تبيين چگونگى ارتباط آخِرْزمان و ظهور امام مهدى‏(ع)

تبيين چگونگى ارتباط آخِرْزمان و ظهور امام مهدى‏(ع)

آيا آخِرْزمان، تنها يك ظرف تاريخى براى وقوع قيام مهدوى است كه از آن گسترده تر و مشتمل بر آن است و يا ظهور و قيام امام عصر عليه السلام با آخِرْزمان، يعنى آخرين حلقه روزگار، پيوندى فراتر و ژرف‏تر داشته و حتّى تطابق كامل دارد؟ و آيا نشانه‏هاى ظهور امام مهدى عليه السلام همان نشانه‏هاى رسيدن زمان به انتهاى خود و بر پا شدن قيامت است يا تفاوت دارد؟

بر پايه شمارى از روايات، ظهور امام مهدى عليه السلام در آخِرْزمان روى مى دهد. اين احاديث، متعدّدند و از جمله آنها مى توان به اين حديث نبوى اشاره كرد:

أبشِروا بِالمَهدِىِّ، فَإِنَّهُ يَأتي في آخِرِ الزَّمانِ عَلى شِدَّةٍ وَ زَلازِلَ، يَسَعُ اللَّهُ لَهُ الأَرضَ عَدلاً وَ قِسطاً.

شما را به مهدى بشارت باد! در آخِرْزمان، در سختى و زلزله ها مى آيد. خداوند، زمين را برايش از عدل و داد مى گسترد.[۱]

اين حديث و احاديث مشابه آن، وقوع نهضت مهدوى را در آخرين قطعه زمان، اعلام كرده اند كه مفهومى به ظاهر روشن است؛ امّا مرزبندى دقيق آن، نياز به جمع آورى نشانه هاى فراوانى دارد كه اگر به دقّت گِرد آيند، شايد بتوان روزگار آخِرْزمان، را به گونه تقريبى و نه دقيق، شناسايى كرد و چگونگى ارتباط آن را با ظهور امام مهدى عليه السلام روشن نمود.

پرسش مطرح در اين زمينه، اين است كه آيا آخِرْزمان، تنها يك ظرف تاريخى براى وقوع قيام مهدوى است كه از آن گسترده تر و مشتمل بر آن است و يا ظهور و قيام امام عصر عليه السلام با آخِرْزمان، يعنى آخرين حلقه روزگار، پيوندى فراتر و ژرف تر داشته و حتّى تطابق كامل دارد؟ و آيا نشانه هاى ظهور امام مهدى عليه السلام همان نشانه هاى رسيدن زمان به انتهاى خود و بر پا شدن قيامت است يا تفاوت دارد؟ به نظر مى رسد دسته بندى احاديث در بردارنده اصطلاح آخِرْزمان، ما را در رسيدن به پاسخ، يارى رسانَد.

دسته بندى احاديث آخِرْزمان

احاديث پُرشمارى به وسيله فَريقين نقل شده كه در بردارنده اصطلاح «آخِرْزمان» هستند و در ابواب متعدّد و متفرّق كتاب هاى حديثى آمده اند. اين احاديث را گردآورده و دسته بندى كرده ايم؛ ولى تنها احاديثى به صورت كامل عرضه مى شوند كه ناظر به ظهور و قيام مهدى عليه السلام هستند. از دسته هاى ديگر به ارائه يك نمونه بسنده شده است:

۱. چند حديث، بعثت پيامبر خاتم، محمّد صلى اللّه عليه و آله را در آخِرْزمان دانسته اند؛ مانند اين حديث:

