سند حدیث رد شمس

پرسش :

آیا حدیث رد شمس دارای سند است؟



پاسخ :

این حدیث در منابع شیعه و سنی و با عبارت های مختلف نقل شده است. ما به نقل یک مورد بس می کنیم:

الإمام الصادق(ع): صَلّى رَسولُ اللّهِ(ص) العَصرَ، فَجاءَ عَلِيٌّ(ع) ولَم يَکن صَلّاها، فَأَوحَى اللّهُ إلى رَسولِهِ(ص) عِندَ ذلِک، فَوَضَعَ رَأسَهُ في حِجرِ عَلِيٍّ(ع)، فَقامَ رَسولُ اللّهِ(ص) عَن حِجرِهِ حينَ قامَ وقَد غَرَبَتِ الشَّمسُ فَقالَ: يا عَلِيُّ، أما صَلَّيتَ العَصرَ؟

فَقالَ: لا، يا رَسولَ اللّهِ.

قالَ رَسولُ اللّهِ(ص): اللّهُمَّ إنَّ عَلِيّا کانَ في طاعَتِک، فَاردُد عَلَيهِ الشَّمسَ.

فَرُدَّت عَلَيهِ الشَّمسُ عِندَ ذلِک.[۱]

امام صادق(ع): پيامبر خدا نماز عصر را خواند. آن گاه، على(ع) آمد و [هنوز] نماز عصر را نخوانده بود. در اين هنگام، خداوند به پيامبرش وحى فرستاد و [پيامبر(ص)] سرش را در دامن على(ع) گذاشت.

هنگامى پيامبر خدا از دامن على(ع) برخاست که خورشيد غروب کرده بود. فرمود: «اى على! نماز عصر را نخوانده اى؟».

گفت: نه، اى پيامبر خدا!

پيامبر خدا فرمود: «خداوندا! على در اطاعت تو بود. خورشيد را برايش برگردان».

در اين هنگام، خورشيدْ براى على(ع) بازگشت.

حدیث «ردّ شمس» به راستى شهره آفاق است؛ از همان روزگاران وقوع، به گستردگى نقل شد و کسان بسیارى در ثبت و ضبط آن کوشیدند. اگر کیفیت حادثه و دشواریابى آن را با جوّ هراس آلودِ ستیز با فضایل على(ع) در نظر بگیریم، درخواهیم یافت که حجم نقل ها بسى قابل توجّه است.

۱. صحابیان و حدیث «ردّ الشمس»

جمعى از صحابیان، جریان «ردّ الشمس» را گزارش کرده اند که ده تن از برجسته ترین هاى آنان، عبارت اند از:

امام على(ع)، امام حسین(ع)، اسماء بنت عُمَیس، عبد اللّه بن عباس، انَس بن مالک، ابو رافع، ابو سعید خُدْرى، جابر بن عبد اللّه انصارى، ابو هُرَیره و امّ سَلَمه.

۲. مؤلّفان و حدیث «ردّ الشمس»

بسیارى از محقّقان و مؤلّفان، تک نگارى هایى را در این زمینه سامان داده اند و بدین سان در میان آثار مکتوب، مجموعه اى فخیم و خواندنى را درباره یکى از برجسته ترین فضایل على(ع) رقم زده اند که برخى از بزرگان آنان، عبارت اند از:

ابو بکر ورّاق، ابو الحسن شادان فضلى، حافظ ابو الفتح محمّد بن حسین ازْدى موصلى، ابو القاسم حاکم ابن حَذّاء حَسَکانى نیشابورى حنفى، ابو عبد اللّه حسین بن على بصرى بغدادى جُعَل، ابو مؤید موفّق بن احمد اخطب خوارزم، ابو على محمّد بن اسعد بن على بن معمّر شریف حَسَنى نقیب نسّابه، حافظ جلال الدین سیوطى، ابو عبد اللّه محمّد بن یوسف دمشقى صالحى[۲]و حافظ ابن مردوُیه.[۳]

۳. گزارش کنندگان حدیث «ردّ الشمس»

بسیارى از عالمان و محدّثان اهل سنّت، حدیث «ردّ الشمس» را گزارش کرده اند و برخى افزون بر گزارش، بر صحّت و استوارى آن نیز تأکید کرده اند. علامه عالى قدر شیخ عبد الحسین امینى (م ۱۳۹۰ ق) مى نویسد:

مجال یادکرد همه آن متون و طرق و اسناد نیست؛ چرا که خود، نیازمند کتابى سِترگ است؛ ولى نمونه اى از آنچه را که محدّثان و بزرگان آورده اند، مى آوریم. پاره اى از آنان، پس از یادکرد روایت، بر آن ایراد گرفته اند و گروهى هم درباره آن بحث کرده، آن را صحیح شمرده اند و در مجموع، به مقدار کافى و قانع کننده در مورد آن، روایت موجود است.

