رفته است و نظير اين تعبير، در آينده نيز خواهد آمد و اين تعبير، به طور وفور و كثرت در تفسير شريف ابوالفتوح رازى رحمه اللَّه عليه به كار رفته است.
تعليقه 32
فرقه لاسكيان
اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «چنانكه در عهد ملوك ديالمه در رى با لاسكيان و علماى مجبّران رفت»؛ اگرچه تصريحى به ضبط كلمه «لاسكيان» نيافتم، ليكن نظر به دو بيت كه در تتمّة اليتيمه ثعالبى (ج 2، ص 24) ذكر شده است، معلوم مىشود كه صحيح اين كلمه «لاسكيان» (به ياء دو نقطه) است، چنانكه صريح بعضى از نسخ نيز همان است، نه «لاسكنان» (به نون) چنانكه صريح بعضى نسخ ديگر است.
تعليقه 33
امير قشقر
اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و برى در عهد قشقر و امير عبّاس كه اصحاب بوحنيفه را به محفل پادشاه حاضر كردند به كرّات...» تا آخر، و نيز گفته (ص 132 - 133): «و امير قجقر بفرمود تا بندارى هنار فروش كه قصد بوالقاسم عبدويه كرده بود، از طاق باجكى - يا: تاجكى - در آويختند»؛ و نيز گفته (ص 458): «و امير اتابك قشقر و سنقر كفحل...» تا آخر؛
و ابن اسفنديار در قسم سومِ تاريخ طبرستان (ص 35) گفته: «و در آن تاريخ، قلعه استوناوند، در دست ملاحده اسماعيلى بود و قلعه منصوره كوه به دامغان همچنين. اتّفاق را حشم ملاحده از منصوره كوه، به دامغان آمده بودند. قجغر بر ايشان تاختن برد و حرب افتاد، بسيارى از ملاحده بكشت و از آنجا به علاء الدّوله على پيوست و پيشكارىِ او بر دست گرفت كه حقوق نعمت حسام الدّوله بر او بود و چند نوبت پناه به خدمت او كرده بود و در ركاب اصفهبد به اصفهان شد...».
و «قشقر» از اعلام بسيار معروف تركى است. و يكى از اُمراى نامى سلطان جلال الدّين، موسوم به اين نام بوده است، چنانكه در جلد دوم جهانگشاى جوينى به تصحيح علّامه قزوينى رحمه اللَّه عليه (ص 172) آمده: «سلطان، قشقر را پيش خواند و يكتا نان و قدرى نمك به او داد و نزديك قفجاقان فرستاد».
در هر صورت، معلوم شد كه اين شخص مذكور در نقض، معاصر امير عبّاس والى رى و سلطان سنجر بوده است و در رى، ولايت و امارت داشته است. و اين مقدار در اينجا كافى است، طالب تفصيل، خودش به مظانّ ديگر رجوع كند.
تعليقه 34
طايفه غز و گرفتارى سلطان سنجر
استاد فقيد عبّاس اقبال آشتيانى رحمه اللَّه عليه در تاريخ عمومى و ايران گفته: «تركان غُزْ و سلطان سنجر. تركان غُزْ كه ابتدا در شمال خوارزم و درياچه آرال سكونت داشتند، در زمان استيلاى قراختائيان از جيحون گذشته، به حدود خراسان آمدند و قبايل چندى از ايشان، از سلطان سنجر اجازه گرفتند كه در حوالى