قالَ عيسى عليه السلام : إلهى، مَن هُوَ حَتّى اُرضِيَهُ، فَلَكَ الرِّضا؟ قالَ: هُوَ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ إلَى النّاسِ كافَّةً؛ أقرَبُهُم مِنّى مَنزِلَةً، وَ أَحضَرُهُم شَفاعَةً، طوبى  لَهُ مِن نَبِيٍّ، وَ طوبى  لأُمَّتِهِ إنْ هُم لَقوني عَلى سَبيلِهِ، يَحمَدُهُ أهلُ الأَرضِ، وَ يَستَغفِرُ لَهُ أهلُ السَّماءِ، أمينٌ مَيمونٌ، طَيِّبٌ مُطَيَّبٌ، خَيرُ[۲]الباقينَ عِندى، يَكونُ فى آخِرِ الزَّمانِ، إذا خَرَجَ أرخَتِ السَّماءُ عَزالِيَها، وَ أخرَجَتِ الأَرضُ زَهرَتَها حَتّى يَرَوُا البَرَكَةَ، وَ اُبارِكُ لَهُم فيما وَضَعَ يَدَهُ عَلَيهِ، كَثيرُ الأَزواجِ، قَليلُ الأَولادِ، يَسكُنُ بَكَّةَ مَوضِعَ أساسِ إبراهيمَ.[۳]عيسى عليه السلام گفت: معبود من! او كيست تا او را راضى كنم كه رضايت تو در آن است؟

فرمود: «او محمّد است كه فرستاده خدا به سوى همه جهانيان است . از همه آنها مقامش به من، نزديك تر و شفاعتش پذيرفته تر است. خوشا به حال آن پيامبر! و خوشا به حال امّت او، اگر به راه و روش او مرا ديدار كنند! همه زمينيان، او را مى ستايند و آسمانيان، برايش آمرزش مى طلبند. امانت دار و خجسته است. پاكيزه و پاك [نهاد] است. بهترينِ آيندگان در نزد من است. در آخِرْزمان است. هر گاه ظهور كند، آسمان، سَرِ مَشك هايش را شُل مى كند و زمين، گُل هاى خود را مى رويانَد تا مردمان، بركت ببينند، و بر هر چه دست نهد، آن را برايشان بابركت مى سازم. پُرهمسر و كم فرزند است. در مكّه، جايگاه بنيادگذارى [كعبه به وسيله ]ابراهيم، سكونت دارد.

۲. حديثى نبوى، ظهور خوارج شورشگر بر امام على عليه السلام را در دوره آخِرْزمان دانسته است. متن آن را از زبان خود امام على عليه السلام مى آوريم:

سَمِعْتُ رَسولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله يَقولُ: يَأتى فى آخِرِ الزَّمانِ قَومٌ حُدَثاءُ الأَسنانِ، سُفَهاءُ الأَحلامِ، يَقولونَ مِن خَيرِ قَولِ البَرِيَّةِ، يَمرُقونَ مِنَ الإِسلامِ كَما يَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، لا يُجاوِزُ إيمانُهُم حَناجِرَهُم، فَأَينَما لَقيتُموهُم فَاقتُلوهُم ؛ فَإِنَّ فى قَتلِهِم أجراً لِمَن قَتَلَهُم يَومَ القِيامَةِ.[۴]

شنيدم پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: «در آخِرْزمان، گروهى مى آيند كه تازه سال و كم خردند. بهترين سخنان مردمان را بر زبان مى رانند؛ ولى از اسلام بيرون مى روند، آن گونه كه تير از هدف در مى گذرد. ايمانشان، از گلويشان فروتر نمى رود. هر كجا آنها را يافتيد، بكُشيد كه كُشتنشان براى كشنده آنان روز قيامت، پاداش در پى دارد».

۳. چند حديث، به وقوع رويدادها و بيان برخى اوصاف آخِرْزمان و مردم آن پرداخته اند كه قابل انطباق بر عصر غيبت حجّت خدا هستند؛ مانند اين حديث ابوبصير، از امام باقر عليه السلام :

قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله ذاتَ يَومٍ وَ عِندَهُ جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ: اللّهّمَ لَقِّنى إخوانى - مَرَّتَينِ - فَقالَ مَن حَولَهُ مِن أصحابِهِ: أما نَحنُ إخوانُكَ يا رَسولَ اللَّهِ ؟!

