8 ذی الحجه

۱۴ آبان
شهادت مسلم بن عقیل ( ۶۰ ق)
شرح مناسبت:

مسلم بن عقيل عليه السلام، يكى از درخشان ترين چهره هاى نهضت حسينى بود كه براى ارزيابى زمينه قيام، به وسيله امام حسين عليه السلام به كوفه اعزام شد. كنيه مسلم، ابو داوود و لقبش، محدّث بوده است. وى به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شباهت داشت و شجاع ترين فرزند عقيل بن ابى طالب، شمرده مى شد.
مادر مسلم عليه السلام، كنيزى  به نام حُلَيَّه، از اسيران شام بوده است كه پدرش عقيل، او را خريده بود. بر پايه گزارش طبرى، مسلم عليه السلام در كوفه متولّد شده است. اين گزارش، در كنار گزارش هاى ديگر كه وى را از ياران امام على عليه السلام و در جنگ صِفّين، از فرماندهان جناح راست پياده نظام لشكر ايشان شمرده اند، حاكى از آن است كه عقيل، سال ها قبل از آمدن امام على عليه السلام به كوفه، در اين شهر، زندگى مى كرده است و شايد يكى از عللى كه امام حسين عليه السلام، مسلم را به نمايندگى از جانب خود به كوفه اعزام كرد، آشنايى او با مردم آن شهر باشد.
مسلم، داماد امير مؤمنان عليه السلام بود و نام همسرش در برخى منابع، رُقَيّه  و در برخى ديگر، امّ كلثوم، گزارش شده است كه احتمالًا كنيه رقيّه باشد. وى، دو فرزند به نام هاى عبد اللّه و على داشت كه عبد اللّه، در كربلا به شهادت رسيد. فرزندان ديگرى نيز از وى، گزارش شده است. به هر حال، تصريح شده كه نسلى از وى، باقى نمانده است.
چند تن از برادران مسلم عليه السلام در كربلا حضور داشته اند و به شهادت رسيده اند.

