «حكم» است كه جلوگيرى از ستم است . لگام چارپا را از اين جهت «حُكَمَة» گفته اند كه بازدارنده آن است . حكمت هم در قياس با آن ، مانع از جهل است (معجم مقاييس اللّغة : ج۲ ص۹۱) .

[۲]در الصحاح (ج ۵ ص ۱۹۰۲) در معناى «أحكَمتُ شَيئا فَاُحكمَ» آمده است :چيزى را استوار كردم و آن هم استوار شد ؛ يعنى پابرجا و محكم شد .

[۳]روح المعانى : ج۳ ص۴۱ .

[۴]صفت «حكيم» در قرآن ، ۳۶ بار همراه با صفت «عليم» ، ۴۷ بار همراه با صفت «عزيز» ، چهار بارهمراه با صفت «خبير» و يك بار همراه هر يك از صفات «توّاب» ، «حميد» ، «علىّ» و «واسع» ، آمده است .

[۵]ر.ك : اسرا : آيه ۳۹ .

[۶]آل عمران : آيه ۱۶۴ . نيز ، ر.ك : بقره : آيه ۱۲۹ و۱۵۱ ، جمعه : آيه ۲ .

[۷]فاطر : آيه ۲۸ .

[۸]الفردوس : ج۲ ص۱۹۳ ح۲۹۶۴ ، كنز العمّال : ج۳ ص۱۴۱ ح۵۸۷۲ .

[۹]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج ۲ ص ۳۵۳ (بخش پنجم / فصل يکم / پژوهشي در باره معناي حكمت و اقسام آن) .

[۱۰]ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج۱۰ ص۵۰۵ (بخش يازدهم / فصل دوم : جايگاه علمى). نيز ، ر . ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن وحديث : ج۱ ، ص۱۸۱ (بخش سوم / فصل يکم / جانشينان خدا) ، ص۱۸۳ (جانشينان پيامبر) .

[۱۱]تفسير العيّاشى : ج۱ ص۱۰۲ ح۳۰۰ ، الاحتجاج : ج۱ ص۳۶۷ ح۶۴ ، بحار الأنوار : ج۲ ص۱۰۰ ح۵۹ .

[۱۲]الكافى : ج۱ ص۲۲۱ ح۳ ، بصائر الدرجات : ص۷۷ ، بحار الأنوار :ج۲۶ ص۲۴۵ ح۸ . نيز ، ر . ك : ف دانش نامه عقايد اسلامى : ج۳ ص۴۸۱ (بخش دهم / فصل پنجم / نمونه هاى والاى دانش حكمت / خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ) .

[۱۳]تهذيب الأحكام : ج ۶ ص ۹۶ ح ۱۷۷ .

[۱۴]سرگذشت شهيد جاويد ، رضا استادى : ص ۵۳۵ (بخش ضميمه : رساله علم / علّامه طباطبايى) .

[۱۵]ر.ك : شرح نهج البلاغة : ج۱۱ص۴۳، دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج ۱۲ ص ۴۷۵ ـ ۵۱۷ (بخش پانزدهم / فصل هفتم : نيرنگ هاى دشمنان امام عليه السلام براى خاموش كردن نور او) .

[۱۶]ر.ك : الموضوعات ، ابن جوزى :ج ۱ ص ۲۹ ، الوضع فى الحديث : ج ۱ ص ۲۷۳ ـ ۲۷۹ ، الموضوعات فى الآثار و الأخبار : ص ۱۵۳ .

[۱۷]ر . ك : دانش نامه قرآن و حديث : ج۲ ص۳۱۹ ـ ۳۲۵ (اذان / درآمد) .

[۱۸]الكافى : ج ۴ ص ۴۲۴ ح ۵ .گفتنى است كه فقيهان اهل سنّت ، عموما نماز خواندن پس از نماز عصر و بعد از نماز صبح را جايز نمى دانند ؛ امّا چون ديدند امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام پس از طواف واجب خود ، نماز آن را در اين اوقات خوانده اند ، خواندن نماز طواف فريضه را از حكم به عدم جواز ، استثنا كرده اند .