فَقالَ: لا، إنَّكُم أصحابى، و إخوانى قَومٌ مِن آخِرِ الزَّمانِ آمَنوا بى وَ لَم يَرَونى، لَقَد عَرَّفَنيهِمُ اللَّهُ بِأَسمائِهِم وَ أَسماءِ آبائِهِم مِن قَبلِ أن يُخرِجَهُم مِن أصلابِ آبائِهِم وَ أَرحامِ اُمَّهاتِهِم، لَأَحَدُهُم أشَدُّ بَقِيَّةً عَلى دينِهِ مِن خَرطِ القَتادِ فِى اللَّيلَةِ الظَّلماءِ، أو كَالقابِضِ عَلى جَمرِ الغَضى، اُولئِكَ مَصابيحُ الدُّجى، يُنَجيهِمُ اللَّهُ مِن كُلِّ فِتنَةٍ غَبرآءَ مُظلِمَةٍ .[۵]پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله روزى نزد گروهى از يارانش دو بار فرمود: «بار خدايا! برادرانم را به من بنمايان». ياران گِرد ايشان گفتند: اى پيامبر خدا! آيا ما برادران تو نيستيم؟! فرمود: «نه، شما همراهان من هستيد؛ برادرانم كسانى در آخِرْزمان اند كه به من ايمان آورده اند با آن كه مرا نديده اند. خداوند، نام آنان و نام پدرانشان را به من شناسانده، پيش ار آن كه از پشت پدرانشان و رَحِم مادرانشان بيرون بيايند. هر يك از آنان در پايدارى بر دينش رنجى بيشتر از [با كف دست ] پيراستن شاخه [پُر خار] درخت قتاد در شبِ تاريك و يا بر كف گرفتن چوب سوزان درخت غضا را تحمّل مى كند».[۶]

۴. احاديثى كه بر وقوع ظهور امام مهدى عليه السلام و قيام ايشان در آخِرْزمان، دلالت دارند. تعداد اين احاديث، از بقيّه احاديث، بيشتر است كه در باب مربوط به خود آمده اند.

۵ . حوادثى كه به روزگار پيش از قيامت، ناظر هستند و حوادث انتهايى عمر دنيا را بازگو مى كنند. اين احاديث نيز پُرشمارند و با مفهوم قرآنى «إشراط الساعة»[۷]به معناى نشانه هاى قيامت، مرتبطاند. در حديثى به نقل از حُذَيفة بن اُسيد غفارى مى خوانيم :

كُنَّا جُلُوساً فِى المَدِينَةِ فِى ظِلِّ حَائِطٍ قَالَ: وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله فِى غُرفَةٍ فَاطَّلَعَ عَلَينَا فَقَالَ: فِيمَ أَنتُم فَقُلنَا: نَتَحَدَّثُ قَالَ: عَمَّ ذَا؟ قُلنَا: عَنِ السَّاعَةِ فَقَالَ: إِنَّكُم لَا تَرَونَ السَّاعَةَ حَتَّى تَرَونَ قَبلَهَا عَشرَ آيَاتٍ: طُلُوعَ الشَّمسِ مِن مَغرِبِهَا وَ الدَّجَّالَ وَ دَابَّةَ الأَرضِ وَ ثَلَاثَةَ خُسُوفٍ فِى الأَرضِ: خَسفٌ بِالمَشرِقِ وَ خَسفٌ بِالمَغرِبِ وَ خَسفٌ بِجَزِيرَةِ العَرَبِ وَ خُرُوجُ عِيسَى بنِ مَريَمَ عليه السلام وَ خُرُوجُ يَأجُوجَ وَ مَأجُوجَ وَ تَكُونُ فِى آخِرِ الزَّمَانِ نَارٌ تَخرُجُ مِنَ اليَمَنِ مِن قَعرِ الأَرضِ لَا تَدَعُ خَلفَهَا أَحَداً تَسُوقُ النَّاسَ إِلَى المَحشَرِ كُلَّمَا قَامُوا قَامَت لَهُم تَسُوقُهُم إِلَى المَحشَرِ.[۸]

در سايه ديوارى در مدينه نشسته بوديم و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در اتاقى بود. نظرش به ما افتاد و فرمود: «چه مى كنيد؟» . گفتيم: با هم صحبت مى كنيم. فرمود: «از چه؟» . گفتيم : از قيامت. فرمود: «شما قيامت را نخواهيد ديد تا آن كه پيش از آن، ده نشانه ببينيد: سر زدن آفتاب از مغرب، دجّال، جنبنده مخصوصى بر روى زمين و سه فرو رفتن در زمين: يكى در خاور، يكى در باختر و يكى در جزيرة العرب، و خروج عيسى بن مريم و خروج يأجوج و مأجوج. در پايان عمر دنيا، آتشى از درون زمين در يمن بيرون مى آيد كه هيچ كس را پشت سرِ خود نمى گذارد و مردم را به صحراى محشر مى راند. هر جا كه بايستند، آتش هم مى ايستد و آنان را به محشر مى رانَد.

جمع بندى احاديث

همان گونه كه مشاهده مى شود، اختلاف بدوى و ساده اين احاديث با همين دسته بندى حل مى شود. اگر ما مفهوم آخِرْزمان را يك دوره تاريخى كش دار و طولانى بدانيم، آن گاه نقطه آغاز آن، مى تواند عصر بعثت محمّد، خاتم پيامبران و نقطه پايان آن، رستاخيز و وقايع پيش از قيامت باشد. در اين صورت، همه وقايع گفته شده در بالا، در درون اين ظرف تاريخى جاى مى گيرند؛ زيرا همه اين حوادث پس از بعثت محمّد صلى اللّه عليه و آله و پيش از قيام رستاخيز، رُخ داده و يا خواهند داد. اين، بدان معناست كه دوره آخِرْزمان، دوره خيلى كوتاهى نيست و هيچ يك از اين حوادث، به تنهايى، همه دوره آخِرْزمان را پوشش نمى دهد؛ بلكه همه اين رويدادها، بخشى از آن هستند و در درون آن، روى مى دهند.

شايد اشكال شود كه در احاديثى از پيامبر اكرم، ايشان فاصله بعثت خويش و رستاخيز، يعنى كلّ آخِرْزمان را به اندازه فاصله ميان انگشتان اشاره و ميانه خود دانسته[۹]و يا در حديثى ديگر، نسبت باقى مانده عمر دنيا را به مقدار سپرى شده از آن، مانند نسبت مدّت عصر تا غروب آفتاب به طول روز، دانسته است.[۱۰]

پاسخ آن است كه اگر مقصود حديث از عمر دنيا، دوره تاريخى و تمدّنى بشر باشد، آن گاه با توجّه به تاريخ چند هزار ساله بشر، بخش كوچكى از آن نيز چند قرن را در بر مى گيرد، و اگر مقصود، عمر طبيعى كره زمين و يا همه دنيا باشد كه ميليون ها سال تخمين زده شده است، آن گاه بخش كوچكى از آن، هزاران سال مى شود.

ترتيب تاريخى حوادث برشمرده شده نيز به روشنى نشان مى دهد كه دوره غيبت مهدى عليه السلام ، ظهور امام و قيام و حكومت حضرت حجّت عليه السلام با آخِرْزمان، تطابق كامل ندارد؛ بلكه هر يك، بخشى از آخِرْزمان و قطعه اى از اين دوره تاريخى است كه در پى هم مى آيند. به سخن ديگر، آخِرْزمان، پيش از غيبت حجّت خدا، يعنى از روزگار محمّد صلى اللّه عليه و آله آغاز شده و تا دوره ظهور، ادامه دارد و روزگار قيام و حكومت و رجعت را پوشش خواهد داد، هر چند ممكن است انتهاى رجعت و حكومت بر پا شده به وسيله امام مهدى عليه السلام بر انتهاى آخِرْزمان، منطبق بوده، به رستاخيز، متّصل شود. با اين بيان، مى توان حوادث ناظر به «إشراط الساعة» را كه در احاديث متعدّدى بازگو شده اند، از حوادث ناظر به قيام مهدى عليه السلام ، جدا نمود و تنها به حوادث مربوط به قيام پرداخت. با گردآورى اين پيشامدها، مى توان به گونه اى تخمينى، به پيش بينى تقريبى دورى و نزديكى ظهور پرداخت. براى اين كار به تعيين مفهوم اوّلْ زمان نيز نياز داريم.

مفهوم اوّلْ زمان

اوّل و آخِر، دو مفهوم نسبى اند و از اين رو، معانى آنها نسبت به مبدأهاى سنجش گوناگون، قابل تغيير است. براى نمونه، در برخى احاديث پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله ، ايشان خود را در اوّلْ زمان و ظهور امام مهدى عليه السلام را در آخِرْزمان دانسته اند كه حديث زير، از آن جمله است:

و مِنّا مَهدِيُّ هذِهِ الاُمَّةِ إذا صارَتِ الدُّنيا هَرجاً وَ مَرجاً، وَ تَظاهَرَتِ الفِتَنُ وَ تَقَطَّعَتِ السُّبُلُ وَ أَغارَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ، فَلا كَبيرٌ يَرحَمُ صَغيراً وَ لا صَغيرٌ يُوَقِّرُ كَبيراً، فَيَبعَثُ اللَّهُ عزّ و جلّ عِندَ ذلِكَ مَهدِيَّنَا التّاسِعَ مِن صُلبِ الحُسَينِ عليه السلام يَفتَحُ حُصونَ الضَّلالَةِ، وَ قُلوباً غُفلاً، يَقومُ بِالدِّرَّةِ فى آخِرِ الزَّمانِ كَما قُمتُ بِهِ فى أوَّلِ الزَّمانِ، وَ يَملَأُ الأَرضَ عَدلاً كَما مُلِئَت جَوراً.[۱۱]

مهدى اين امّت از ماست، هنگامى كه دنيا آشفته و نابه سامان مى شود و فتنه ها پشت سر هم مى آيند و راهزنى مى شود و يكديگر را غارت مى كنند و نه بزرگ، به كوچك رحم مى كند و نه كوچك، بزرگ را محترم مى شمارد، اين هنگام است كه خداى عزّ و جلّ، مهدى ما، نهمين فرزند از نسل حسين عليه السلام را بر مى انگيزد تا دژهاى گم راهى را فتح كند و دل هاى غافل (/ مُهرخورده ] را در آخِرْزمان با ضرب تازيانه بيدار كند (/ بگشايد)، همان گونه كه من در اوّلْ زمان به آن پرداختم، و زمين را از عدالت، پُر مى كند، همان گونه كه از ستم، پُر شده است.

اين احاديث، بخشى از مطالب گفته شده، يعنى اطلاق آخِرْزمان بر عصر بعثت پيامبر خاتم صلى اللّه عليه و آله را دچار مشكل مى نمايد، امّا با بررسى بيشتر و دست يابى به احاديث ديگر كه مفهوم «اوّلْ زمان» را بر زمان هاى دورترى، مانند روزگار نوح عليه السلام[۱۲]و اصحاب كهف[۱۳]اطلاق كرده اند و نيز برخى احاديث ديگر،[۱۴]مى توان چنين گفت: «اوّلْ زمان»، مفهومى نسبى است. اين مفهوم، گاه نسبت به دوران اوّليه تاريخ، نظر دارد، يعنى روزگارى كه آدم عليه السلام پا به زمين نهاد و پيامبران نخستين، مانند آدم عليه السلام و نوح عليه السلام ، مبعوث شدند تا تمدّن انسانى را پايه گذارى كنند؛ و گاه نيز به اوّلين قطعه زمانى از آخرين حلقه تمدّن بشر كه به وسيله پيامبر خاتم صلى اللّه عليه و آله بنياد نهاده شد و در پايان خود با ظهور منجى بشر، بر همه آيين هاى ديگر غلبه مى يابد.

خاطرنشان مى كنيم اين مفهوم را نبايد بر اوّلْ زمان حقيقى و طبيعى تطبيق دهيم؛ زيرا با توجّه به عمر چندين ميليون ساله زمين و دنيا، سرآغاز آن، و در نتيجه ميانه و انتهاى آن براى ما انسان ها مبهم و مفهومى ناشناخته است و ارجاع و نام بردن از آن، شايسته سخن معصومان نيست؛ زيرا به نظر مى رسد ايشان در صدد ارائه مفاهيم تاريخى و نه طبيعى در اين زمينه بوده اند تا با راه نمايى و روشن نمودن ذهن ما نسبت به رويدادهاى تاريخى، با آمادگى نسبى به دوره هاى پُر پيچ و تاب تاريخ در آييم و از فتنه ها و پيشامدهاى سخت آن به سلامت برهيم.

