205
آسيب شناختِ حديث

آسيب شناختِ حديث
204

نشاندن معناي لغوي به جاي معناي اصطلاحي

نمونه‌هايي در دست است که عکس حالت نخست در آن اتفاق افتاده و موجب نافهمي برخي از روايات گشته است؛ يعني معناي ساده و لغوي واژه، به معنايي داراي بار فرهنگي مبدّل شده و به صورت يک اصطلاح در آمده، اما اين بار معنايي جديد براي برخي ناشناخته مانده و موجب بدفهمي آنان شده است. اين غفلت براي کساني که با فرهنگ حاکم بر زبان، ناآشنا و با تغييرات آن بيگانه‌اند، بيشتر پيش مي‌آيد. اين دسته واژه اصطلاح شده را بر معناي لغوي‌اش حمل مي‌کنند و در نتيجه، از دريافت معناي درست عبارتِ حاوي اصطلاح باز مي‌مانند. براي نمونه، ممکن است يک مستشرق که معناي اصطلاحي «شهادت» را در فرهنگ اسلامي نمي‌داند، آن را بر پايه معناي لغوي‌اش، حاکي از حضور شخص در نبردهاي صدر اسلام بداند و نه کشته شدن در راه خدا. اين مشکل بيشتر در جايي به چشم مي‌خورَد که معناي اصطلاحي واژه، به واژه‌نامه‌ها راه نيافته باشد. واژه «استثنا» در روايت ذيل نمونه خوبي است تا به ما نشان دهد دگرگوني معنايي اين واژه‌ها را ناديده نگيريم.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أبِيهِ عَنِ ابْنِ أبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُرَازِمِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ: أمَرَ أبُو عَبْدِ اللهِ عليه السلام بِكِتَابٍ فِي حَاجَةٍ فَكُتِبَ ثُمَّ عُرِضَ عَلَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ فِيهِ اسْتِثْنَاءٌ فَقَالَ: «كَيْفَ رَجَوْتُمْ أنْ يَتِمَّ هَذَا وَلَيْسَ فِيهِ اسْتِثْنَاءٌ؟! انْظُرُوا كُلَّ مَوْضِعٍ لَا يَكُونُ فِيهِ اسْتِثْنَاءٌ فَاسْتَثْنُوا فِيهِ».۱
مُرازِم گويد: امام صادق عليه السلام دستور داد تقاضانامه‌اي بنويسند. نوشتند و به ايشان عرضه کردند، اما در آن استثنا نبود. امام فرمود: «چگونه اميد داريد که اين کار انجام شود، حال آن که در اين نوشته، استثنايي نيست؟! بنگريد هر جايي که استثنا نيست، در آنجا استثنا کنيد».