آن گاه، نام ۴۳ تن را یاد مى کند.[۴]

بى گمان، آنچه در الغدیر آمده (چنانچه خود علّامه امینى اشاره کرده است)، نام تمام کسانى نیست که حدیث را در آثار مکتوب خود آورده اند و علّامه امینى از افراد مشهورى چون فخر الدین رازى در التفسیر الکبیر[۵]و رافعى در التدوین و دیاربکرى در تاریخ الخمیس و...[۶]یاد نکرده است. اکنون، نام برخى از این گونه کسان را که علّامه امینى شناسانده است، مى آوریم:

حافظ ابو بِشْر دولابى، حافظ ابو جعفر طحاوى، حافظ ابو جعفر عقیلى، حافظ ابو القاسم طبرانى، حاکم ابو عبد اللّه نیشابورى، حافظ ابن مردوُیه اصفهانى، ابو اسحاق ثعلبى، ابو الحسن فقیه ماوَرْدى، حافظ ابو بکر بیهقى، حافظ خطیب بغدادى، حافظ ابو زکریا ابن مَنْده، حافظ ابن حَجَر عسقلانى، حافظ جلال الدین سیوطى، نور الدین سَمهودى، حافظ ابن حَجَر هیثمى، نور الدین حلبى، حافظ ابو الحسن عثمان بن ابى شَیبه و حافظ قاضى عیاض.

۴. تصدیق و تأیید حدیث «ردّ الشمس»

آوردیم که بسیارى از محدّثان و مؤلفان اهل سنّت، افزون بر نقل حادثه، بر استوارى نقل هاى حدیث «ردّ الشمس» نیز تأکید کرده اند و برخى بر کسانى که به دیده تردید در این حدیثْ نگاه کرده اند، طعن زده اند. اکنون آراى برخى از محدّثان را در تصحیح (صحیح شمردن سَنَد) و تأیید حدیث «ردّ الشمس» مى آوریم:

یک. ابو جعفر احمد بن صالح طبرى مصرى:[۷]

وى که از محدّثان قرن سوم و از مشایخ بُخارى است، پس از نقل حدیث اسماء از دو طریق صحیح، مى گوید:

بر کسى که در راه دانش گام مى زند، سزاوار نیست که از به حافظه سپردن حدیث اسماء از پیامبر(ص) روى برتابد؛ چون این روایت از مهم ترین نشانه هاى پیامبرى است.

دو. ابو جعفر احمد بن محمّد طَحاوى:

وى حدیث اسماء را به دو طریق، نقل مى کند و آن گاه به دفاع از حدیث پرداخته، شبهه تعارض آن با روایت «لم تحبس الشمس على أحد إلّا لیوشع؛ خورشید، جز براى یوشع، براى هیچ کس نگه داشته نشد» را آورده، جواب مى دهد و در پایان مى نویسد:

همه این احادیث، از نشانه هاى پیامبران است.

سه. حافظ ابن حجر عَسقَلانى:

او در کتاب مهم و مشهورش فتح البارى بشرح صحیح البخارى نوشته است:

طحاوى و طَبَرانى در المعجم الکبیر و بیهقى در دلائل النبوة از اسماء بنت عمیس نقل کرده اند که پیامبر خدا، در هنگامى که بر روى زانوى على(ع) خوابیده بود و وقت نماز عصر گذشت، دعا کرد و خورشید بازگشت، على(ع) نمازش را خواند و آن گاه، خورشید غروب کرد، و این جریان، رساترین معجزه است. ابن جوزى که بر این حدیث در کتاب الموضوعات خویش ایراداتى گرفته و نیز ابن تیمیه که آن را در کتاب الردّ على الروافض مجعول شمرده، هر دو اشتباه کرده اند.

چهار. حافظ جلال الدین سیوطى:

او در کتاب هاى مختلف خود، این حدیث را آورده و به تأیید و تصحیح آن پرداخته و از جمله در کتاب الدرر المنتثرة فى الأحادیث المشتهرة که ویژه گزارش احادیث مشهور است، این حدیث را نیز آورده است و در ذیل آن نوشته است:

ابن مَنده و ابن شاهین، آن را از جمله احادیث اسماء بنت عمیس دانسته اند و ابن مردوُیه، آن را از احادیث ابو هریره آورده و سند هر دو «حَسَن» است. طحاوى و قاضى عیاض، آن را صحیح دانسته اند و ابن جوزى آن را مجعول پنداشته است و البته همان گونه که در کتاب مختصر الموضوعات و التعقّبات توضیح داده ام، وى اشتباه کرده است.[۸]

پیش تر نیز آوردیم که سیوطى رساله مستقلّى به نام کشف اللبس عن حدیث ردّ الشمس در بیان طرق این حدیث و تصحیح آن و دفاع از آن نگاشته است. او در آغاز این کتاب نوشته است:

