از نگاه على عليه السلام ، حكومت ، چيرگى بر دل ها و تسخير خِردها و عاطفه هاست ، نه رام سازى «تن»ها و سلطه بر افراد و چيرگى بر گروه ها . چنين تفسيرى از حكومت ، چه نيازى به توسّل به ابزارهاى نامشروع سياسى دارد ؟ قدرت در نگاه او ، جز براى اِحقاق حق ، قداستى ندارد تا براى حفظ آن ، به شيوه هاى باطل ، چنگ انداخته شود . تصرّف دل ها ، راهى جز استفاده صحيح از شيوه ها و راه سپردن بر اساس ارزش ها ندارد . سياست هاى نامشروع و باطل گرايانه ، شايد روزگارى كوتاه ، سلطه بيافريند و آن را ادامه دهند ؛ امّا هرگز دوام نخواهند آورد و براى مردم ، جز زيان ، چيزى نخواهند داشت ؛ چرا كه :
لِلحَقِّ دَولَةٌ وَ لِلباطِلِ جَولَةٌ .۱براى حق ، دولتى است ، و براى باطل ، [تنها] جولانى .
مبانى سياسى اهل بيت عليهم السلام
اسلام ، آيين نامه تكامل مادّى و معنوى انسان است . بنيادى ترين عنصر اين آيين نامه ، محبّت است . نقش محبّت در تحقّق حكومت اسلامى و برنامه هايى كه دين الهى براى پيشرفت جامعه انسانى رقم زده ، به حدّى است كه امام باقر عليه السلام ، دين اسلام را جز محبّت نمى داند و تصريح مى كند كه :
هَلِ الدِّينُ إلّا الحُبُّ ؟!۲آيا ديندارى ، جز مهرورزى است ؟ !
حكومت اسلامى ، ريشه در عشق و محبّت مردم دارد و محبّت ، امرى دستورى نيست كه بتوان انسان را با بخش نامه اى ، بر خلاف كشش درونى او ، به مهرورزى به كسى يا چيزى وا داشت . انسان ، عاشق زيبايى هاست و به گونه اى فطرى ، همه زيبايى هاى مادّى و معنوى را دوست دارد . بدين سان ، اگر بينش ، منش و كردار كسى