در هر صورت، مفهوم آخِرْزمان، اگر با مفهوم اوّلْ زمان تاريخى به معناى روزگار هبوط آدم عليه السلام و بعثت پيامبران نخستين، سنجيده شود، مى تواند معنايى وسيع تر داشته باشد و دوره نسبتاً طولانى عصر بعثت پيامبر صلى اللّه عليه و آله تا رستاخيز را در بر بگيرد و اگر در مقابل اوّلْ زمان به معناى روزگار بعثت محمّد صلى اللّه عليه و آله قرار گيرد، مى تواند به هر دو دوره روزگار غيبت و ظهور، و نيز دوره پيش از رستاخيز، اطلاق شود. در هر حال و در هر يك از اين دو معنا، مفهوم آخِرْزمان، در بردارنده دوره غيبت و قيام امام مهدى عليه السلام و نيز حوادث پيش از رستاخيز است.

حوادث آخِرْزمان

احاديث در باب حوادث آخِرْزمان، به حوادثى مانند نورانى شدن فضاى ميان مشرق و مغرب، وقوع زلزله ها، فتنه هاى پياپى، راهزنى و غارت و رحم نكردن بزرگ سال به خردسال و به يكديگر، بلاهاى حكومتى و كشته شدن نفس زكيّه، اشاره دارند.

گفتنى است كه به دليل تكرار برخى از اين وقايع و قابليت صدق آنها بر مصداق هاى متنوّع - كه ناشى از عدم تعيين دقيق و مرزبندى آنهاست - ، نمى توان به توقيت دقيق ظهور پرداخت، هر چند به طور اجمالى و مبهمْ مى توان نزديك شدن به ظهور و قيام را حدس زد. گفتنى است سخن از يكْ يكِ اين وقايع و مقدار دلالت آن بر نزديكى امر قيام، در جاى خود آمده است.[۱۵]

در پايان، ذكر اين نكته لازم است كه اصطلاح آخِرْزمان در قرآن نيامده است؛ امّا مى توان اشاره هايى به مفهوم آن را در آيات مربوط به ارث بردن و جانشينى انسان در زمين يافت كه مفسّرانى مانند علّامه طباطبايى، رشيد رضا و سيّد قطب به آن پرداخته اند؛ مانند اين دو آيه:

«قَالَ مُوسَى لِقَومِهِ استَعِينُوا بِاللَّهُ وَاصبِرُوا إِنَّ الأَرضَ للَّهُ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِن عِبَادِهِ وَالعَاقِبَةُ لِلمُتَّقِينَ.[۱۶]موسى به قوم خود گفت: خدا، يارى جوييد و استقامت، پيشه كنيد، كه زمين، از آنِ خداست، و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، واگذار مى كند و سرانجام [نيك ]براى پرهيزگاران است!».

«وَلَقَد كَتَبنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّكرِ أَنَّ الأَرضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ.[۱۷]در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشته ايم كه اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد».

در اين نگرش، قرآن بى آن كه نامى از آخِرْزمان ببرد، به ظهور دولت حق و غلبه عمومى آن بر همه مشركان و وراثت صالحان زمين، پرداخته است كه چون ظرفى جز آخِرْزمان براى آن تصوّر نمى شود و راهى جز حكومت جهانى و عدالت گستر مهدوى براى آن ترسيم نگشته است، مى تواند اشاره به قيام مهدوى باشد. شايد بتوان آنچه در انجيل و تورات در باره وقايع آخِرْزمان و ظهور منجى آمده است، تأييدى بر اين نگرش دانست.[۱۸]


[۱]ر.ك: ص ۱۰۹ ح ۱۴۶۷ .

[۲]در بحار الأنوار و الأمالى صدوق، اين افزوده آمده است: «الماضين و».

[۳]الكافى: ج ۸ ص ۱۳۹. نيز، ر.ك: تحف العقول: ص ۵۰۰، كفاية الأثر: ص ۱۴، الاحتجاج: ج ۱ ص ۴۸.

[۴]صحيح البخارى: ج ۳ ص ۱۳۲۲ ح ۳۴۱۵، صحيح مسلم: ج ۲ ص ۷۴۶ ح ۱۵۴، سنن النسائى: ج ۷ ص ۱۱۹، مسند ابن حنبل: ج ۱ ص ۱۷۷ ح ۶۱۶.

[۵]ر. ك: ج ۵ ص ۳۸۱ ح ۹۷۱. نيز، ر.ك: المحاسن: ج ۱ ص ۲۶۱، الكافى: ج ۱ ص ۹۱ و ج ۵ ص ۵۵ و ج ۸ ص ۹۰، كمال الدين: ص ۲۸۸.

