نشناسانى ، حجّت تو را نخواهم شناخت . خدايا ! حجّت خود را به من بشناسان ؛ چرا كه اگر حجّت خود را به من نشناسانى ، از دينت به كژ راهه خواهم افتاد .
مرحوم آية اللّه ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى ، بر خواندن مداوم اين دعا پس از تمام نمازها ، تأكيد مى كرده است . به راستى كه اگر خداوند ، معرفت خود را به بنده اى عطا نمايد ، لذّت دنيا و آخرت را به او بخشيده است ، و اگر بنده اى را به حال خود وا گذارد ، بى ترديد ، در جهالت و نادانى غوطه ور خواهد بود . پس بايد با تأمّل و انديشه ، بارها و بارها معرفت حق را از ذات حق ، طلب كرد و بر اين درخواست ، اصرار ورزيد .
آرامش اهل يقين
مرحوم آخوند ملّا عبّاس تربتى ، يكى از اولياى خدا بود كه لذّت حضور را يافته بود . مرحوم حسينعلى راشد ، فرزند مرحوم تربتى ، در باره پدر بزرگوارش مى نويسد :
از جمله چيزهايى كه ما (افراد خانواده) از او ديديم و همچنان براى ما مبهم مانْد ، يكى اين است كه پدرم در روز يك شنبه ، 24 مهرماه سال 1322 هجرى شمسى ، مطابق با هفدهم شوّال سال 1362 هجرى قمرى ، در حدود دو ساعت از آفتاب گذشته ، در گذشت ، در حالى كه نماز صبحش را همچنان كه خوابيده بود ، خواند و حالت احتضار بر او دست داد و پايش را به سوى قبله كردند و تا آخرين لحظه ، هوشيار بود و آهسته ، كلماتى [ را ]مى گفت ، مثل اين كه متوجّه جان دادن خودش بود و آخرين پرتو روح ، با كلمه «لا إله إلّا اللّه » از لبانش برخاست . درست در روز يك شنبه هفته پيش از آن ، بعد از نماز صبح ، رو به قبله خوابيد و عبايش را بر روى چهره اش كشيد . ناگهان ، مانند آفتابى كه از روزنى بر جايى بتابد ، يا نورافكنى را متوجّه جايى گردانند ، روى پيكرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره اش كه به سبب بيمارى زرد گشته بود ، متلألئ و شفّاف گرديد ، چنان كه از زير عباى نازكى كه بر رُخ كشيده بود ، ديده مى شد و تكانى خورد و گفت : «سلام عليك يا رسول اللّه ! شما به ديدن اين بنده بى مقدار آمديد ؟» . پس از آن ، درست مانند اين كه كسانى يكْ يك به ديدنش مى آيند ، بر حضرت امير المؤمنين على عليه السلام و يكايكِ ائمّه تا