حدیث ردّ الشمس، معجزه پیامبر ماست و امام ابو جعفر طحاوى و دیگران، آن را صحیح دانسته است. حافظ ابو الفرج، زیاده روى کرده و آن در کتاب الموضوعات نقل کرده است. و این، گوشه اى از پژوهش در طُرُق روایت و بیان حال آن است که نامش را کشف اللبس عن حدیث ردّ الشمس گذاشته اند.[۹]

و در پایان آن رساله آورده است:

و از جمله دلایل درستى آن، سخن امام شافعى و دیگران است که گفته اند: هیچ پیامبرى را معجزه اى نبود، جز آن که همگون تر و رساتر از آن براى پیامبر ما نیز بود. توقّف خورشید در چندین شب براى یوشع(ع)، قاتل ستمکاران، حادثه اى درست است و باید براى پیامبر(ص) نیز چنین حادثه اى باشد و این داستان، نظیر همان است و خداوند به حقیقت امر، آگاه تر است.[۱۰]

پنج. حافظ ابن حجر هیثمى:

ابن حجر، در کتاب الصواعق المحرقة در ضمن برشمارى کرامات على(ع) نوشته است:

از کرامات شگفت امام على(ع) این است که در آن روز که سر پیامبر(ص) بر دامنش بود، خورشید براى وى بازگشت... و طحاوى و قاضى در کتاب الشفاء آن را صحیح دانسته و شیخ الاسلام ابو زُرْعه و دیگران، آن را نیکو شمرده، کلام آنانى را که حدیث را جعلى دانسته اند، رد کرده اند.[۱۱]

۵. دیدگاه شیعه درباره حدیث «ردّ الشمس»

در منابع شیعى از کهن ترین روزگاران تا سده هاى واپسین، نقل هاىِ این حادثه شگفت، فراوان بوده است. امامان(ع) بر این حادثه چونان فضیلتى سترگ براى مولا(ع) و معجزه اى عظیم براى پیامبر(ص) فراوانْ تأکید کرده اند.

على(ع) بارها این حقیقت را مطرح ساخته و چنان که در متون ارائه شده دیدیم، در موارد لازم، بدان استناد (و به اصطلاح: مُناشَده) کرده است.[۱۲]

عالمان شیعه، مرزبانان سرزمین هاى باور و اندیشه، افزون بر آن که حادثه را با طرق مختلفْ نقل کرده اند، گفته ها و موضعگیرى هاى دیگران در برابر آن را نیز رصد کرده، به شبهه ها و نقدها به استوارى پاسخ گفته اند که بدانها اشاره خواهیم کرد.[۱۳]


[۱] . قرب الإسناد، ص ۱۷۵، ح ۶۴۴؛ بحار الأنوار، ج ۴۱، ص ۱۶۹، ح ۴؛ دانشنامه امیرالمؤمنین(ع)، ج ۱۲، ص ۱۲، ح ۵۷۵۸.

[۲] . الغدیر، ج ۳، ص ۱۸۴.

[۳] . کشف الرمس عن حدیث ردّ الشمس، ص ۱۸.

[۴] . الغدیر، ج ۳، ص ۱۸۵ ۲۰۲.

[۵] . تفسیر الفخر الرازى (التفسیر الکبیر)، ج ۳۲، ص ۱۲۶.

[۶] . براى اطلاع بیشتر از گزارشگران حدیث، ر. ک: إحقاق الحق، ج ۵، ص ۵۲۱ ۵۳۹ و ج ۱۶، ص ۳۱۵ ۳۳۱ و ج ۲۰، ص ۶۱۷ ۶۲۰ و ج ۲۱، ص ۲۶۱ ۲۷۱.

[۷] . وى مردى جامع علوم بود، فقه، حدیث و نحو را مى دانست و در حدیث سفیان ثورى و انواع آن و نیز احادیث اهل عراق، بحث کرده است (ر. ک: التاریخ الکبیر، ج ۲، ص ۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج ۱۲، ص ۱۶۰؛ الوافی بالوفیات، ج ۶، ص ۴۲۴).

[۸] . الدرر المنتثرة فى الأحادیث المشتهرة، ص ۱۰۴، ح ۹۹.

[۹] . کشف اللبس عن حدیث ردّ الشمس المطبوع فى ضمن الکشف الرمس عن حدیث ردّ الشمس، ص ۸۹.

[۱۰] . کشف اللبس عن حدیث رد الشمس، ص ۱۰۸.

[۱۱] . الصواعق المحرقة، ص ۱۲۸.

[۱۲] . کشف الرمس عن حدیث ردّ الشمس، ص ۱۹۷ ـ ۲۳۱.

[۱۳] . از جمله، ر. ک: دلائل الصدق، ج ۲، ص ۴۵۶ ـ ۴۶۵.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت