تاريخ : یکشنبه 1394/4/21 تاریخ ایجاد:
کد خبر: 44093
کشف مراد معصوم، موضوع فقه الحدیث است

کشف مراد معصوم، موضوع فقه الحدیث است

دکتر مجید معارف در حاشیه برگزاری اولین دوره کارگاه آموزشی نهج البلاغه در سالن همایش های دانشگاه علوم اسلامی رضوی : کشف مراد معصوم، موضوع فقه الحدیث است، همچنان که کشف مراد خداوند تبارک وتعالی موضوع علم تفسیر است. این همه مفسران کار می کنند درباره قرآن که چه بشود؟ که بگویند معنای آیه این است.

برگزاری اولین دوره کارگاه آموزشی نهج البلاغه به همت اداره علوم قرآنی آستان قدس رضوی و در سالن همایش های دانشگاه علوم اسلامی رضوی

گفتگوی پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی در حاشیه برگزاری این کارگاه با مجید معارف از مدرسان دانشگاه و پژوهش گر علوم قرآن، حدیث و نهج البلاغه

- استاد! به طور مختصر خودتان را معرفی کنید و بفرمایید چه چیزی سبب شد تا در حوزه علوم قرآن و حدیث به طور گسترده ای به فعالیت پژوهشی بپردازید؟
بنده مجید معارف هستم و در حال حاضر به عنوان استاد در دانشکده الهیات دانشگاه تهران مشغول تدریس هستم. توفیقی که خداوند از جوانی به بنده عنایت کرد، آشنایی با دروس ادبیات عرب، با پشتوانه قرآن و نهج البلاغه و تفسیر بود که در سایه این آشنایی و با اینکه لیسانس من در رشته اقتصاد بود، توانستم در کارشناسی ارشد و به دنبال آن دکتری، وارد حوزه الهیات با گرایش قران و حدیث شوم.
در سال ۱۳۷۲ با دفاع از رساله دکتری با عنوان پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، از دانشگاه تربیت مدرس فارغ التحصیل شدم که در واقع با چاپ همین رساله، این اثر به عنوان اولین کتاب مفصل به زبان فارسی، در موضوع حدیث شیعه شناخته شد و مشخص شد که بنده قسمت قابل توجهی از استعداد و پژوهش های خودم را در حوزه حدیث متمرکز کردم؛ چون معمولا رساله های دکتری و پایان نامه های فوق لیسانس، خود حکایت از دغدغه ها و پرسش های پژوهشگران دارد.
به دنبال دفاع از تز دکتری خود، بنده به عنوان استادیار تمام وقت در دانشکده الهیات دانشگاه تهران مشغول تدریس شدم. از آن زمان و بعد از فراغت از تحصیل، به صورت یکپارچه در حوزه های آموزشی و پژوهشی مشغول به کار هستم. تمرکز اصلی من در دانشگاه تهران است؛ اما تا جایی که موفق شوم با سایر دانشگاه ها از جمله برخی از مراکز علمی مشهد مقدس هم در ارتباط هستم و همکاری می کنم.
معمولا در طول سال چندین نوبت به بهانه های گوناگون به مشهد مشرف می شوم و دردانشگا ه ها و موسسات علمی وآکادمیک، همکاری های مختصری انجام می دهم که گاهی به عنوان استادیار برخی رساله های دکتری و گاهی تدریس به صورت پروازی است.
از سال ۱۳۷۲ تاکنون، با توفیقات خداوند در حوزه حدیث و در ۲ شاخه تاریخ حدیث و فقه الحدیث مطالعات خود را گسترش داده ام. از سوی دیگر در حوزه مطالعات قرآنی، تاریخ قرآن و علوم قرآن و مخصوصا محور قرآن و خاورشناسان که خیلی برای بنده مهم بود، پژوهش های مختلفی را انجام داده و می دهم.
در سالهای اخیر از آن جایی که نهج البلاغه شعبه ای از حدیث به شمار می آید، مقالات و کتاب هایی را در حوزه نهج البلاغه به رشته تحریر درآورده ام که برخی چاپ شده و برخی دیگردر آستانه چاپ است و امیدوارم که مورد استفاده اساتید و دانشجویان قرار بگیرد.