روشن است که ترجمه لغوي اين کلمه، هيچ گرهي را نمي‌گشايد و از اين رو، بايد فرهنگ واژه را کاويد و با گردآوري استعمالات آن در قرآن و حديث، به مقصود امام پي برد. در قرآن، «استثناء» يک بار با همين لفظ به کار رفته است و يک بار با ادات و ابزار استثنا که معناي مقصود ما را مي‌رساند. واژه «استثناء»، در حکايت باغداراني آمده است که از تنگ‌نظري، قصد داشتند محصول خود را در پگاه بچينند و پيش از مراجعه بينوايان، آن را به فروش برسانند؛ اما سپيده ‌دم، با باغِ آتش‌گرفته از عذاب الهي رو به رو شدند. ۲ برخي از مفسّران، اين واژه را به معناي کنار نهادن بخشي از محصول تفسير کرده؛ اما اين را نيز احتمال داده‌اند که به معناي استثناي مشيت الهي باشد؛ چنان‌که در آيه اصحاب کهف آمده است:
سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً وَلا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَداً * وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْ ءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَداً * إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الله وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذا رَشَدا.۳
به‌زودى خواهند گفت: «سه تن بودند [و] چهارمين آنها سگشان بود.» و مي‌گويند: «پنج تن بودند [و] ششمين آنها سگشان بود». تير در تاريكى مي‌اندازند. و [عدّه اى] مي‌گويند: «هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود». بگو:«پروردگارم به شماره آنها آگاه تر است، جز اندكى [كسى شماره] آنها را نمي‌‌داند». پس در باره ايشان، جز به صورت ظاهر جِدال مكن و در باره آنها از هيچ كس جويا مشو. و زنهار در باره چيزى مگوى كه «من آن را فردا انجام خواهم داد»؛ مگر آن‌كه [بگويي: اگر] خدا بخواهد. و چون فراموش كردى، پروردگارت را ياد كن و بگو: «اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه از اين، به صواب نزديک‌تر است، هدايت كند»
.
بر اساس اين فرهنگ قرآني، پيامبر در سخنان خويش به مشيت الهي اشاره مي‌فرمود و هرگاه وعده کاري را مي‌داد، آن را مشروط به خواست خدا مي‌کرد و در همان حال که اراده خود را محکم و استوار بيان مي‌داشت، مي‌فرمود «مگر آن که خدا نخواهد» و اين حالت را استثنا مي‌کرد. به روايت ابو ‌هريره، پيامبر خدا بيان اين جمله را نشانه کمال ايمان مي‌شمرد. ۴ اين فرهنگ در ميان ايرانيان، با عبارت «إن شاء الله»، پاس داشته مي‌شود و مفهوم آن، گره زدن خواست خود به خواست الهي است. در ادامه بحث، دو روايت مي‌آوريم که اگر «استثناء» بر اساس معناي لغوي و ساده آن و نه معناي اصطلاحي ترجمه شود، چندان بامعنا نخواهند بود:
1. وروى حماد بن عيسى، عن عبد الله بن ميمون عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لِلعبدِ أنْ يَستَثنِيَ ما بينَه وبينَ أربعينَ يوماً إذا نَسِيَ، إنَّ رسولَ الله أتاه ناسٌ مِن اليهود فسألوه عن أشياءَ فقال لهم: «تَعالَوا غداً أحَدِّثْكم» ولم يَستَثنِ فَاحتَبَسَ جبرئيلُ عنه أربعينَ يوماً، ثم أتاه فقال:وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْ ءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الله وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذا نَسِيتَ.۵
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر بنده فراموش کند که «إن شاء الله» بگويد، چهل روز بعد هم که شده، بايد بگويد. گروهي از جهودان نزد پيامبر آمدند و درباره اموري سؤال کردند. پيامبر به آنان فرمود: «فردا بياييد تا پاسختان را گويم»؛ ولي«إن شاء الله» نگفت. از اين رو، جبرئيل چهل روز از وي جدا گشت. آن گاه جبرئيل به سويش آمد و خواند:و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد؛ مگر آن‌كه خدا بخواهد، و چون فراموش كردى، پروردگارت را ياد كن.

2. رَوَى لِي مُرَازِمٌ قَالَ: دَخَلَ أبُو عَبْدِ اللهِ عليه السلام يَوْماً إِلَى مَنْزِلِ مُعتَب وَهُوَ يُرِيدُ الْعُمْرَةَ، فَتَنَاوَلَ لَوْحاً فِيهِ كِتَابٌ فِيهِ تَسْميهُ أرْزَاقِ الْعِيَالِ وَمَا يَخْرُجُ لَهُمْ، فَإِذَا فِيهِ لِفُلَانٍ وَفُلَانٍ وَفُلَانٍ وَلَيْسَ فِيهِ اسْتِثْنَاءٌ. فَقَالَ: «مَنْ كَتَبَ هَذَا الکتاب وَلَمْ يَسْتَثْنِ فِيهِ؟ كَيْفَ ظُنَّ أَنَّهُ يَتِمُّ؟!». ثُمَّ دَعَا بِالدَّوَاةِ فَقَالَ: «أَلْحِقْ فِيهِ إِنْ شَاءَ اللهُ»؛ فَالْحَقَ فِيهِ فِي كُلِّ اسْمٍ إِنْ شَاءَ اللهُ».۶
راه حلّ آسيب

1.الكافي، ج ۲، ص ۶۷۳، ح ۷.

2.(إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ * وَلا يسْتَثْنُونَ * فَطافَ عَلَيهَا طائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ. فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ. فَتَنادَوْا مُصْبِحِينَ(؛ قلم/ ۲۱ ـ ۱۷.

3.كهف/ ۲۴ ـ ۲۲.

4.کنز العمّال، ح ۵۴۶۸.

5.الفقيه، ج ۳، ص ۳۶۳ ـ ۳۶۲.

6.تهذيب الأحكام، ج ۸، ص ۲۸۱ ح ۱۰۳۰.

  • نام منبع :
    آسيب شناختِ حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    زائر
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 275084
صفحه از 320
پرینت  ارسال به