آیات و روایات:
شهادت مسلم بن عقیل ( ۶۰ ق)
الإرشاد:
قالَ لَهُ ابنُ زِيادٍ: قَتَلَنِي اللّهُ إن لَم أقتُلكَ قِتلَةً لَم يُقتَلها أحَدٌ فِي الإِسلامِ مِنَ النّاسِ. قالَ لَهُ مُسلِمٌ: أما إنَّكَ أحَقُّ مَن أحدَثَ فِي الإِسلامِ ما لَم يَكُن، وإنَّكَ لا تَدَعُ سوءَ القِتلَةِ، وقُبحَ المُثلَةِ، وخُبثَ السّيرَةِ، ولُؤمَ الغَلَبَةِ. فَأَقبَلَ ابنُ زِيادٍ يَشتِمهُ ويَشتِمُ الحُسَينَ و عَلِيّا وعَقيلًا عَلَيهِمُ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ، وأخَذَ مُسلِمٌ لا يُكَلِّمُهُ. ثُمَّ قالَ ابنُ زِيادٍ: اصعَدوا بِهِ فَوقَ القَصرِ فَاضرِبوا عُنُقَهُ، ثُمَّ أتبِعوهُ جَسَدَهُ. فَقالَ مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ رَحمَةُ اللّهِ عَلَيهِ: لَو كانَ بَيني وبَينَكَ قَرابَةٌ ما قَتَلتَني. فَقالَ ابنُ زِيادٍ: أينَ هذَا الَّذي ضَرَبَ ابنُ عَقيلٍ رَأسَهُ بِالسَّيفِ؟ فَدُعِيَ بَكرُ بنُ حُمرانَ الأَحمَرِيُّ، فَقالَ لَهُ: اصعَد فَلتَكُن أنتَ الَّذي تَضرِبُ عُنُقَهُ. فَصَعِدَ بِهِ وهُوَ يُكَبِّرُ ويَستَغفِرُ اللّهَ، ويُصَلّي عَلى رَسولِهِ، ويَقولُ: اللّهُمّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ غَرّونا وكَذَّبونا وخَذَلونا. وأشرَفوا بِهِ عَلى مَوضِعِ الحَذّائينَ اليَومَ، فَضُرِبَت عُنُقُهُ، واتبِعَ جَسَدُهَ رَأسَهُ.
ابن زياد به مسلم بن عقیل گفت: خداوند، مرا بكشد، اگر تو را به گونه اى نكشم كه [پيش از اين ] در اسلام، كسى آن گونه كشته نشده است! مسلم به وى گفت: تو سزاوارترين كسى هستى كه در اسلام، بدعت بگذارد و تو هيچ گاه بدترين كشتن و زشت ترين مُثله كردن و بدسرشتى و پيروزىِ دنائت آميز را رها نمى كنى. ابن زياد، شروع به دشنام دادن به مسلم و حسين و على و عقيل كه درود و سلام خداوند بر آنان باد كرد و مسلم، هيچ پاسخ نمى گفت. آن گاه ابن زياد گفت: او را بالاى قصر ببريد و گردنش را بزنيد و آن گاه بدنش را به سرش ملحق سازيد. مسلم بن عقيل كه رحمت خدا بر او باد گفت: اگر ميان من و تو، خويشاوندى اى بود، مرا نمى كشتى! ابن زياد گفت: كجاست كسى كه ابن عقيل بر سرش ضربت زد؟ بكر بن حُمرانِ احمرى را آوردند. ابن زياد به وى گفت: بالا [ى قصر] برو. بايد تو گردنش را بزنى. او مسلم را بالا [ى قصر] بُرد، در حالى كه مسلم تكبير مى گفت، استغفار مى كرد و بر پيامبر صلى الله عليه و آله درود مى فرستاد و مى گفت: خداوندا! ميان ما و قومى كه ما را فريفتند و تكذيب كردند و خوار ساختند، داورى فرما. مسلم را به بالاى محلّى كه امروزه جايگاه كفشدارها ناميده مى شود، بردند و گردنش را زدند و بدنش را به دنبال سرش پايين انداختند.
الإرشاد: ج ۲ ص ۶۲
الفتوح:
بَلَغَ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام بِأَنَّ مُسلِمَ بنَ عَقيلٍ قَد قُتِلَ، وذلِكَ أنَّهُ قَدِمَ عَلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الكوفَةِ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام: مِن أينَ أقبَلتَ؟ فَقالَ: مِنَ الكوفَةِ، وما خَرَجتُ مِنها حَتّى نَظَرتُ مُسلِمَ بنَ عَقيلٍ وهانِئَ بنَ عُروَةَ المَذحِجِيَّ رَحِمَهُمَا اللّهُ قَتيلَينِ مَصلوبَينِ مُنَكَّسَينِ في سوقِ القَصّابينَ، وقَد وُجِّهَ بِرَأسَيهِما إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ. قالَ: فَاستَعبَرَ الحُسَينُ عليه السلام باكِيا، ثُمَّ قالَ: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ»!
به حسين بن على عليه السلام خبر رسيد كه مسلم بن عقيل، كشته شد. اين، هنگامى بود كه مردى كوفى بر او وارد شده بود. حسين عليه السلام فرمود: «از كجا آمده اى؟». مرد گفت: از كوفه. پيش از آن كه بيرون بيايم، مسلم بن عقيل و هانى بن عروه مَذْحِجى را كه رحمت خدا بر آن دو باد، كشته و [پيكرشان را] آويخته بر صليب از طرف پاها در بازار قصّابان ديدم كه سرشان را براى يزيد، فرستاده بودند. حسين عليه السلام سخت گريست و گفت: « «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ».
الفتوح: ج ۵ ص ۶۴
الملهوف:
سارَ الحُسَينُ عليه السلام حَتّى بَلَغَ زُبالَةَ، فَأَتاهُ فيها خَبَرُ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ... قالَ الرّاوي: وَارتَجَّ المَوضِعُ بِالبُكاءِ وَالعَويلِ لِقَتلِ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ، وسالَتِ الدُّموعُ عَلَيهِ كُلَّ مَسيلٍ... قالَ: فَاستَعبَرَ الحُسَينُ عليه السلام باكِيا، ثُمَّ قالَ: رَحِمَ اللّهُ مُسلِما، فَلَقَد صارَ إلى رَوحِ اللّهِ ورَيحانِهِ وتَحِيَّتِهِ ورِضوانِهِ، أما إنَّهُ قَد قَضى ما عَلَيهِ وبَقِيَ ما عَلَينا.
امام حسين عليه السلام به حركتش ادامه داد تا به زُباله رسيد و در آن جا، خبر مسلم بن عقيل را دريافت نمود .... در آن جا صداى گريه و شيون به خاطر كشته شدن مسلم بن عقيل، بلند شد و اشك ها از هر سو براى وى، جارى گشت .... امام حسين عليه السلام اشك ريخت و آن گاه فرمود: «خداوند، مسلم را رحمت كند! به سوى رحمت و ريحان و درود و رضوان خدا رفت. او آنچه بر عهده اش بود، انجام داد و آنچه بر عهده ماست، هنوز هست».
الملهوف: ص ۱۳۴