منظور امام رضا(ع) از احیای امر ایشان در این حدیث که فرمودند: «رَحِمَ اللّه ُ عَبْدا اَحیا اَمْرَنا » چیست؟
به نظر من ادامه حدیث می تواند پاسخی برای این سوال باشد. در این حدیث شریف که شیخ صدوق آن را در کتاب معانی الاخبار نقل کرده است، حضرت رضا(ع) می فرمایند: «رَحِمَ اللّه ُ عَبْدا اَحیا اَمْرَنا: رحمت خدا بر بنده اى که امر ما را زنده کند.» بعد راوی سوال می کند که: «فکیف یحیی امرکم: چگونه امر شما احیا می شود؟». حضرت فرمودند:«یَتَعَلَّمُ عُلومَنا وَ یُعَلِّمُهَا النّاسَ ، فَاِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِموا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعونا: دانش هاى ما را فرا گیرد و به مردم بیاموزد. اگر مردم زیبایى هاى سخنان ما را مى دانستند، از ما پیروى مى کردند.»
البته حدیث هنوز ادامه دارد، ولی تا اینجای حدیث برای پاسخ به سوال شما کفایت می کند.
من در بررسی روایاتی که کلمه امر در آن به کار رفته، متوجه شدم که در روایات ائمه اطهار(ع)، زمانی کلمه امر به کار می رود که بیشتر ناظر بر بُعد اعتقادی است و بُعد ولایتی که برای ائمه اطهار(ع) ثابت می شود.
در برخی روایات آمده است که امام صادق(ع) می فرمایند: «مردم بصره نسبت به این امر چطور هستند.» مفضل بن یسار پاسخ می دهد:« خیلی بی توجهند؛ یعنی منظور مقام ولایت است.» سپس امام صادق(ع) فرمودند: «علیک بالاحداث: برو به سراغ جوان ها»؛ چون در آن ها استعداد تحول و شکل گیری اعتقادات قوی تر است. و امر در مجموع روایات شان ولایت ائمه(ع) است، اما در این حدیث، استثنائا چون راوی سوال می کند: «احیای امر شما چگونه است؟»
به نظر من، یعنی شان ولایت است. خود امام رضا(ع) می فرمایند: «راه احیای امر ما، این است که شما با علوم و معارف ما آشنا شوید و این علوم و معارف را خوب برای مردم معرفی و تبیین کنید؛ زیرا اگر مردم اندیشه ها و زیبایی اندیشه های ما را درک کنند، به طور قطع از ما تبعیت و پیروی می کنند.»
نکته مهمی که در پاسخ امام رضا(ع) درس آموز است و می شود به آن به عنوان یک ایده مهم توجه کرد، این است که ائمه از منطق خود مطمئن بودند که منطق آن ها چون منطق قرآنی است، می تواند نافذ و موثر واقع شود.
فقط باید کسی باشد که این را خوب فهمیده باشد و با استدلال و اخلاق کریمه بتواند این منطق را خوب انتقال بدهد. ائمه از دو چیز مطمئن بودند: اول منطق و استواری منطق خود و دوم از پذیرش گری حقیقت جویان که مردم هستند. فقط نکته ای که وجود دارد این است که بین امام و مردم، شخصیت انتقال دهنده خوب عمل کند؛ یعنی هم باید شخص فهمیده باشد و هم با بیان شیرین و روشن و ملایم ارتباط خوبی با مردمی که تشنه حقیقت هستند، برقرار کند و آن را انتقال دهد.
امام بعد می فرمایند: «لاتبعونا»
اینکه امام با لام تاکید می فرمایند: «لاتبعونا» یعنی اینکه به طور قطع از ما پیروی می کنند. بنابراین اگر اختلالی در امر هدایت مردم موجود است، یا به شخصیت انتقال دهنده برمی گردد که درست عمل نمی کند یا به روحیه مخاطب بر می گردد که در یک روحیه پذیرنده درستی قرار نگرفته تا ارتباطی سالم با آن برقرار شود.

چرا به امام رضا(ع) عالم آل محمد(ص) می گویند در حالی که امام صادق و امام کاظم(ع)، هم می توانند عالم آل محمد(ص) باشند. وجه آن چیست که امام رضا(ع) به این لقب معروف شدند و چه ریشه ای دارد؟
بعد از شهادت امام موسی بن جعفر(ع) یک جریانی از شیعیان، دچار انحراف شدند که به این گروه واقفیه می گویند. این گروه ادعاهای عجیبی مطرح کردند که اولا امام کاظم(ع) از دنیا نرفته و به عنوان آقایی که غایب شده، مجددا ظهور و قیام می کند و دومین ادعای آنان این بود که امام رضا(ع) بدون نسل هستند- یعنی با وجود اینکه سالیان زیادی از ازدواج امام رضا(ع) گذشته بود و ایشان هنوز دارای فرزندی نشده بودند- بنابراین ایشان نمی توانستند کاندیدای مناسبی برای امامت بعد ازشهادت امام کاظم(ع) باشند. استدلال گروه واقفیه این بود که چون ممکن است از طرف هارون الرشید بی رحم هر لحظه، اتفاقی برای امام رضا(ع) بیفتد، مثلا ممکن است خلیفه بغدادی تصمیم بگیردکه ایشان را نابود کند و در این صورت امام رضا(ع) فرزندی ندارند که جانشین ایشان شود و به همین دلیل در امر امامت ایشان دچار انحراف شدند.
امام رضا(ع) در این شرایط خیلی سخت، روی دو نکته پافشاری و تاکید می کردند؛ اول اینکه از هارون الرشید گزندی به من نخواهد رسید و من این را می دانم و اعلام می کنم و آینده این را نشان می دهد و ثابت می کند. دوم اینکه آنگاه که خدا بخواهد و اراده کند، فرزندم به دنیا می آید.
این دو نکته ای بود که امام پافشاری داشتند ولی کمتر کسی بود که به این دو نکته، اعتماد کند؛ چه بسا می گفتند که این ادعاست. قاعدتا زمان باید می گذشت تا این دو نکته ثابت شود که نهایتا هم شد. نه از هارون الرشید گزندی به امام رضا(ع) رسید و نه حضرت بدون فرزند از دنیا رفتند که امام جواد(ع)، هفت سال قبل از شهادت پدر بزرگوارشان به دنیا آمدند؛ بنابراین امام رضا(ع) در دوران طولانی از امامتشان که همزمان با خلافت هارون الرشید بود، درگیر مبارزه با واقفیه بودند و به شبهات آنان پاسخ می دادند.
خوب، در آن شرایط سخت و بحرانی که زندگانی حضرت امام رضا(ع) در مدینه، و نه در ایران سپری می شود، امام از طریق عرضه خود به مردم و به شیوه جدشان، امیر مومنان حضرت علی(ع)، که ندای «سلونی قبل ان تفقدونی» می فرمودند، خودشان را در معرض مردم قرار می دادند؛ به همین دلیل در حوزه کلیه مباحث اسلامی مخصوصا امر امامت، روایات بسیار زیادی از ایشان صادر شده است؛ به طوری که در حال حاضر، یک چهارم احادیث برجای مانده از امام رضا(ع) در موضوع امامت است. بنابراین بیشتر اشتغالات امام در پاسخ به شبهات گروه هایی همچون واقفیه سپری شد که این دوره سختی بود که بر ایشان گذشت، ولی نتیجه اش این بود که حتی قبل از تولد امام جواد(ع) هم، تعداد زیادی از شیعیان توانستند تابع استدلال های رضوی شوند و خوشبختانه به جریان حق گرایش یابند.
مرگ هارون الرشید از یک سو و تولد امام جواد(ع) از سوی دیگر، کاری ترین ضربه ها را به واقفیه زد؛ چون که تمام ادعاهای امام رضا(ع) ثابت شد و باعث شد که گروه عظیمی از شیعیان فریب خورده به نظام صحیح امامت امام رضا(ع) بازگشتند و جامعه شیعه یک نفس راحتی کشید و فرقه واقفیه به تدریج منقرض شد؛ به طوری که الان جریانی به عنوان واقفیه در انشعابات شیعه نداریم، چون در زمان امام رضا(ع) قضیه جمع شد و به همین جهت، آن حضرت به عالم آل محمد(ص) مشهور شدند.