[۶]درخت قتاد، خارهايى بزرگ و تيز دارد و آتش درخت غضا نيز بسيار پُر حرارت و ماندگار است.

[۷]محمّد: آيه ۱۸.

[۸]ر.ك: الخصال: ص ۴۴۵ ح ۵۲ و ص ۴۳۱ ح ۱۳، روضة الواعظين: ص ۴۸۴، مختصر بصائر الدرجات: ص ۴۳ و كتاب من لا يحضره الفقيه: ج ۳ ص ۳۹۰ ح ۴۳۷۴.

[۹]متن حديث، به نقل از امام صادق عليه السلام چنين است: صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله المِنبَرَ فَتَغَيَّرَت وَجنَتَاهُ وَ التَمَعَ لَونُهُ ثُمَّ أَقبَلَ عَلَى النَّاسِ بِوَجهِهِ فَقَالَ : يَا مَعشَرَ المُسلِمِينَ! إِنِّى إِنَّمَا بُعِثتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ كَهَاتَينِ قَالَ ثُمَّ ضَمَّ السَّبَّاحَتَينِ؛ رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بر فراز منبر برآمد و در حالى كه رنگ از چهره اش پريده بود، رو به مردم فرمود: اى مسلمانان! بعثت من با قيامت مانند اين دو انگشتم، توأم است» و دو انگشت سبّابه خود را كنار هم قرار داد... (الأمالى، مفيد: ص ۱۸۸ ح ۱۴).

[۱۰]«رسول اللَّه صلى اللّه عليه و آله : بَعدَ ما صلّى العَصر، ما بَقي مِن الدنيا فيما مَضى منها إلّا كَما بَقي مِن يَومِكُم هَذا فيما مَضى منه» (تاريخ الطبرى: ج ۱ ص ۱۰).

[۱۱]ر . ك : ص ۱۰۷ ح ۱۴۶۴ نيز، ر.ك : كفاية الأثر: ص ۶۲، الملاحم و الفتن: ص ۳۲۱ ح ۴۶۳: «عن أبى الطفيل أنّ رسول اللَّه صلى اللّه عليه و آله قال: بِنا فُتِحَ الأَمرُ، وَ بنا يُختَمُ وَ بنا استنقذ اللَّه الناس فى أول الزمان، وَ بِنا يَكونُ العَدلُ فى آخِرِ الزَّمانِ، وَ بِنا تُملَأُ الأَرضُ عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا، تُرَدُّ المَظالِمُ إلى أهلِها بِرَجُلٍ اسمُهُ اسمى؛ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: كار با ما آغاز مى شود و با ما پايان مى گيرد، خدا به وسيله ما، مردم را در اوّلْ زمان، نجات داد و عدالت آخِرْزمان با ما برپا مى شود و زمين با ما از عدل، پُر مى شود، همان گونه كه از ستم، پُر شده است و حقّ به ستم برده شده هر كسى به دست مردى همنام من، به صاحب حق، باز گردانده مى شود» (الملاحم والفتن: ص ۳۲۱ ح ۴۶۳ و نيز ر.ك: ج ۳ ص ۳۰ ح ۴۹۲).

