نقد و بررسى جلوگيرى از نوشتن وصيّت

نقد و بررسى جلوگيرى از نوشتن وصيّت

ماجراى تصميم پيامبر صلى الله عليه و آله به كتابت وصيّت و منع عمر بن خطّاب، ماجرايى تكان دهنده و شگفت آور است...

ماجراى تصميم پيامبر صلى الله عليه و آله به كتابت وصيّت و منع عمر بن خطّاب، ماجرايى تكان دهنده و شگفت آور است. پيامبر گرامى اسلام كه  «مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَا وَحْىٌ يُوحَى ؛  نه از سر هوا، كه به وحى الهى سخن مى گويد»[۱]، تصميم دارد در آخرين لحظات زندگى دنيوى خود، نكاتى را براى امّت اسلامى بيان كند. حتّى اگر پيامبر صلى الله عليه و آله ، انسانى عادى هم تلقّى شود، مى بايد به اين خواسته او جامه عمل پوشيده شود. به علاوه، پيامبر صلى الله عليه و آله هدف از نوشتن وصيّت را «گم راه نشدنِ ابدى امّت اسلام» اعلام مى كند؛ هدفى كه هر كس به دنبال آن، روان است.

شگفت، اين جاست كه عمر، با اين خواسته كوچك ـ كه نتيجه اى بزرگ در بر دارد ـ مخالفت مى كند! دلايل مخالفت او روشن است و در بعضى متون تاريخى نيز بدان تصريح شده است. حتّى اگر هيچ گزارشى درباره مقصود عمر بن خطّاب وجود نداشته باشد، هر انسان محقّق و غير متعصّبى، با كنار هم قرار دادن اتفاقات اين حادثه واتفاقات سقيفه و نيز حادثه به حكومت رسيدن خود وى،حقيقت را درمى يابد.

از گزارش هاى تاريخى درمى يابيم كه گروهى با عمر همراهى و هميارى كرده اند. اين گزارش ها، نشان دهنده وجود گروه فشارى است كه حتّى در محفل خصوصى پيامبر صلى الله عليه و آله هم حضور دارند، به گونه اى كه كشمكش و درگيرى، بالا مى گيرد و در پايان كار، نوشتن وصيّت نيز بى فايده مى شود.

امّا شگفت تر، آن كه برخى به توجيه كار عمر پرداخته اند و براى آن كه درستى عمل او را اثبات كنند، به خُرده گيرى از پيامبر صلى الله عليه و آله پرداخته اند. گاه مى گويند:

آن ، از نشانه هاى فهم و دقّت و فضيلت عمر است ؛ چرا كه او ترسيد پيامبر صلى الله عليه و آله چيزهاى صريحى بنويسد كه نه بتوانند بدان عمل كنند و نه راهى براى تفسير و تأويل آنها باقى بماند و در نتيجه گرفتار عقوبت شوند.[۲]

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «مى خواهم چيزى برايتان بنويسم كه تا ابد، گم راه نشويد» و اينان مى گويند : نوشته پيامبر، موجب عقاب مى شد و مخالفت عمر، دليلى بر فقه و فضيلت و دقّت نظر اوست. با توجّه به تقابل صريح نظر پيامبر صلى الله عليه و آله با نظر عمر، اين گونه ستودن از عمر، چه توجيهى دارد؟

عجيب تر از اين، توجيهى است كه قاضى عيّاض، درباره همه واقعه بيان كرده است و آن را تحريف نموده و از صورت اصلى خود، به شكل ديگرى در آورده است. او مى گويد:

«آيا پيامبر خدا هذيان مى گويد؟». اين است آنچه در صحيح مسلم و غير آن است، يعنى به شكل استفهام. و آن از نقل غير استفهامى، چه به صيغه ماضى و چه مضارع ، درست تر است ؛ زيرا هيچ يك صحيح نيست. گوينده اين سخن ، اين سخن را گفت تا كسى را كه گفت «ننويسيد»، انكار كند ؛ يعنى : [ منظورِ صاحب اين سخن، اين بوده كه ]فرمان پيامبر خدا را وا ننهيد و آن را هذيان مپنداريد ؛ زيرا او هذيان نمى گويد. [ نيز] اين كه عمر گفت : «كتاب خدا براى ما بس است»، ردّ بر نزاع كننده است، نه بر پيامبر صلى الله عليه و آله .[۳]

آيا مى توان تحريفى بارزتر از اين پيدا كرد؟!

مسلّما اگر اين متن ، در كتاب هاى صحيح بخارى و صحيح مسلم نبود، به همين حالتِ تحريف شده به دست ما مى رسيد؛ هرچند بخارى هم در كتاب خود، متن را دو گونه نقل كرده است. او در جايى كه گوينده را ذكر كرده است، لفظ «وجع» را مى آورد كه اهانت كم ترى دارد و در جايى كه نامى از گوينده نمى برد، واژه زشت «أ هَجَرَ؟» را آورده است، كه ظاهرا واژه اصلىِ به كار رفته در آن مجلس است.

شايد هم اين تفاوت نقل ، مربوط به خود ابن عبّاس باشد ؛ يعنى : او با تدبيرى ويژه، همه ماجرا را بيان كرده است؛ امّا در دو گزارش.


[۱] نجم ، آيه ۳ و ۴ .

[۲] شرح النووى على صحيح مسلم : ج ۱۱ ص ۹۹ (ذيل حديث ۱۶۳۷) .

[۳] الشفا بتعريف حقوق المصطفى : ج ۲ ص ۱۹۴ .