حضور امام رضا(ع) در مشهد، تا چه میزانی در ترویج مکتب تشیع و رشد جامعه شیعی در ایران نقش داشت و چه میزان به رشد حوزه های حدیثی و مدارس علمی کمک کرد؟
امام رضا(ع) در مجموع عمر شریفشان که ۵۵ سال است، آن پنج سال آخرش را به ایران آمدند. اگر سال ورود امام رضا(ع) به ایران، سال ۲۰۰ هجری یا سال ۱۹۸ باشد، می توان گفت که باتوجه به وفات ایشان درسال ۲۰۲ یا اوایل سال ۲۰۳ یا ۲۰۴، ایشان ۵ سال در ایران حضور داشته اند. در این مدت که جریان داخلی شیعه، خوشبختانه از استحکام لازم برخوردار شده بود و چنددستگی ها جمع شده بود، ایجاب می کرد که امام رضا(ع)، یک سروسامانی به شیعیان داخل ایران بدهند.
به نظر من مهمترین نقطه ای که در دستور کار امام قرار می گیرد، سازماندهی مردم قم و تقویت حوزه درسی قم، باتعیین وکلایی برای آن منطقه است که با این کار امام، یک خط علمی و شیعی بین قم و توس برقرار می شود و بزرگانی مثل زکریا بن آدم قمی به عنوان نماینده تام الاختیار امام در قم انتخاب می شوند. سپس امام رضا(ع) فرمودند: زکریابن آدم، امین و وکیل من است، پس درکلیه شئون دینی و دنیایی به وی رجوع کنید؛ یعنی حرف او حرف من است.
و بنا بر روایت، وقتی ایشان به محضر امام رضا(ع) می رسیدند، گاهی از شب تا صبح با هم حرف می زدند، یعنی زکریابن آدم، گزارش های خود را می داد و سوالات مردم را با امام در میان می گذاشت و امام رضا(ع)، رهنمودهای لازم را می فرمودند؛ به همین دلیل خطه قم و حوزه قم، بسیار می تواند در این حوزه، تاثیرپذیر و تاثیر گذار باشد. البته ارشادات امام رضا(ع) علاوه براین منطقه، در سایر نقاط هم مایه برکت بوده است؛ مثلا در زمانی که امام رضا(ع) وارد مشهد شدند، شهر نیشابور یکی از کانون های بزرگ علمی بود که ایشان در جامع نیشابور سخنرانی کردند. به ویژه اینکه موضوع سخنرانی ایشان، موضوع امامت بود.
برای نمونه یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنت حاکم نیشابوری است.
ایشان یکی دو قرن بعد از امام رضا(ع) بوده و از مهم ترین کتاب های ایشان، مستدرک الصحیحین است. وی با اینکه یک عالم سنی است، اما کتابی در مورد امام رضا(ع) نوشته است. ایشان در مستدرکی که می نویسد یک بخشی از مستدرک را به فضایل اهل بیت(ع) تخصیص می دهد. اگرچه برخی به او نسبت شیعه بودن را می دهند، اما من معتقدم که وی محقق سنی شافعی بوده است، اما عطر ولایت رضوی، منطقه نیشابور را تحت تاثیر خود قرار داده بود و عالمانی هم که به ظاهر سنی هستند، باز به امام رضا(ع) ارادتمندند و به زندگی امام رضا(ع) و کل اهل بیت(ع) نگاه مثبت تری دارند و بنابراین می توان به یقین تصریح کرد که ورود امام رضا(ع) به ایران برکات خاص خود را داشته است؛ چه در تقویت حوزه علمی قم و چه در معتدل شدن سایر مناطق دیگر.

