753
نقض

رفته است و نظير اين تعبير، در آينده نيز خواهد آمد و اين تعبير، به طور وفور و كثرت در تفسير شريف ابوالفتوح رازى رحمه اللَّه عليه به كار رفته است.

تعليقه 32

فرقه لاسكيان‏

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «چنان‏كه در عهد ملوك ديالمه در رى با لاسكيان و علماى مجبّران رفت»؛ اگرچه تصريحى به ضبط كلمه «لاسكيان» نيافتم، ليكن نظر به دو بيت كه در تتمّة اليتيمه ثعالبى (ج 2، ص 24) ذكر شده است، معلوم مى‏شود كه صحيح اين كلمه «لاسكيان» (به ياء دو نقطه) است، چنان‏كه صريح بعضى از نسخ نيز همان است، نه «لاسكنان» (به نون) چنان‏كه صريح بعضى نسخ ديگر است.

تعليقه 33

امير قشقر

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و برى در عهد قشقر و امير عبّاس كه اصحاب بوحنيفه را به محفل پادشاه حاضر كردند به كرّات...» تا آخر، و نيز گفته (ص 132 - 133): «و امير قجقر بفرمود تا بندارى هنار فروش كه قصد بوالقاسم عبدويه كرده بود، از طاق باجكى - يا: تاجكى - در آويختند»؛ و نيز گفته (ص 458): «و امير اتابك قشقر و سنقر كفحل...» تا آخر؛
و ابن اسفنديار در قسم سومِ تاريخ طبرستان (ص 35) گفته: «و در آن تاريخ، قلعه استوناوند، در دست ملاحده اسماعيلى بود و قلعه منصوره كوه به دامغان همچنين. اتّفاق را حشم ملاحده از منصوره كوه، به دامغان آمده بودند. قجغر بر ايشان تاختن برد و حرب افتاد، بسيارى از ملاحده بكشت و از آن‏جا به علاء الدّوله على پيوست و پيش‏كارىِ او بر دست گرفت كه حقوق نعمت حسام الدّوله بر او بود و چند نوبت پناه به خدمت او كرده بود و در ركاب اصفهبد به اصفهان شد...».
و «قشقر» از اعلام بسيار معروف تركى است. و يكى از اُمراى نامى سلطان جلال الدّين، موسوم به اين نام بوده است، چنان‏كه در جلد دوم جهانگشاى جوينى به تصحيح علّامه قزوينى رحمه اللَّه عليه (ص 172) آمده: «سلطان، قشقر را پيش خواند و يكتا نان و قدرى نمك به او داد و نزديك قفجاقان فرستاد».
در هر صورت، معلوم شد كه اين شخص مذكور در نقض، معاصر امير عبّاس والى رى و سلطان سنجر بوده است و در رى، ولايت و امارت داشته است. و اين مقدار در اين‏جا كافى است، طالب تفصيل، خودش به مظانّ ديگر رجوع كند.

تعليقه 34

طايفه غز و گرفتارى سلطان سنجر

استاد فقيد عبّاس اقبال آشتيانى رحمه اللَّه عليه در تاريخ عمومى و ايران گفته: «تركان غُزْ و سلطان سنجر. تركان غُزْ كه ابتدا در شمال خوارزم و درياچه آرال سكونت داشتند، در زمان استيلاى قراختائيان از جيحون گذشته، به حدود خراسان آمدند و قبايل چندى از ايشان، از سلطان سنجر اجازه گرفتند كه در حوالى


نقض
752

أحسن التّقاسيم در وصف اقليم جبال گويد: مردم رى، على، حسن و احمد را: عَلَكا، حَسَكا، و حَمَكا؛ و أهل همدان: أحمدلا، محمّدلا، و عليلا؛ و در ساوه: أبو العبّاسان، و حَسَنان، و جعفران مى‏گويند. و امروز در يزد، در آخر اسم‏هاى خاصّ، كافِ ماقبل مضموم مى‏آورند، مثلاً على و حسن را عليوك و حسنوك مى‏گويند. و در قم، هاء غير ملفوظ مى‏افزايند، عليه و حسنه. و در اصفهان، چى مى‏آورند: على‏چى و حسن‏چى».
و مراد از قاضى ابوعلى طوسى، آن عالم است كه منتجب الدّين رحمه اللَّه عليه او را در فهرست چنين ترجمه كرده است: «القاضي زين الدّين أبوعليّ عبدالجبّار بن الحسين بن عبدالجبّار الطّوسيّ بن أخي عليّ بن عبدالجبّار الطّوسي، فاضل، فقيه، واعظ، ثقة». و اين شخص، همان است كه سيّد فضل اللَّه راوندى رحمه اللَّه عليه براى او مرثيه غرّائى كه مشتمل بر چهل و دو بيت است گفته.
و مراد از أبوطالب بابويه، پسر عمّ منتجب الدين رحمه اللَّه عليه است كه وى در فهرست او را چنين ترجمه كرده است: «الشّيخ الثّقة أبوطالب إسحاق بن محمّد بن الحسن بن الحسين بن بابويه، قرأ على الشّيخ الموفّق أبي جعفر جميع تصانيفه، و له روايات الأحاديث و مطوّلاتٌ و مختصراتٌ في الاعتقاد عربيّة و فارسيّة».
و مراد از خواجه بوجعفر نيشابورى، همان شخص است كه منتجب الدين رحمه اللَّه عليه در ترجمه وى گفته: «الشّيخ الإمام قطب الدّين أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسن المقرى‏ء النّيسابوري، ثقة، عين، اُستاد السيّد الإمام أبي الرّضا، و الشّيخ الإمام أبي الحسين، له تصانيف؛ منها: التّعليق، الحدود، الموجز في النّحو؛ أخبرنا بها الإمام أبو الرّضا فضل اللَّه بن عليٍّ الحسنيّ الرّاوندي عنه».
امّا رشيد على زيرك قمى؛ منتجب الدين رحمه اللَّه عليه در حقّ او چنين گفته: «الشّيخ الواعظ أبو الحسن عليّ بن زيرك القمّي، فاضل، محدّث، فقيه، راوية؛ قرأ على الفقيه أميركا بن أبي اللّجيم بقزوين».
و اين عالم، پسرى دارد كه منتجب الدّين درباره او چنين گفته: «الشّيخ الإمام نصرة الدّين أبو محمّد الحسن بن عليّ بن زيرك القمّي».
و مراد از آن‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه درباره‏اش گفته: «خواجه امام أبوالفتوح عالم كه مصنّفِ بيست مجلّد است از تفسير قرآن، و مؤلِّف كتاب شرح شهاب نبوى كه همه طوايف اسلام به نوشتن و خواندن آن راغب‏اند» همانا شيخ بزرگوار أبوالفتوح حسين، صاحب تفسير معروف است كه بحمد اللَّه مكرّر چاپ شده و در غالب خانه‏هاى شيعيان و مخصوصاً اهل علم، موجود است.
قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين در ترجمه ابوالفتوح رحمه اللَّه عليه گفته: «و اين تفسير فارسى او، در وثاقتِ تحرير و عذوبتِ تقرير، بى‏نظير است».

تعليقه 31

به كار بردن صيغه فعل مفرد مخاطب به جاى جمع مخاطب (با فاعل جمع)

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «كه اصحاب بوحنيفه را به محفل پادشاه حاضر كردند به كرّات، كه به ديدار خداى تعالى بگويى و بنويسى كه قرآن، قديم است».
چنان‏كه ملاحظه مى‏شود كه «ايمان بيارى» و «بنويسى» به جاى «ايمان بياريد» و «بنويسيد» به كار

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 391850
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به