215
تبليغ بر پايه قرآن و حديث

۲۱۹.امام صادق عليه السلام :يوشع بن نون ، پس از موسى[ عليه السلام] زمام امر [ وصايت] را به دست گرفت و بر تنگ گرفتن ، سختى ، و رنج و بلاى طاغوت ها صبركرد ، تا آن سه طاغوت از پىِ هم گذشتند و كار او پس از آنان ، قوّت گرفت .

4 / 2 ـ 6

ايستادگى

قرآن

«بنا بر اين به دعوت پرداز، و همان گونه كه مأمورى ، ايستادگى كن، و از هوس هاى آنان پيروى مكن ، و بگو : «به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ، ايمان آوردم ، و مأمورم شده ام كه ميان شما عدالت كنم . خدا ، پروردگار ما و پروردگار شماست . اعمال ما ازآنِ ما ، و اعمال شما ازآنِ شماست . ميان ما و شما گفتگويى نيست . خدا ميان ما را جمع مى كند، و فرجام ، به سوى اوست.»

«پس همان گونه كه دستور يافته اى ، ايستادگى كن، و هر كه با تو توبه كرده [ نيز چنين كند] ؛ و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مى دهيد ، بيناست.»

حديث

۲۲۰.سيرة النبويةبه نقل از ابن اسحاق ، در بيان رو به رو شدن مشركان قريش با پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز رسالت ـ: گفتند : اى ابوطالب! برادرزاده ات ، خدايان ما را دشنام مى دهد و از دين ما عيبجويى مى كند و بزرگان ما را سفيه مى شمارد و پدران ما را گمراه مى داند . يا او را از اين كارها نسبت به ما باز دار ، يا ما را با او تنها گذار ، كه تو نيز چون ما با او مخالفى . پس بگذار تا ما در برابر او از تو دفاع كنيم.
ابوطالب با ملايمت با آنان سخن گفت و با نرمى و خوشى به آنها پاسخ داد . آنان نيز باز گشتند و رسول خدا همچنان كار خود را پى گرفت .
او دين خدا را ارائه مى داد و مردم را به آن فرا مى خواند . ميان او و قريش كار بالا گرفت ، تا بدان جا كه مردم از هم فاصله گرفتند و نسبت به هم كينه ورزيدند . مسئله رسول خدا در ميان قريش بر سر زبان ها افتاد . [ قريشيان ، او را عامل اين حوادث مى دانستند] و يكديگر را عليه او تشويق به جنگ مى كردند.
تا اين كه بار ديگر نزد ابوطالب آمدند و به او گفتند : اى ابوطالب! تو از همه ما مسن ترى و از شرافت و مقام بالايى در ميان ما برخوردارى؛ و ما پيش از اين ، از تو خواستيم كه مانع برادرزاده ات شوى ؛ امّا تو او را از ما باز نداشتى . سوگند به خدا ، ديگر دشنام دادن بر پدرانمان و سفيه شمردن بزرگانمان و عيب جويى از خدايانمان را تحمّل نمى كنيم ، مگر آن كه او را از اين كار باز دارى ، يا آن كه با او و تو مبارزه مى كنيم تا سرانجام ، يكى از ما نابود شود ...
چون قريش اين سخنان را به ابوطالب گفتند ، ابوطالب ، در پى رسول خدا فرستاد و به او گفت : اى برادرزاده! قومت نزد من آمده اند و به من چنين و چنان مى گويند ...
رسول خدا فرمود : «اى عمو! سوگند به خدا ، اگر خورشيد را در دست راستم ، و ماه را در دست چپم بگذارند تا اين كار را رها كنم ، رهايش نخواهم كرد تا جايى كه يا خداوند ، اين دين را پيروز گرداند و يا در اين راه كشته شوم».
آن گاه، اشك هاى رسول خدا جارى شد و گريست . سپس از جاى برخاست. هنگامى كه براى رفتن روى برگرداند ، ابوطالب وى را صدا زد و گفت : اى برادرزاده ، بيا!
رسول خدا به طرف او آمد. ابوطالب گفت : پسر برادرم! برو و هرچه دوست مى دارى بگو ، كه به خدا قسم ، هرگز تو را به هيچ قيمت تسليم نخواهم كرد.


تبليغ بر پايه قرآن و حديث
214

۲۱۹.عنه عليه السلام :إنَّ يُوشَعَ بنَ نونَ قامَ بِالأَمرِ بَعدَ موسى صابِرا مِنَ الطَّواغيتِ عَلَى اللَأواءِ وَالضَّرّاءِ وَالجَهدِ وَالبَلاءِ ، حَتّى مَضى مِنهُم ثَلاثُ طَواغيتَ ، فَقَوِيَ بَعدَهُم أمرُهُ . ۱

4 / 2 ـ 6

الاِستِقامَة

الكتاب

«فَلِذَ لِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرْتَ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَآءَهُمْ وَ قُلْ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَـبٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَآ أَعْمَــلُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَــلُكُمْ لاَ حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ» . ۲

«فَاسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ وَ لاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُو بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» . ۳

الحديث

۲۲۰.السّيرة النّبويّة عن ابن إسحاقفي ذِكرِ مُواجَهَةِ مُشرِكي قُرَيشٍ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهفي بِدايَةِ الدَّعوَةِ: قالوا : يا أبا طالِبٍ ، إنَّ ابنَ أخيكَ قَد سَبَّ آلِهَتَنا ، وعابَ دينَنا ، وسَفَّهَ أحلامَنا ، وضَلَّلَ آباءَنا ؛ فَإِمّا أن تَكُفَّهُ عَنّا ، وإمّا أن تُخَلِّيَ بَينَنا وبَينَهُ ؛ فَإِنَّكَ عَلى مِثلِ ما نَحنُ عَلَيهِ مِن خِلافِهِ فَنَكفيكَهُ .
فَقالَ لَهُم أبو طالِبٍ قَولاً رَفيقاً ، ورَدَّهُم رَدّا جَميلاً ، فَانصَرَفوا عَنهُ . ومَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهعَلى ما هُوَ عَلَيهِ ؛ يُظهِرُ دينَ اللّهِ ويَدعو إلَيهِ ، ثُمَّ جَرَى الأَمرُ بَينَهُ وبَينَهُم حَتّى تَباعَدَ الرِّجالُ وَتَضاغَنوا ، وأكثَرَت قُرَيشٌ ذِكرَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهبَينَها ، فَتَذامَروا فيهِ ، وحَضَّ بَعضُهُم بَعضاً عَلَيهِ .
ثُمَّ إنَّهُم مَشَوا إلى أبي طالِبٍ مَرَّةً اُخرى ، فَقالوا لَهُ : يا أبا طالِبٍ ، إنَّ لَكَ سِنّا وشَرَفا ومَنزِلَةً فينا ، وإنّا قَدِ استَنهَيناكَ مِنِ ابنِ أخيكَ فَلَم تَنهَهُ عَنّا ، وإنّا وَاللّهِ لا نَصبِرُ عَلى هذا مِن شَتمِ آبائِنا ، وتَسفيهِ أحلامِنا ، وعَيبِ آلِهَتِنا ، حَتّى تَكُفَّهُ عَنّا ، أو نُنازِلَهُ وإيّاكَ في ذلِكَ حَتّى يَهلِكَ أحَدُ الفَريقَينِ . . . .
إنَّ قُرَيشا حينَ قالوا لِأَبي طالِبٍ هذِهِ المَقالَةَ ، بَعَثَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهفَقالَ لَهُ : يَا بنَ أخي ، إنَّ قَومَكَ قَد جاؤوني ، فَقالوا لي كَذا وكَذا... .
فَقالَ (لَهُ) رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا عَمِّ، وَاللّهِ لَو وَضَعُوا الشَّمسَ في يَميني وَالقَمَرَ في يَساري عَلى أن أترُكَ هذَا الأَمرَ حَتّى يُظهِرَهُ اللّهُ أو أهلِكَ فيهِ ، ما تَرَكتُهُ .
قالَ : ثُمَّ استَعبَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهفَبَكى ، ثُمَّ قامَ ، فَلَمّا وَلّى ناداهُ أبو طالِبٍ ، فَقالَ : أقبِل يَا بنَ أخي .
قالَ : فَأَقبَلَ عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : اِذهَب يَا بنَ أخي فَقُل ما أحبَبتَ ، فَوَاللّهِ لا اُسلِمُكَ لِشَيءٍ أبَدا . ۴

1.قصص الأنبياء للراوندي : ۱۷۹ / ۲۰۷ عن محمّد بن عمارة ، بحار الأنوار : ۱۳ / ۴۴۵ عن عمارة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام

2.الشورى : ۱۵

3.هود : ۱۱۲

4.السيرة النبويّة لابن هشام : ۱ / ۲۸۳ ، البداية والنهاية : ۳ / ۴۷ ، وراجع تفسير القمّي : ۱ / ۳۸۰ ، إعلام الورى : ۱ / ۱۰۷

  • نام منبع :
    تبليغ بر پايه قرآن و حديث
    المساعدون :
    حسينی، سيد حميد؛ نصيری، علي
    المجلدات :
    1
    الناشر :
    دارالحدیث للطباعة و النشر
    مکان النشر :
    قم المقدسة
    تاریخ النشر :
    1422 ق / 1380 ش
    الطبعة :
    الاولي
عدد المشاهدين : 54213
الصفحه من 490
طباعه  ارسل الي