[۱۲]مانند حديث مشهور به «توحيد مفضّل»: «فَإِن قَالَ: وَ لِمَ تَحدُثُ [الآفات ] عَلَى النَّاسِ قِيلَ لَهُ لِكَيلَا يَركَنُوا إِلَى المَعَاصِى مِن طُولِ السَّلَامَةِ فَيُبَالِغَ الفَاجِرُ فِى رُكُوبِ المَعَاصِى وَ يَفتُرَ الصَّالِحُ عَنِ الِاجتِهَادِ فِى البِرِّ فَإِنَّ هَذَينِ الأَمرَينِ جَمِيعاً يَغلِبَانِ عَلَى النَّاسِ فِى حَالِ الخَفضِ وَ الدَّعَةِ وَ هَذِهِ الحَوَادِثُ الَّتِى تَحدُثُ عَلَيهِم تَردَعُهُم وَ تُنَبِّهُهُم عَلَى مَا فِيهِ رُشدُهُم فَلَو خُلُّوا مِنهَا لَغَلَوا فِى الطُّغيَانِ وَ المَعصِيَةِ كَمَا غَلَا النَّاسُ فِى أَوَّلِ الزَّمَانِ حَتَّى وَجَبَ عَلَيهِمُ البَوَارُ بِالطُّوفَانِ وَ تَطهِيرِ الأَرضِ مِنهُم؛ اگر بگويد: «اصلاً چرا آسيب هايى به مردم مى رسد؟»، در پاسخ گفته مى شود: براى آن كه فاجران و فاسدان از سلامت و راحتى، در گناه و فسق و فجور بيشتر و گناهان افزون تر، گرفتار نيايند و نيكوكاران نيز از تلاش و مجاهده - كه لازمه آن تحمّل دشوارى ها و ناگوارى هاست - سستى نكنند. غالباً اين دو حالت، زمانى رُخ مى نمايند كه مردم در راحتى و وفور نعمت باشند. اين بلاها، آنان را از سقوط، باز مى دارد و به آنچه سود و مصلحت آنان در آن است، آگاه مى سازد.

اگر از اين بلاها در امان و آسوده باشند، در طغيان و معصيت، فرو مى روند، چنان كه مردم در آغاز، چنين بودند و چنان در معصيت و فساد غرق شدند كه به بلا و طوفان، گرفتار گشتند تا زمين از لوث آنان، پاكيزه شود». (كتاب توحيد: ص ۱۱۳).

[۱۳]قال على عليه السلام [للحبر]: سَل،قَالَ: أَخبِرنِى عَن قَومٍ كَانُوا فِى أَوَّلِ الزَّمَانِ فَمَاتُوا ثَلَاثَمِائَةٍ وَ تِسعَ سِنِينَ ثُمَّ أَحيَاهُمُ اللَّهُ مَا كَانَ قِصَّتُهُم فَابتَدَأَ عَلِيٌّ عليه السلام وَ أَرَادَ أَن يَقرَأَ سُورَةَ الكَهفِ... ؛ امام على عليه السلام [به حبر] فرمود: «بپرس». گفت: مرا از كسانى كه در دوره نخستين بودند و سيصد و نُه سال پيش مُردند، سپس خداوند، آنان را زنده كرد، خبر ده كه داستانشان چيست؟ على عليه السلام آغاز سخن كرد و خواست سوره كهف را قرائت كند... . (قصص الأنبياء: ص ۲۲۵، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۴۱۲)

[۱۴]مانند روايت وهب بن منبّه - در تعبير خوابى كه بُختُنَصَّر ديده بود:...قَالَ دَانِيَالُ عليه السلام : أَمَّا الصَّنَمُ الَّذِى رَأَيتَ فَإِنَّهَا أُمَمٌ تَكُونُ فِى أَوَّلِ الزَّمَانِ وَ أَوسَطِهِ وَ آخِرِهِ وَ أَمَّا الذَّهَبُ فَهُوَ هَذَا الزَّمَانُ وَ هَذِهِ الأُمَّةُ الَّتِى أَنتَ فِيهَا وَ أَنتَ مَلِكُهَا وَ أَمَّا الفِضَّةُ فَإِنَّهُ يَكُونُ ابنُكَ يَلِيهَا مِن بَعدِكَ؛ دانيال عليه السلام گفت: امّا بتى كه ديدى، امّت هايى هستند كه در دوره نخستين و ميانى و پسين خواهند بود. طلا، عبارت از زمان كنونى است و امّتى كه تو در آنى و حاكمشان هستى. نقره نيز فرزند توست كه پس از تو به حكومت مى رسد (قصص الأنبياء: ص ۲۲۵، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۳۶۶، ح ۷).

[۱۵]براى نمونه، ر. ك: ج ۷ ص ۶۳ / بخش دهم / نشانه هاى ظهور امام مهدى عليه السلام .

[۱۶]اعراف: آيه ۱۲۸.

[۱۷]انبياء: آيه ۱۰۵.

[۱۸]براى آگاهى از مفهوم و اصطلاح آخِرْزمان در اديان مسيحيت و يهوديت و زرشتى، ر. ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى: ج ۱ ص ۱۳۶ - ۱۴۵.