فعالیت های پژوهشی شما در سال های اخیر، بیشتر در کدام رشته های حدیثی متمرکز شده است؟
همان طوری که درسوال اول عرض کردم، بعد از اینکه به طور تمام وقت در دانشگاه تهران مشغول به کارشدم، بعد از فراغت از تحصیل، از حدود ۲۰ یا ۲۵ سال قبل تا به امروز، در چند عرصه از علوم حدیث مشغول به کارهای پژوهشی بوده ام. اول در حوزه تاریخ حدیث که در این محورکتاب هایی نیز تالیف کرده ام، مثل تاریخ عمومی حدیث یا جوامع حدیثی اهل سنت یا مباحثی درتاریخ حدیث که مکملی است برکتاب های قبلی یا زندگی نامه بعضی از محدثان بزرگ، مانند شیخ صدوق یا محدث نوری و این قبیل فعالیت ها هنوز هم ادامه دارد و این شاخه ای ازفعالیت های من است.
دومین شاخه ای که در آن به تحقیق و آموزش پرداخته ام، مربوط به سوال شما است که من این ها را به عنوان مقدمه شاخه فقه الحدیث می دانم.
اینکه ما حدیث را برای چه می خوانیم؟ برای اینکه بفهمیم مقصود و مراد حدیث چیست و واقعا امام در این حدیث چه انتظاری از ما دارند. و هم برای رسیدن به مراد معصوم از گفته ای که فرموده است. کشف مراد معصوم، موضوع فقه الحدیث است، همچنان که کشف مراد خداوند تبارک وتعالی موضوع علم تفسیر است. این همه مفسران کار می کنند درباره قرآن که چه بشود؟ که بگویند معنای آیه این است.
وقتی که معنی آیه فهمیده شد، حال اگر آیه از سنخ آیات الاحکام باشد، باید به آن عمل کرد و اگر آیه از سنخ آیات اعتقادی باشد، باید اعتقاد را اندازه گیری کرد و اگر آیه از سنخ آیات اخلاقی باشد، باید رفتار را متناسب با آن تغییر داد. همه هدف این است تا انسان اول بفهمد، بعد مطابق با آن فهم، عمل کند تا بشود یک انسان کامل یا یک انسان معتدل در جامعه اسلامی.
بنده از سال ها قبل متوجه شدم که تاریخ حدیث و علوم حدیث و پژوهش های حدیثی، همه باید مقدمه ای باشد برای فهم و درک مقاصد معصوم(ع) و به همین دلیل از سال ها قبل، شاخه ای از فعالیت های خود را در حوزه فقه الحدیث قرار دادم و سعی کردم تا عوامل فهم حدیث را شناسایی کنم و بعد از اینکه عوامل فهم حدیث راشناسایی کردم، کنار هم بگذارم وکتابی تالیف کنم که در مجموع فهم مبانی حدیث شود.
اتفاقا همین طور هم شد و خداوند تبارک وتعالی این توفیق را داد که کتابی تالیف کنم که تا کنون، دو جلد ازاین کتاب منتشرشده به نام شناخت حدیث و مبانی فهم متن که حاصل تحقیق های فقه الحدیثی و نقد الحدیثی است. براساس تحقیق هایی که کرده ایم، فهم حدیث درگرو مقدمه است. یعنی با فرض اینکه ما اصالت حدیث را ابراز کردیم، یعنی فهمیدیم که این حدیث را امام صادق(ع) یا امام رضا(ع) فرموده اند، فهم حدیث در گرو پیش نیازها و مقدمات است. برخی از این مقدمات، مقدمات ظاهری و بدیهی علمی است؛ مثلا فرض کنید کسی که می خواهد حدیث را بفهمد، باید ادبیات عرب را بلد باشد، باید علوم بلاغی را یاد گرفته باشد و باید فقه اللغه را بداند، این ها مقدمات بدیهی و علمی است.
باید بتواند عبارت حدیث را تجزیه وترکیب کند؛ مبتدا و خبر را تشخیص دهد، ارکان جمله را بفهمدکه این مقدمات بدیهی و ابتدایی علمی مثل صرف و نحو و علوم بلاغی و ادبی، ما را با ظاهر عبارات احادیث آشنا می کند. بعد از این باید مسائل دیگری را هم لحاظ کنیم، مثلا احراز کنیم که آیا این حدیث، با همین الفاظ بیان شده، یا نقل به معنا شده است. آیا این حدیث یک بار وارد شده یا مضامین مشابهی هم دارد و روایت های گوناگونی است.
درعلم الحدیث، اصطلاحی داریم به نام تشکیل خانواده حدیث! در تشکیل خانواده حدیث، احادیثی را که در یک موضوع خاص وارد شده، از منابع مختلف جمع آوری کرده و در یک مجموعه قرار می دهند و روابط این احادیث را با هم می سنجند. احادیثی که در یک باب در کتاب های حدیثی جمع آوری شده است، مثل کتاب کافی نوشته شیخ کلینی، خانواده حدیثی را تشکیل می دهند. اگر برخی مجمل باشد، احادیث قبل و بعدشان مبین می شوند، مثل احادیث باب دعائم الاسلام که مرحوم کلینی در جلد دوم اصول کافی وارد کرده که ۱۵ حدیث است و خواننده همه را با هم مطالعه می کند.
این احادیث می شوند وسیله فهم و تبیین همدیگر و همان طوری که تفسیر قرآن به قرآن انجام می شود و برخی آیات ، آیات دیگر را تبیین و تفسیر می کنند، مثل همین مسئله درعالم روایات هم قابل امکان است و بر همین مبنا، شیخ صدوق کتابی می نویسد به اسم معانی الاخبار که حدیث را با حدیث تفسیر می کند.
این یکی از مبانی فهم حدیث است که ما بفهمیم آیا این حدیث به صورت تکی وارد شده یا مشابه ها و مجموعه هایی هم دارد که می توان از آن ها برای فهم مراد معصوم(ع) کمک گرفت.

