اَباصَلت، ره‌يافته‌ي خراسان - صفحه 71

رحلت امام ـ را به‌خوبي تبيين مي‌كند؛ هم‌چنين گزارش‌هايي در دست است كه وي در نيشابور حديث مي‌گفته است.۱
وي در شمار زاهدان۲ و عالمان برجسته‌اي بوده كه پس از سفرهاي حديثي بسيار وارد مرو مي‌شود. در آن دوران مأمون خليفه‌ي دانشمند عباسي در مرو براي شركت در جنگ حضور داشته است. وقتي مأمون دانش اباصلت را مي‌بيند، از او مي‌خواهد تا در دربار خليفه و همراهي وي در جنگ حضور داشته باشد و وي نيز مي‌پذيرد؛ بدين ‌سان او در شمار خواص خليفه درآمد و همواره مورد توجّه مأمون بود تا زماني كه بحث خلق قرآن۳ پيش‌ آمد و انديشه‌ي او برخلاف مأمون بود.۴ در گزارش ياد شده بيش از آنچه گذشت نيامده است؛ ولي به‌نظر مي‌رسد كه اباصلت از آن پس ديگر نزد مأمون نمانده است. با توجّه به دوران طرح مباحث خلق قرآن ـ كه پس از رحلت امام رضا عليه السلام ـ بوده است،۵ به‌نظر مي‌رسد كه وي پس از رحلت امام با دستگاه حكومت تا سال 218ق مرتبط بوده است.

جايگاه

ارتباط نزديک وي با امام تا آخرين لحظات عمر شريفش و نقل روايات گسترده از امام، نشان از جايگاه نزديک وي دارد. جاليان نيز او را فردي مورد اعتماد (ثقة)۶ راستگو و از جهت

1.. تاريخ بغداد، ج۱۱، ص۴۸، ش۷۲۸.

2.. الخصال، ص۵۳؛ الامالي طوسي، ص۴۵۱.

3.. به ظاهر وي در پوشش نيز تابع گروهي از زاهدان بوده و به ‌نوعي ژنده‌پوش بوده است؛ چه اين‌كه درباره‌ي وي آمده است: «وكان صاحب قشاف و هو من آحاد المعدودين في الزهد.»

4.. مسأله‌ي خلق القرآن از مسايل كلامي است كه در سده‌هاي دوم و سوم سبب اختلاف شديد دانشمندان اسلامي با يکديگر شد. اين انديشه در اواخر حكومت امويان به‌ صورت مخفي در برخي از محافل بيان شد. جعد بن درهم، معلّم مروان ‌بن محمّد ـ آخرين خليفه اموي ـ نخستين كسي است كه اين انديشه را ابداع كرد. اين مسأله در عصر مأمون بسيار قوّت گرفت و به اوج خود رسيد. دستگاه حكومتي نسبت به مخالفان اين انديشه سخت‌گيري‌هاي بسياري انجام داد و حتّي خون بسياري از مخالفان اين نظريه را حلال شمرد و جنايات بسياري مرتكب شدند. (حياة الامام الرضا، ج۲، ص۲۲۰.)

5.. مسايل خلق قرآن از سال ۲۱۲ق. به ‌وسيله‌ي مأمون بسيار آشكار شد و در سال ۲۱۸ق به اوج خود رسيد (تاريخ الاسلام، ج۱۵، ص۸). ابن‌كثير(م۷۷۴ق) در توصيف وقايع اين سال و فجايع مسأله‌ي خلق قرآن از جانب حكومت مي‌نويسد: «وقعت بين الناس فتنة عظيمة فانا لله و انا اليه راجعون.» (البداية و النهاية، ج۱۰، ص۲۷۲.)

6.. رجال‏النّجاشي، ص۲۴۵، ش۶۴۳.

صفحه از 82