37
خاطره‌های آموزنده

1 / 8

پیروزی بر شیطان و عنایت امیرمؤمنان علیه السلام

در ایام حج، حجة الاسلام و المسلمین سید جواد گلپایگانی از آقای مستنبط۱ فرزند مرحوم آقا سیّد رضی تبریزی که از علمای بزرگ نجف بوده، نقل کرد که در نجف بیماری وبا آمد و در آن زمان امکان معالجه این بیماری وجود نداشت. شرایط به گونه‌ای بود که هر کس مبتلا به این بیماری می‌شد از بین می‌رفت.
مرحوم آقا سید رضی مبتلا به این بیماری شد و به حال احتضار افتاد. دوستان وقتی می‌دیدند کار ایشان تمام است، برای آن که جنازه وی زیاد روی زمین نماند و این بیماری به دیگران سرایت نکند، رفتند دنبال تهیه تابوت و امکانات کفن و دفن. اما ناگهان با شگفتی دیدند ایشان بلند شد و نشست و گفت: من گرسنه‌ام چیزی بیاورید بخورم؟
گفتند: آقا شما مریض بودید!
گفت: حالا چیزی بیاورید بخورم!
پس از خوردن غذا گفت: من خوب شدم شما بروید!
گفتند: چه شد؟

1.. مرحوم آیة الله سید نصر الله مستنبط از علمای بزرگ نجف و داماد آیة الله سیّد ابوالقاسم خویی و ابوالزوجۀ آقای سید جواد گلپایگانی است.


خاطره‌های آموزنده
36

گفتم: آن‌ها را خبر می‌کنم، ولی شما زنده می‌مانید. چون حالش از روزهای قبل بهتر بود و هیچ نشانه‌ای از مرگ در وی دیده نمی‌شد.
خانواده ایشان را خبر کردم، آن‌ها آمدند و رفتند، اما سخنی از مرگ خود با آن‌ها مطرح نکرد.
پس از رفتن آن‌ها به من گفت: وقتی نماز و دعای من تمام شد و در جای خود قرار گرفتم، درب اتاق را ببند و دیگر برای پزشکان و پرستاران هم باز نکن.
وی پس از نماز و دعا به تخت خواب رفت و منتظر چیزی بود، ناگهان حالش به هم خورد، در یک لحظه نگاهی کرد و گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا امیرالمؤمنین... تا پنج تن علیه السلام و بلافاصله جان داد.
در ادامه آقای ابوترابی از فرد صالحی که نامش را فراموش کردم، جریان مشابهی را نقل کرد:
هنگامی که وی در حال احتضار بوده، شخصی که در آنجا حضور داشته می‌گوید: می‌خواستم برای او سوره یس تلاوت کنم، محتضر ساعتش را درآورد و نگاهی کرد و گفت: نخوان! تعجب کردم که چرا مانع از خواندن قرآن می‌شود.
اما پس از چند بار نگاه کردن به ساعت، گفت: حالا بخوان.
شروع به خواندن سوره یس کردم، محتضر هم جلوتر از من می‌خواند، تا به جایی رسیدم که اشاره کرد بس است، در اینجا گفت: «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا امیر المؤمنین...» تا پنج تن را سلام داد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.۱

1.. گفتنی است وقتی این خاطره‌ها را در تقویم روزانه ثبت کردم، ذیل آن نوشتم: «ان شاء الله این داستان‌ها و چند داستان جالب دیگر که ایشان نقل کرده‌اند، باید با ضبط صوت ضبط شود»، اما با کمال تأسف کمتر از دو هفتۀ بعد، یعنی در تاریخ ۱۲/۳/۱۳۷۹ خبر جانگداز درگذشت ایشان را در اثر تصادف اتومبیل در راه مشهد، شنیدم. اللهم بلّغ روحه روحاً و رضواناً واحشرنا و ایاه مع النبی و اهل بیته علیهم السلام .

  • نام منبع :
    خاطره‌های آموزنده
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 329737
صفحه از 371
پرینت  ارسال به