یک پژوهشگر حدیثی، برای فهم دقیق لغات و معانی اصلی واژگان حدیث از چه منابعی می تواند استفاده کند؟
برای درک لغات روایات باید به منابع تخصصی رجوع کنیم. منابع کتاب های لغت عرب مثل لسان العرب، العین، معجم مقاییس اللغه برای کشف معانی لغت خوب است، ولی منابع بهتر از این ها نیز وجود دارد؛ مثل کتاب هایی که به نام غریب الحدیث نوشته شده که از اواخر قرن دوم به وسیله امثال قاسم بن سلّام یا هروی نوشته شده اند و به تدریج در قرن ششم، مجموعه ای ازکتاب ها در دو کتاب به نام النهایه فی غریب الحدیث توسط ابن جوزی و الفائق فی غریب الحدیث توسط زمخشری جمع آوری شد. به هر حال کسی که دنبال معنای حدیث است، باید بتواند از کتاب های تخصصی غریب الحدیث استفاده کند.
نکته دیگر که باید به آن توجه کنیم، این است که هر حدیثی در شرایط تاریخی خاص صادر شده است؛ هر چند که خیلی از آموزه های اهل بیت(ع) فرا زمانی و فرا مکانی است، اما ما نقش تاریخ و عنصرتاریخ را نمی توانیم در فهم روایات کاملا بی اثر و نادیده بگیریم، به همین دلیل شناخت تاریخ اهل بیت(ع) به شناخت شرایط صدور یک حدیث کمک می کند که مثلا این حدیث تقیه ای است یا غیرتقیه ای، یا مخاطب خاص داشته و یا اینکه مخاطب عام داشته است.
همانند قرآن کریم که فهم بخشی از آیات، در گرو توجه به سبب نزول آیه است، درمورد روایات هم فهم و درک روایات در گرو سبب صدور حدیث خواهد بود. یعنی اول سبب صدور حدیث، دوم مخاطب حدیث و سوم جهت صدور که این ها از عوامل مهم در فهم روایت است. البته علم رجال درمطالعات حدیثی نقشی را ایفا می کند و علم درایه هم نقشی دیگر را، علوم رجال و درایه در درجه اول مسئول احراز اصالت روایت است نه تدوین روایت. برخی علوم ماموریت دارند که اعتبار حدیث را برای ما محقق کنند. برخی از علوم مسئولیت دارند که فهم و مراد روایت را در اختیار ما قرار دهند که ما به برخی از مقدماتش اشاره کردیم.

خبرگزاری فارس :
خبرگزاری ایکنا :
خبرگزاری ایرنا :